تربیت
Tarbiat.Org

تمدن زایی شیعه
اصغر طاهرزاده

تفاوت برخورد ما با فلسفه‌ی یونان، با برخورد ما با غرب

سؤال: ما در قرن اوّل توانستیم از فلسفه‌ی یونان استفاده كنیم بدون آن‌كه تحت‌ تأثیر فرهنگ یونان قرار گیریم، آیا همین كار را نمی‌توان در برخورد با جهان غرب كرد، و یا چون غربِ امروز سراسر مادّی است، بالأخره تأثیر منفی خود را می‌گذارد؟
جواب: اصل حرف این است كه به ما دستور داده‌اند: «اگر فكر و اندیشه‌ای در هر گوشه از عالم هست، بروید بگیرید و آن را در حوزه‌ی تفكر اسلامی بیاورید و از آن استفاده كنید» و این دستور در جای خود باید مورد توجه باشد، امّا عنایت داشته باشید كه رسول خدا( می‌فرمایند: «اُطْلُبُوا الْعِلْم وَ لَوْ بِالصِّینْ»؛(70) علم را دنبال كنید و در هر گوشه كه سراغ دارید به دنبال آن باشید حتی در چین، به عنوان دورترین منطقه نسبت به محل زندگی شما.
حال دو نكته قابل بحث است؛ اولاً: این‌كه هر جا علم هست آن را بگیرید، تا خودتان در زمره‌ی عالمان آن علم قرار گیرید، ثانیاً: آن علم را در فضای مسلمانی خود وارد كنید، نه این‌كه از طریق آن علم از فضای مسلمانی خود خارج شوید، و بحث ما در قسمت دوم است كه چگونه با غرب برخورد كنیم كه فضای غیرقدسیِ فرهنگ غرب، زندگی ما را تحت‌تأثیر خود قرار ندهد.
امّا این‌كه فرمودید ما از فلسفه‌ی یونان استفاده كردیم بدون آن‌كه تحت‌تأثیر فرهنگ آن قرار گیریم، جای تأمل و موشكافی دارد، ما واقعاً این‌طور كه شایع است فلسفه یونان را نگرفتیم. قضیه از این قرار بود كه یک مرد بزرگی به نام «ابونصر فارابی» در آن شرایط خاصی که معتزلیان یونان‌زده درست کرده بودند، اندیشه‌ای مناسب نیازهای آن روز جهان اسلام تدوین كرد، و در این راستا ا‌لهامات خوبی از فیلسوفان یونانی‌ گرفت. به همین جهت است که آقای دكتر داوری در رسالة دكترای خود تأكید می‌کنند؛ «فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است»، چرا ایشان سعی دارند بگویند که فارابی مؤسس است؟ چون به واقع چیزی را كه فارابی تدوین نموده است، غیر از آن چیزی است كه فیلسوفان یونان از سقراط گرفته تا ارسطو و حتی افلوطین، تدوین كرده‌اند.
مؤسس‌بودن فارابی یعنی این‌که به عنوان مثال، شما در شرایط كنونیِ دنیا مانده‌اید كه چگونه حرف اسلامی خود را تنظیم كنید كه جهان امروز گوش شنوای آن حرف را داشته باشد. با توجه به این‌که امروزه به اسم «آزادی زن» می‌خواهند زنان را غارت کنند، یا می‌خواهند زیر پوشش تكنولوژی، نظام فكری سیاسی خود را به مردم جهان تحمیل كنند، و به اسم جهانی‌شدن، جهان را آمریكایی نمایند، از خود می‌پرسید برای رفع این مشكل و طرح نظر اسلام چه کنیم و لذا به دنبال یك برنامه و فكر مدوّن هستید كه جوابگوی همه مشكلات باشد؟! حالا اگر توانستید برنامه‌ا‌ی مدوّن ارائه دهید كه بتواند در این زمانه نقش اساسی ایفاء كند، می‌گویند شما مؤسس آن برنامه هستید. فارابی در زمان خود، در چنین شرایطی بود‌ه است؛ او ناظر بود که از آن طرف فرقه‌ی «معتزله» به نام فلسفه به نحو عجیبی به صحنه آمد‌ه است، آن‌هم با یک یونانیت‌زدگی عجیب و غریب، به طوری كه هر سخنی از دین كه در قالب فلسفه‌ی یونانی نمی‌گنجید، طرد می‌شد و عملاً ملاك حقّانیت و عدم‌حقّانیت سخن اسلام، فلسفه‌ی یونان بود، آن هم در حوزه‌ای كه معتزلیان از دین برداشت كرده بودند. از این طرف منافقین كاملاً میدان‌دار هستند، و هر شبهه‌ای را كه بخواهند به جان مردم و جوانان مسلمان می‌اندازند، از آن طرف افكار افراد بی‌دینی مثل «ابن‌مقفّع» وارد فرهنگ جامعه شده، و اتفاقاً با ظاهر عالمانه و اهل تكنیك هم وارد شده‌اند، اشاعره از طرف دیگر با هرگونه تفكر فلسفی مخالفت می‌كردند، و مشكلاتی از این قبیل جامعه‌ی اسلامی را آزار می‌داد! این مرد بزرگ، یعنی فارابی کار فوق‌العاده بزرگی انجام داد و آن؛ پایه‌ریزی اندیشه‌ای بود كه در عین رعایت فضای فلسفی و استدلالی، نظر متفكران جامعه را به جایی بالاتر از ‌جایی كه معتزلیان یا اشعریان می‌انداختند، جلب کرد. تا آن‌جایی که به گفته‌ی بعضی از متفكران، فارابی؛ اندیشه‌ای مطابق «امامت شیعه» تدوین کرد بدون آن‌كه شیعه‌بودن خود را اظهار كند، ولی متوجه بود شیعه در هر شرایطی مسئول است كه جهت جامعه‌ی اسلامی را به سوی اصل آرمان‌های اسلامی سوق دهد و همواره سعی كند جهان اسلام را از ورطه‌های خطر برهاند.
پس عنایت داشته باشید؛ دوران فارابی، دورانی است كه باید یك عقل بزرگ به صحنه بیاید و اندیشه‌ای را تأسیس كند كه جامعه چند قدم نسبت به هدف تاریخی خود، جلو برود. همین‌طور كه امروزه هم جامعه‌ی ما و جهان اسلام نیاز به یك مؤسس دارد كه در تحلیل مسائل عقلیِ اسلام و چگونگی تعامل با فرهنگ مدرنیته، به صحنه بیاید و إن‌شاء‌الله آن عقل پیدا می‌شود. همان‌گونه كه امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» در تدوین نظام سیاسی در دوران جدید، تئوری نظام اسلامی را تدوین كردند. مسلّم ایشان مدت طولانی فکر کردند و با الهامات الهی كه به ایشان رسید، مسئولیت تأسیس نظام اسلامی در قرن اخیر را به عهده گرفتند.(71) چیزی که امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» آورد‌ه است، برآیندِ اندیشه‌ی همه‌ی فقها است، امّا محدود به هیچ‌کدام از آن‌‌ها هم نیست، این نوع كار مربوط به خود امام است و لذا عنوان مؤسس نظام جمهوری اسلامی مربوط به ایشان است. ما در بقیة امور، مثل نوع تعامل با غرب و تأسیس زبان مخصوصی جهت نقد غرب،(72) یا در رابطه با طرح مبانی عقیدتی در شرایط جدید و یا طرح مسائل تربیتی و تحلیل جایگاه خانواده در برخورد با دوران جدید، نیاز به مؤسس داریم و تا به فكر مؤسس نباشیم، و عقلی که در این امور ما را از غرب عبور دهد نداشته باشیم با كارهای وصله‌‌پینه‌ای همچنان در معضلات گرفتار خواهیم بود.
امروزه با افقی كه امام خمینی«رحمة‌الله‌علیه» تأسیس كردند، جهان اسلام همواره آینده‌ی روشن سیاسی خود را می‌بیند و لذا هرقدر جلوتر برود، موانع را بهتر پشت‌سر می‌گذارد. اگر در موضوع تمدن غرب با مبانی اسلام، عقلی پیدا شود مانند عقلی که در نظام سیاسی توسط امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» تأسیس شد، آینده‌ی جهان اسلام به سرعت از معضلات موجود خارج می‌شود. عمده ارائه‌ی طرحی است كه بتواند بن‌بست موجود را كه غرب در مقابل تفكر دینی ایجاد كرده، بشكند، كاری كه حضرت اباعبدالله(ع) در مقابل بن‌بستِ ایجادشده توسط معاویه، با وسعت و عظمت خاص خودش انجام دادند و گفتمان جهان اسلام را نسبت به روحیه‌ای كه امویان ایجاد كرده بودند، به‌هم زدند.
موضوع ولایت‌فقیه در مسائل سیاسیِ آینده‌ی جهان اسلام، نقشی آفرید كه ما را امیدوار کرد در دیگر مسائل جهان اسلام نیز رویکردها از سکولاریسم به سوی مناسبات الهی تغییر جهت خواهد داد، البته همان‌طور كه عرض شد؛ شیعیان بار اصلی این مسئولیت را باید به دوش بگیرند، چون راه‌كار اصلی در فرهنگ تشیع نهفته است و امامان شیعه همواره چنین مسؤلیتی را به عهده می‌گرفتند، بدون این‌كه اصرار داشته باشند بقیه‌ی مسلمانان شیعه شوند. همین‌طور كه ما در دفاع از مردم فلسطین یا مردم بوسنی به شیعه‌نبودن آن‌ها كاری نداشتیم و همان‌طور که حضرت سیدالشهداء(ع) جهان اسلام را از حاکمیت امویان نجات دادند بدون آن‌که نظر به شیعه‌شدن جهان اسلام در آن مقطع زمانی داشته باشند.(73)
پس عنایت فرمودید كه «فارابی» از افکار متفكران دنیا استفاده کرد‌ه است، امّا این طور نبود كه یک «فکر» را مثلاً از یونان بیاورد تا آدابش هم به دنبالش بیاید. فیلسوفان یونان از سقراط بگیر تا افلاطون و ارسطو، این‌‌ها معتقد به خدایان بود‌ه‌اند؛ و به اصطلاح اسطوره‌گرا بود‌ه‌اند، بدون آن‌که به شریعت الهی معتقد باشند، معتقد نبود‌ه‌اند پیامبری باید از طرف خدا بیاید و بشر را در امور دنیایی و اُخروی‌اش راهنمایی كند، در حالی‌كه تفکر و فلسفه‌ی «فارابی» تماماً غیر از آن است. آری؛ اگر شما صرفاً تفکر «ارسطو» را در جامعه بیاورید، حتماً بقیه‌ی‌ ابعاد شخصیتی ارسطو كه همان اسطوره‌گرایی و نفی شریعت باشد، هم می‌آید. فکر ارسطو اگر آمد، همه‌ی فرهنگ ارسطویی می‌آید- همان برخوردی كه «ابن‌رشد» نسبت به ارسطو داشت و در جهان اسلام التفاتی به او نشد- ولی فارابی خودش اندیشه دارد و برای خود جمع‌بندی خاصی كرده و در راستای تقویت و تبیین جمع‌بندی خود از فیلسوفان یونانی هم استفاده كرده است. به عبارتی می‌توان گفت؛ زبانِ ارائه‌ی مطالب خود را زبان فلسفه انتخاب كرد، كاری كه به نظر بنده ما می‌توانیم با فلسفه‌ی هایدگر بكنیم، و زبان نقد مدرنیته را از هایدگر بگیریم، ولی دائماً افقی را كه خودمان می‌شناسیم در نظر داشته باشیم.
توجه به نکته‌ی فوق می‌تواند جواب‌گوی نكات دیگری هم كه در ذهن عزیزان هست، باشد. پس ملاحظه فرمودید كه اگر فرمودند: «اُطلُبوا العلمَ ولو بالصین» یعنی؛ اگر در راستای تفكری كه خودتان می‌شناسید، علمی در چین هست، آن علم را بگیرید و از آن استفاده كنید، امّا این غیر از آن است که به ما بگویند بروید مذهب بودا را بیاورید. امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» با توجه به این‌که معتقدند باید تماماً به اسلام رجوع کرد می‌فرمایند:
«من به عنوان نصیحت می گویم كسانی كه می خواهند مكتب اسلامی را با مكاتب دیگر تطبیق دهند و یا عناصری از آن مكتب را در اسلام وارد كنند، چه بدانند و چه ندانند در خدمت استعمار هستند. خدمت اینها به استعمار از خدمت آنها كه عامل استعمار سیاسی یا عامل استعمار اقتصادی هستند، به مراتب بیشتر است و به همین نسبت خیانتشان به ملت بیشتر و عظیم تر است. از این رو برای حفظ انقلاب اسلامی در آینده از جمله مسائلی كه باید مدنظر داشته باشیم، حفظ استقلال مكتبی و ایدئولوژیكی است»..».(74)
با توجه به نکات فوق در برخورد با علم‌یابی از سایر ملل، باید فرهنگ آن قوم را از نكات علمی كه در اثر تحقیق به آن نكات دست یافته‌اند، جدا کرد. و اگر آگاهی كامل از ساختار فكری خود نداشته باشیم، به‌جای آن‌که علوم آن قوم را بگیریم، ناخودآگاه تحت تأثیر فرهنگی قرار خواهیم گرفت که در پشت آن علم پنهان است و عملاً با آداب و فرهنگ دینی خود درگیر می‌شویم تا آن‌جایی که ممکن است در راستای گرفتن علوم آن قوم فرهنگی به میان آید که جایی برای سه وعده یا پنج وعده نماز در آن باقی نماند و چون بستر سه وعده‌ی نماز فراهم نبود، عملاً از انجام آن منصرف می‌شویم، امّا اگر با آگاهی از فرهنگ خودی و جایگاه علمی فرهنگ دینی، نکته‌های علمی ملت‌‌ها را گرفتیم چنین مشكلی پیش نمی‌آید.
بعضی از عزیزان در سخنرانی‌هایشان نكات خوبی را مطرح می‌كنند حاکی از این‌كه پایه‌ی بسیاری از پیشرفت‌های علمی اروپا را دانشمندان جهان اسلام گذاشته‌اند و می‌خواهند ما را متوجه سابقه‌ی علمی خودمان بكنند. اگر فرمایش آن آقایان به این معنا باشد، حرف خوبی است، امّا نباید نتیجه‌ی این حرف‌ها تأیید فكر غرب و مدرنیته باشد و به بهانه‌ی آن‌که این علم از خود ما بوده گرفتار فرهنگ غربی ‌شویم غافل از این‌که فعلاً این علوم با روح غربی ممزوج شده و گزینش علم از فرهنگِ نهفته در آن به خودآگاهی نیاز دارد.