سؤال: چرا نمیتوان گفت فرهنگ غرب به نحوی توانسته است به همهی سؤالهای بشر جواب دهد كه اكثر مردم دنیا - اعم از مؤمن و لاابالی- آن را پذیرفتهاند و تصمیم گرفتهاند در بستر همان فرهنگ زندگی خود را به ثمر برسانند؟
جواب: از یك جهت باید گفت: آری، و از یك جهت میتوان گفت: نه. به این جهت میگوییم آری كه تمدن غربی سعی كرده برای هر گرایشی - اعم از گرایشهای دنیایی و خیالی و یا گرایشهای متعالی و فطری- یك جایگزین تدوین كند، هر چند آن جایگزین مطابق حقیقت نباشد، حتی برای گرایشهای معنوی، نه تنها با آداب عبادی مخالفت نمیكند، بلكه آنها را پیشنهاد هم میكند، ولی عبادات سكولار شده را پیشنهاد میکند و اگر كسی متوجه نباشد كه وظیفه دارد از طریق دین خدا و عبادات الهی، تمام ابعاد زندگیاش را در معرض حكم خدا قرار دهد، میپذیرد كه نظام استكباری جامعهاش را اداره كند و دین خدا هم خلوت او را پُر كند. وقتی متوجه باشیم وظیفه داریم تمام ابعاد وجودی خود را در معرض حکم خدا قرار دهیم، دیگر دین سكولارشده را نمیپذیریم چون آن را جوابِ قلبی، عقلی و خیالی به تمام ابعاد روح انسان نمییابیم. آنچه قبلاً مورد بحث قرار گرفت، قدرت جوابگویی فرهنگ غرب بود به خیالات بریده از عقل و وَحی. علت این که امروزه غرب با چنین سرعتی در جوامع معمولی نفوذ میکند آن است که این فرهنگ، نزدیکترین نیازهای بشر را که حس و هوس است، جواب میدهد و مسلم تمدنی كه پایههای خود را تا این حدّ سست كرده، دائماً در حال تزلزل است و برای نگهداریِ خود انرژی زیادی باید صرف كند و از آن طرف، سُنن و قواعد هستی چنین است كه این تمدن نمیتواند خود را در این عالم حفظ كند. اینطور نیست که ما بگردیم، تحقیقکنیم و بگوییم چون در حال حاضر اکثر غربیها احساس افسردگی میکنند، پس این تمدن برای ادامهی خودش جواب نمیدهد بلکه ما میدانیم در نظام هستی قواعدی هست و بشر هم ابعادی هماهنگ با قواعد نظام هستی دارد، که این تمدن هیچكدام از این دو موضوع را مدّ نظر قرار نداده. لذا انسان غربی هم در رابطه با خودش و هم در رابطه با نظام هستی، به بنبست میرسد و در نتیجه آرامآرام وقتی تمام انرژیهایش را در حفظ و شکوفایی آن تمدن صرف كرد و نتیجه نگرفت و امیدش از ادامهی این تمدن قطع شد، دیگر انگیزهای برای پایداری این تمدن نخواهد داشت و افراد جامعه از آن دست برمیدارند. عین همین قاعده را شما در دیگر امور زندگی دارید، ممكن است چند روزی دنبال فلان استاد و فلان کتاب بروید، چون امید دارید به مطلوب خود برسید، ولی اگر بعد از مدتی متوجه شدید كه امیدهای شما برآورده نمیشود، آنها را رها میکنید. در رابطه با اسلام درست موضوع برعكس است؛ هر چه به آن امیدوارتر شدید، میبینید بیشتر نتیجه گرفتید و امید دستیابی به نتیجه بیشتر نیز در شما تقویت شد، به شرطی كه نخواهید با قرائت فرهنگ غرب به اسلام نزدیك شوید. شما یک مورد در تجربیات خود پیدا كنید که بهواقع به اسلام امیدوار شدهاید و آن مورد را دنبالکردهاید و به خوبی جواب نگرفتهاید، و بر عکس؛ یک مورد پیدا كنید که بشرِ امروز به غیر اسلام امیدوار شده و جواب گرفته است. البته سرخوردگیها و جوابنگرفتنها متفاوت است و بستگی به درجهی دوری و نزدیكیِ برداشت ما از اسلام نسبت به عالم قدس دارد.
دین اسلام به عنوان پیام خدا آمده است تا این نكته را متذکر شود كه ای انسان! تو این ابعاد وسیع و گستردهی مادی و معنوی را داری و آنچه غیر از اسلام در صحنه است در حال حاضر قدرت جوابگویی كامل به آن ابعاد را ندارد، پس اوّلاً؛ ابعاد متعالی انسان را برای او روشن میكند، ثانیاً؛ بستر جوابگویی به آنها را نشان میدهد. درست برعكسِ دین سكولارشده توسط فرهنگ غرب، كه ابعاد متعالی انسان را مورد غفلت قرار میدهد بدون آنكه مستقیماً آنها را نفی كند، و به جهت همین غفلت است كه مؤمنین معمولی به بستری كه فرهنگ غرب فراهم كرده است امیدوارند، چون نمیدانند استعداد چه چیزهایی را دارند و غرب آنها را مورد غفلت قرار داده است. آن آقای متدینی كه میخواهد با فرهنگ غرب كنار بیاید، باید بنشیند تکلیف خودش را روشن کند كه آیا در همین حدّی كه فرهنگ غرب، بستر زندگی را فراهم كرده است میتواند احساس ثمردهی كند؟ اگر اسلام نیامده بود و متذکر این ابعاد نبود، یك بحث بود، حالا كه این دین آمده و وسعت انسان را به او نشان داده بحث دیگری است، در همین راستاست كه عرض میكنیم هیچ مکتبی در حال حاضر جز اسلام نمیتواند تمدن بسازد، بهمعنای اینکه نشان دادن همهی ابعاد متعالی انسان و جوابدادن به آنها فقط از طریق اسلام ممكن است.