با این مقدمات میتوان گفت: اینچنین نیست که در دوران گذار از فرهنگ مدرنیته به فرهنگ اسلامی، بتوانید تولید علم را بدون توجه به علم و تکنیک غرب شروعکنید، چون هنوز با توجه به حاكمیت تمدن غرب، به تصور اینکه تمدن اسلامی به چه شکل باید باشد، نرسیدهایم. شما در حال حاضر هر چقدر فکرکنید كه با چه وسیلهای به خانهتان بروید جز ماشین سواری، چیزی به ذهنتان نمیآید، نهایتاً خیلی که بخواهید فوق این تمدن فکرکنید، میگویید: با کالسکه مسافرت می كنیم، در حالیكه ساختارهای موجود اجازهی چنین زندگی را به شما نمیدهد، پس مسلّم است به بشر امروز خیلی سخت میگذرد تا بتواند به یک تصور جدید برسد، و این است كه مجبوریم با این تمدن تعاملکنیم تا آرامآرام و با توجه به اهداف خود نسبت به راهكارهای تحقق آن اهداف بیندیشیم.
میگویند در جهنّم به بعضی از آن جهت بسیار سخت میگذرد که هر چه در دنیا و در ذهنشان تصورکردهاند همانها را در اطراف خود ایجاد میكنند، در حالیکه با هوشیاری فطرت در آن شرایط، به چیزهای دیگری نیاز دارند ولی چیز جدیدی نمیتوانند تصورکنند و برای آنها كه در جهنّم جاودانه نیستند، هزاران سال طول میکشد تا ذهنیات و ملكاتشان تغییر كند، این هزاران سال را در «خلأ» و در بیهویتی هستند تا استعدادهای اصلی خود را بازیابی كنند و به گرایشهای اصلی خود كه روح ایمان بود دست یابند. این که میبینید بحثهایی كه در مورد گذار از غرب میشود افراد را اذیت میکند، چون یکمرتبه همهی تصور او را میخواهید از او بگیرید، بعد هم هر چقدر فکرمیکند، چیزی نیست که به جای آن بگذارد و لذا برای او این كار، كار مشكلی خواهد بود، پس زمان زیادی نیاز هست كه آرامآرام به تمدنی غیر از تمدن غرب فكر شود و چون به تصور تمدن اسلامی نرسیدهایم به ناچار علم و تکنیکِ غرب را گزینش میکنیم، زیرا تصوری ماوراء آن نداریم، هر چیزی را برای زندگی تصور کنیم، همان ابزارهایی است كه غرب در زندگی ما وارد كرده است. وقتی توانستیم به ابزارهایی نسبت به اهداف خود دست یابیم و قبل از آن، عالَم دینی خود را شناختیم و خواستیم زندگی خود را بر اساس آن عالَم ادامه دهیم، به همهی این تكنولوژی كه ما را از عالَم دینیمان خارج میكند، پشت خواهیم كرد، چون در آن حالت متذكر یك نوع زندگی دیگری هستیم غیر از زندگی كه غرب برای ما مطرح میكند.
افراد در رابطه با فرهنگ غرب و زندگی غربی سه دسته هستند: یک دسته كه از اول مایلاند به همان زندگی غربی برسند، چون اهدافی را كه غربیها برای زندگی خود دنبال میكنند برای خود پسندیدهاند. دسته دیگر مایل نیستند به نتایجی برسند كه انسان در فرهنگ غرب به دنبال آن است، ولی طوری به زندگی غربی وابسته شدهاند كه بعد از مدتی استحاله میشوند و ناخودآگاه رنگ غربی و تفكر غربی همهی زندگی آنها را اشغال كرده است. فقط دسته سوم میمانند؛ که هم از اول مایل نیستند به اهدافی برسند كه یك زندگی غربی دنبال میكند و هم این عدمتمایل را تا آخر در خود حفظ میكنند و بر آن پایدار می مانند. امروزه میبینید فقط افراد دسته سوماند که در تلاشاند از روح فرهنگ غرب نجات پیدا کنند؛ و بالأخره هم نورِ انتظاری که دارند تا شرایط زندگی دینی محقق شود، اینها را نجات میدهد. ولی اگر عالَم دینی و اهداف مربوط به آن از مدّنظر ما رفت و دائم متذكر آن نبودیم، از زشتی زندگی غربی غافل میشویم و ناخودآگاه به آن تمایل پیدا میكنیم، و در این حالت نه تنها انقلاب اسلامی را بستر تحقق آرمانهای خود نمیدانیم، بلكه مزاحم خودمان میپنداریم.