عالَم تكنیك اگر چه به یك اعتبار یك طرح بشری است، اما در اختیار بشر نیست، طوری است كه هر جامعهای در آن عالَم قرار گیرد تابع آن میشود و از قانون كلّی آن پیروی میكند و غرب در چنین شرایطی است. علم غربی در اختیار اهدافی است كه روح تكنیكی برای آن تعیین میكند و لذا علمش به معنی واقعی مثمر ثمر نیست و راه به جایی نمیبرد، چون نسبت خود را با تكنیك تعریف كرده است و نه با حقیقت.
در حالیكه در تمدن مورد نظر اسلام، چون هدف اصلی تعالی انسان است، آن هم تعالی حضوری و توجه به عالم بقیّةاللهی، اوّلاً؛ ابزارها آنچنان شخصیتی را كه بتوانند بر انسانها حكومت كنند ندارند، ثانیاً؛ در آن شرایط، حرصِ تجهیز ابزارها در حدّی كه همهی همّت جامعه، ساختن ابزارهای پیچیده شود، در كار نیست، بلكه برعكس؛ تلاش انسان در آن تمدن برای آزاد شدن از حكومت ابزارهاست و لذا مسلّم در تمدن اسلامی تكنیك نقش اساسی بازی نمیكند، چون توجه جامعه بیشتر به عالم غیب و ابزارِ ارتباط با آن عالم است و آن قلبی است كه امیدش از ابزارها بریده باشد و به ابزارها به صورت استقلالی ننگرد، بلكه آنها را وسیلهای میداند كه خداوند برای هر چه راحتتر شدن شرایط بندگی انسانها، خلق كرده است. به همین جهت است كه هر قدر انسانها در مراتب معنوی كاملتری قرار گیرند، بیشتر از امید بستن به ابزارها آزاد میشوند، تا آنجایی كه میتوانند بدون استفاده از وسایل مادی به حوائج خود دست یابند که نمونهاش طیّالارض است.