تربیت
Tarbiat.Org

تمدن زایی شیعه
اصغر طاهرزاده

اولین قدم

ممکن است بفرمائید در شرایط فعلی نمی‌توانیم به این حرف‌ها عمل‌کنیم؛ چون فرهنگ مدرنیته و ابزارهای مربوط به آن، همه‌ی اطراف ما را به‌جای کوزه‌ی سفالین و خشت تبدیل به همان بلوک سیمانی کرده ‌است. بسیار خوب؛ عمل به این موضوع مثل نمازخواندن است. مگر بحث‌هایی که بنده راجع به نماز می‌کنم، وقتی خودم نماز می‌خوانم، می‌توانم همه‌ی آن‌ها را عمل‌کنم؟! مسلّم نه، ولی پیگیری موضوع و توجه به نقطه‌ی آرمانی آن، موجب می‌شود كه قلب به انكشافاتی در راستای آن اهداف دست بیابد. پس«انکشاف» حالتی است كه با پیگیری روح از عالم غیب نصیب انسان می‌شود و از طریق آن، حجاب‌ها عقب می‌رود، تا آنچه را که در فکرمان می‌شناسیم و می‌دانیم هست،در منظر و قلب خود پیدا کنیم. عین این مسئله در بحث‌های غرب‌شناسی مطرح است؛ به همین جهت می‌گوییم؛ ما باید توان انکشاف استعداد طبیعت را داشته ‌باشیم تا بفهمیم غرب چه بلایی بر سر ما و محیط اطراف ما آورده ‌است.
استعداد و قوه‌ی عالم طبیعت را «هیولای اُولی» گفته‌اند و تبیین فرموده‌اند: «هیولا» استعداد محض است، یعنی ماده‌ی اولیه‌ی طبیعت طوری است که استعداد پذیرش هر صورت را دارد و به عبارت بهتر آنچنان است كه اگر ما شرایط مناسبی برایش فراهم كنیم از حضرت «واهب الصّور» زیباترین صورت به آن افاضه می‌شود و آن را با زیباترین صورت ظاهر می‌سازد. حال وظیفه‌ی ماست كه بستری مناسب به وجود آوریم تا به مدد عالم غیب و اسماء الهی، عالم طبیعت به زیباترین نحوه ظاهر شود. كاری كه حكیمانی مثل شیخ بهائی انجام می‌دادند و امروزه ما با روبه‌رو شدن با آثار آنان خود را مرتبط با عالم غیب می‌یابیم. گویا «واهب الصّور» كه یكی از اسماء حضرت «الله» است، از طریق آن آثار با ما به گفتگو نشسته و واسطه‌ی این گفتگوها، حكیمانی هستند كه طبیعت را به انكشاف كشاندند. ولی وقتی فرهنگ مدرنیته روابط خود را با عالم معنا قطع كرد و زمینه‌ی ظهور صورت‌های متعالی را از بین برد، مجبور شد با انواع تكنیك‌ها، صورت‌های وَهمیِ روح «خود بنیادِ» خود را به پدیده‌ها بدهد، صورت‌هایی كه هیچ مناسبتی با روح بشر ندارند و بیشتر انعكاس هوس‌های او می‌باشند.
شکلی كه به پدیده‌ها می‌دهید، خبر از یک جهان‌بینی می‌دهد كه به دنبال تحقق آن هستید و مثل لباسی است كه می‌پوشید، اگر به دنبال وقار و آرامش باشید، سعی می‌كنید آن را در راه‌رفتن خودتان هم اِعمال كنید و لذا با عمامه و نعلین و عبا و قبا راه می‌روید و از این طریق آرامش را در حركات و سكنات خود حفظ می‌كنید. ولی اگر به دنبال شتاب و عجله باشید، نه تنها عمامه و عبا را انتخاب نمی‌كنید، بلكه آن را مزاحم راه رفتن خود می‌پندارید. پس همین‌طور كه شكل لباس خبر از یك جهان‌بینی می‌دهد، سایر وسایل زندگی نیز همین‌طور است، اگر بخواهیم ارتباط خود را با عالم قدس احیاء و حفظ كنیم، نمی‌توانیم بسیاری از ابزارهای غربی را وارد زندگی خود نماییم، همچنان‌كه نمی‌توان در هر ساختمانی سُكْنی گزید، هر ساختمانی، ساختمان آرامش و صلح نیست، اگر ما به طبیعت، صورت یک ساختمان ده‌ طبقه دادیم، خود را با بسیاری از اجزای طبیعت به جنگ برده‌ایم.
شهیدآوینی«رحمة‌الله‌علیه» می‌گوید: «برخلاف آنچه عموم می‌پندارند، علوم تجربی، بنیان، جهت و حتی روش پژوهشی خودش را از فلسفه‌ی غربی اخذ کرده‌است.» جمله‌ی بسیار دقیقی است. می‌خواهد تأكید كند زاویه‌ی دید علوم غربی مشکل دارد. او می‌گوید: بشر غربی هر چقدر به رودخانه نگاه‌کند، «سدّ» می‌بیند، این جهان‌بینی نمی‌تواند «رودخانه» ببیند. می‌گوید: پشت همه‌ی علوم غربی «فلسفه‌ی غرب» خوابیده ‌است. «فلسفه‌ی غرب» یعنی انسان را در محدوده‌ی موجود مادی دیدن، یعنی «اومانیسم»، یعنی «انسان و لذت»، یعنی «انسان و سلطه بر طبیعت». به همین جهت نمی‌تواند غیر از این نگاه، نگاه دیگری داشته باشد. انسان غربی هر چیزی را كه ساخته بر اساس علمی ساخته ‌است كه تحت ‌تأثیر فلسفه‌اش می‌باشد، پس علومش با فلسفه‌اش یکی است و این حرف دقیقی است و شایسته است از این موضوع سرسری نگذریم.