نوع سوم، تمدنی است كه حس و خیال و عقل و قلب را جواب میدهد، این تمدن چون به تمام ابعاد بشر جواب میدهد انسانها را به ثمر می رساند و محکوم هلاکت نیست. اگر ما ثابت كنیم كه فقط مكتب پیغمبران توان جوابگویی به همهی ابعاد انسانها را دارد، ثابتکردهایم که فقط تمدن دینی توان نجات انسانها از هلاکت را در خود دارد. مكتب پیغمبران از طرف خالق انسانها آمده است، لذا با توجه به همهی ابعاد انسانها جوابگوی همهی نیازهای آنها است، از لذّتهای دنیایی گرفته تا لذّتهای خیالی و عقلی و قلبی. منظور از «لذّت» هم ارتباط با حقیقت است، مثلاً لذّت عقل این است كه با مفهوم حقایق روبهرو بشود، لذّت قلب این است كه با وجود حقایق معاشقه كند، لذّت خیال این است كه رؤیا و آرزوهای مطابق با حق بسازد، لذّت حسّ این است كه زیباییها را ببیند. تمام اینها در دین هست؛ منتها طوری مدیریت شده كه شخص را به نتیجه برساند. در دین به کسی توصیه نمیشود به زیباییها نظر نکند، بلكه اوّلاً؛ هدف از دیدن زیباییها را برای انسان روشن مینماید. ثانیاً؛ مسیرهای انحرافی این گرایش را روشن میكند. یا بدون آن که آرزوهای انسان را سرکوب کند و او را را از سیر در عالم خیال باز دارد به او کمک میکند تا با آرمانهای حقیقی سر و کار داشته باشد و نه با آرمانهای وَهمی كه عمر او را به دنبال ناكجاآباد از بین ببرد. شاید بتوان گفت آرمانیترین آدمها دیندارها هستند كه به اهدافی بسیار بلند و زیبا حتی به آرمانهای بعد از این دنیا نظر دارند.
دین واقعاً جواب آرزوهای ما را میدهد، ولی آرزوهای بلندِ منطقی، هیچ آرزویی بلندتر از این نیست كه آدم خوشحال بشود كه میخواهد عدالت را در جامعهی جهانی برقرار كنند! این آرزوی بسیار زیبایی است. سیاستمداران دنیا كه شعار «عدالت» سر میدهند، در واقع میگویند ما باید حاكم بشویم، عملاً هم ثابت شده، آنها عدالت را نمیخواهند، برای همین هم هیچوقت از عدالت لذّت نمیبرند، چون به واقع عدالت آرزویشان نیست، ولی تمدن اسلامی طوری است كه عدالت، لازمهی لاینفك آن است، و تحقق آن تمدن و آن عدالت یك آرزوی زیبا و روحافزا است که انسان را تا بیکرانهی عالم قدس و معنویت سیر میدهد.
از طرفی دین، عقلانیت را در جای خود دارد؛ شما وقتی خوب تفكر كنید یا مثلاً فلسفه بخوانید، ملاحظه می کنید همان حرفهایی كه ابنسینا تحت عنوان «عقل فعّال» میزند، دین تحت عنوان «ملائكه» به طریقی ظریف و قلبپسند گفته است. یعنی دین نه تنها عقل را سركوب نمیكند، بلكه قدرت پرواز بیشتر به آن میدهد. علاوه بر آن که باید متوجه بود عقل فلسفی ساحتی از ساحات تفکر انسانی است و لذا نه تنها دین با عقل مخالف نیست، با عقل فلسفی هم هیچگونه مخالفتی ندارد.
از آن طرف سراغ قلب میآییم؛ دین میگوید تو نباید در حدّ ارتباطِ با «مفهومِ» حقایق بمانی، اطلاع از حقایق به صورت مفهومی آن برای انسان كافی نیست، تلاش كن با خودِ حقایــق - اعم از خدا و ملائكه- ارتباط پیدا كنی،(12) دین با «وجودِ» حقایق ما را مرتبط میكند، نه با مفهوم حقایق. قلب با «وجود» حقایق ارتباط دارد و عقل با مفهوم حقایق مرتبط است و دین انسان را در هر دوی این حوزهها رشد میدهد.
از این به بعد باید روشن شود كه اوّلاً؛ بخواهند و یا نخواهند، تمدنهای غیردینی كه بر اساس وَهم و خیال است، در عین بیثمری، به هلاکت و بحران میافتند، نمونهاش تمدن فرعونی است. یكی از موضوعاتی كه اگر رسیدید در مورد آن تحقیق كنید تمدن فراعنه است، مستشرقین كمی كاركردهاند، ولی از آن زاویهای كه آیات قرآن ترسیم میكند كار نشده است. در تفسیر سورهی «قصص» باب بررسی آن تا حدّی باز شد، كه در آن فرهنگ «هامان» بهعنوان یك كارشناسِ متفكری كه در واقع یك آرشیتكت بسیار قوی نیز هست، كارهای عجیب و غریبی كردهاست. شاید در طول تاریخ، تمدنی به قدرت تمدن فراعنه از نظر تسلط بر طبیعت نداشته باشیم. تا آنجا كه تمدنهای گذشته را بررسی كردهاند، هیچكدام بهاندازهی بزرگی و هیبت و پیچیدگی فراعنهی مصر نیست كه قرآن به بعضی از آنها اشاره كرده است و از آثار باقیمانده از آنها هم عجایب قابل توجّهی مانده است، چگونگی ساختن اهرام ثلاثه هنوز برای بشر مجهول است. ژاپنیها چند سال پیش با تمام تجهیزاتشان آمدند كه یك نمونهی كوچك از اهرام ثلاثه را بسازند، بعد از چندین سال چند تا كشتی هم غرق كردند و موفق نشدند. سنگ یکپارچهای كه سقف این هرمها انداختهاند بهقول پروفسور «هشترودی» امروز با تمام جرثقیلها نمیتوانیم آن را تكان بدهیم، حالا آنها این سنگ را از دریای سرخ عبور دادهاند، مگر با كشتی میشود این سنگ را حمل كرد؟! این نمونه را از این جهت عرض میكنم تا هوشیار باشید، بقای تمدن به ابزارهای پیچیده و قدرتمند نیست؛ اگر آن تمدن نتواند جواب همهی ابعاد انسانها را بدهد، در عین ناکامی به هلاکت میرسد و حاصل آن همه تکنیک هیچ میشود.