سؤال: حكومت جمهوری اسلامی تا چه حد، ظهور آن حقیقت است؟
جواب: به اندازهای كه اركان نام برده شده در آن به صورت فعّال، حاضر و تأثیرگذار باشند. در این كه حكومت جمهوری اسلامی فعلاً تنها نظامی است كه بستر ظهور آن حقیقت است حرفی نیست، اما یادتان باشد، كه ما اوّل باید تئوریهای انقلاب و تمدن اسلامی را خوب بشناسیم و به مردم هم معرفی كنیم تا همه بدانیم كه این انقلاب میخواهد ما را به كجا برساند(38) وگرنه توسط اهداف غربی که به انقلاب تحمیل شده به غدیر پشت میكنیم و انقلاب اسلامی را كه ادامهی همان غدیر است رها مینماییم. در بستر آگاهی مردم بقیهی اركان نظام میتوانند فعّال و نافذ باشند و جمهوری اسلامی هرچه بیشتر مظهر آن حقیقت قرار بگیرد.
سؤال: آیا قدرت مقابلهی حكومت اسلامی با حكومتهای دیگر، به ظهور آن حقیقت مربوط میشود؟ آیا هرچه ظهور حقیقت حکومت اسلامی شدیدتر شود قدرت نفی رقیبانش هم بیشتر میشود؟ یا ظهور حكومت اسلامی جهت نفی رقیبانش کافی است؟
جواب: قدرت حكومت اسلامی در راستای نفی رقیبانش به ظهور آن بستگی دارد؛ به طوری که هر قدر آن حقیقت بیشتر ظهور کند بیشتر میتواند طرف مقابل خود را نفیكند. اما بهجهت این كه حقیقت است، هرگز از بین نمیرود، و از این جهت قدرتش در خودش نهفته است ولی از جهت نفی رقیب، با ظهور هرچه بیشتر خود، آن نفی زودتر ظاهر میشود.
آیا تعجب نمیكنید چرا تمدن غرب برای از بینبردن اسلام در گذشته و از بینبردن نظام اسلامی در حال حاضر، اینقدر وقت میگذارد و هزینه میکند؟! حتماً سرگذشت «مستر هِمْفِر» جاسوس کارگشتهی انگلیسی را خواندهاید، تعجب نكنید كه چرا این اندازه در مقابله با اسلام كار كردهاند. او میگوید: در لندن یك نفر را شبیه ناصرالدینشاه درست كرده بودند و افراد انگلیسی كه باید با شاه در ایران ملاقات كنند ابتدا با آن شخصِ شبیه ناصرالدین شاه صحبت میكردند تا وقتی به ایران میآیند به طور عادی با شاه صحبت كنند. «مستر همفر» تنها مختصری از آنچه را در راستای نفی جهان اسلام انجام میدهند فاش کرده است. چرا اینها در این رابطه اینقدر وقت میگذارند؟ برای اینكه متوجهاند اسلام حقیقتی است كه با بودن آن ظلمت مدرنیته نمیتواند بماند. همان حرف سفیر انگلستان در مصر درست است كه به ملكهی انگلستان نامه مینویسد: «اگر به اسلام فرصت بدهید، ما باید برویم در قطب اردو بزنیم». چون هر چه حق بیشتر ظاهر شود، باطلِ مقابل خود را بیشتر نفی میكند. این كه ما را متهم میكنند كه شما میخواهید كل جهان را در سیطرهی خودتان درآورید، به این معنی كه عرض كردم درست است. و این به معنی حاکمیت حق است در مقابل حاکمیت باطل. اینها متوجّه نیستند كه تمامیتخواهیِ اسلام غیر از تمامیتخواهی فرهنگ لیبرالیته است تمامیتخواهی لیبرالیته دعوت به انقطاع از هر گونه تقید به شریعت الهی است. لیبرال دموكراسی دروغ میگوید كه تمامیتخواه نیست، چون در برنامههایش میخواهد تمام جهان را به شكل خودش درآورد، منتها با روش خاص خودش كه بقیهی ارزشها را نفی می كند تا خود را اثبات نماید، این نوع تمامیتخواهی كجا - كه بشریت را به فساد و حاكمیت سرمایه بخوانیم- و آن تمامیتخواهی كه پیامبران میآیند بشریت را به حق میخوانند و مقابل خود را باطل میشمارند كجا! و تازه حكومت اسلامی به اهل كتاب امكان ادامهی همان دینداری را که پذیرفتهاند میدهد، منتها میگوید باید جزیه بدهید تا زیر فرمان نظام اسلامی زندگی كنید.