سؤال: طبق فرمایش جنابعالی و بر اساس اسناد تاریخی که ویلدورانت نیز در تاریخ فلسفهی خود به آن اذعان دارد، اروپا در دورهی رنسانس سعی كرد همهی آنچه را به نحوی بوی دین و بهخصوص بوی اسلام میدهد از فرهنگ خود پاك كند و تمدن سکولارِ موجود را بسازد، آیا در حال حاضر نظام اسلامی در رابطه با غرب برای متأثر نشدن از روح سکولار آن تمدن، میتواند چنین كاری را بكند؟
جواب: اوّلاً؛ باید ببینیم میتوانیم چنین كاری را بكنیم. ثانیاًَ؛ چنین كاری مفید است یا نه. به نظر بنده آنچه باید مدّ نظر باشد و سعی كنیم از آن پرهیز كنیم، آن معنایی است كه فرهنگ غرب به عالَم و آدم داده است و اساس دوگانگی فرهنگ اسلامی با فرهنگ مدرنیته در تفاوت نگاه آنها به عالم و آدم است. بعد از اینكه این دوگانگی به خوبی تبیین شد، بحث گزینش تکنولوژی غربی باید مطرح باشد. وقتی تفكر در صحنه آمد، در «گزینش ابزار» میتوان موفق بود، شدت و ضعف استفاده از تكنولوژی غربی بستگی به استحكام ما در مكتب اسلام دارد. ملت ایران در آغاز انقلاب اسلامی به این جمعبندی رسید که به یک نوع زندگی بالاتر از زندگی غربی نیاز دارد که آن را میتوان در اسلام شیعی جستجو کرد و در راستای تحقق اسلام شیعی سعی کرد همهی مظاهر غرب را دور بریزد. اولِ انقلاب شرایط عجیبی بر روحها حاکم بود! به طوری که شهیدرجائی به عنوان رئیس جمهور كشور -آن موقعی که ترور مسئولان مطرح نبود- حاضر بود با دوچرخه رفت و آمد کند و تا آنجا كه ممكن بود، از ماشین سواری استفاده نكند، تا این اندازه ارادهها در راستای نظر کردن به یک نوع زندگی دیگری معطوف بود. اکثر مردم میخواستند یک نوع زندگی دیگری را به جای زندگی به روش غربی پایهریزی كنند. ارادهی عمومی عبور از غرب بود آن هم در همهی ابعاد آن. متأسفانه دولت ها و بعضی از مسئولان در راستای چنین ارادهای قدم برنداشتند، جنگ هم از جهتی مانع پایهریزی بستری شد که باید انقلاب اسلامی در آن قرار میگرفت، بعد از جنگ، سازندگی به روش غربی مدّ نظر دولت وقت قرار گرفت و سعی شد نگاهها به آن نحوه از زندگی مثبت شود، در حالی که اگر نگاه جامعهای به فرهنگ غربی و تكنولوژیِ ساخته و پرداختهی آن فرهنگ مثبت شد، به همان اندازه كه تكنولوژی آن پذیرفته شد جای فرهنگ مربوط به آن نیز باز میشود. ولی اگر با توجه به تفاوت مبانی فكری كه اسلام با غرب دارد، ارادهی مسلمانان پشتكردن به آن تمدن شد، دیگر هیچچیزِ غرب را نمیخواهند. چون براساس تجربهی تاریخی به این اندازه از بصیرت رسیدهاند كه غرب یك مجموعهی به هم پیوسته است، اگر وجهی از آن را پذیرفتند، بقیهی وجوه آن به خودی خود وارد ذهنها و قلبها میشود.
اولین قدمی كه باید در رویكرد به تمدن اسلامی برداشت تذكر به همین نکته است که بین تکنولوژی غربی و فرهنگ آن جدایی نیست. در این تذكر است كه متوجه میشوید فرهنگ مدرنیته آنچنان است كه همهی فرهنگها را نفی و نابود میكند. پس اگر پای آن در زندگی مسلمانان باز شد، همهی آنچه ما داریم و میخواهیم حفظ كنیم از دست میرود، حتی غذا خوردن و لباس پوشیدن و رفت و آمد ما غربی میشود. اگر مواظب چنین مسئلهای در فرهنگ غربی نباشیم و آن فرهنگ وارد زندگی ما شود، دیگر آن در اختیار ما نیست، بلكه ما در اختیار آن هستیم، آری متذكرشدن به این نكته راه عبور از فرهنگ مدرنیته و پایهریزی تمدن اسلامی خواهد بود، در آن صورت است که به عشق تمدن اسلامی گرفتار یک تمدن التقاطی نمیشویم که بخواهند آینده مدرنی را به انقلاب اسلامی تحمیل کنند.
یكی از مشكلات ما در شرایط كنونی این است كه نه راهی جز همین زندگیِ همراه با تكنولوژی غربی را میشناسیم، و نه متوجه هستیم این زندگی به كجا میرسد. فرهنگ غربی موجب غفلت ما از همهی ابعاد فرهنگ توحیدیمان شده، و انقلاب اسلامی مرحلهای از هوشیاری نسبت به این غفلت است. این انقلاب برای جبران گسستی است كه بین ما و آنچه در سابق داشتیم به وجود آمده، تا دیگر با نگاه غربی به گذشتهی خود ننگریم، و این تجدید نظر و بازبینیِ خود در شرایط حاضر، قدمی در به تعادلآمدن جامعه خواهد بود. اگر به تعادل فرهنگی فكر كنیم، تعادل فرهنگی ایجاد خواهد شد. ابتدا باید متوجه بود ریشهی این بیتعادلیها و بحرانها، فرهنگی است كه از عالم قدس منقطع شده و لذا تعادل را باید در برگشت به عالم قدس در همهی مناسبات بشری جستجو كرد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»