چیزی که باید دربارهی آیندهی کارهای مبتنی بر نفس امّاره مورد توجه عزیزان قرار گیرد، ناکامی آن تلاشها و از آن مهمتر عدم توجه به این ناکامیها است، زیرا نگاه نفس امّاره به عالَم و آدم سطحی و زودگذر و اکنونزده است و در نتیجه بسیاری از جوانب را نمیبیند و نسبت به بسیاری از جوانب در گمان و وَهم بهسر میبرد و عملاً در ظلمات وطن گزیده است، به گفتهی مولوی:
قل جزوی آ فتش وَهم است و ظن
چون که در ظلمات شد او را وطن
تمدنی که مبتنی بر ارضای نفس امّاره است با شور و شوق وَهمی جلو میرود، بدون آن که متوجه ناکامی خود شود و یا احتمال ناکامی دهد و به همین جهت وقتی با اولین جلوههای ناکامی روبهرو میشود به شدت در هم میریزد. شما در نظر بگیرید که بیش از یک نسل نیست که اسرائیل بهوجود آمده ولی با خروج از غزه با ناکامی اهداف خود روبهرو شد بهطوری که بعضی از صهیونیستها گفته بودند با روبهروشدن با چنین شکستی ما خودمان را به دریا میریزیم، در حالیکه سالها کشورهای اروپایی و دولت آمریکا و صهیونیستهای دنیا اینهمه انرژی صرف کردند تا اسرائیل به آن صورت که آنها میخواستند شکل بگیرد، حال با اسرائیلی روبهرو شدهاند که نه تنها حرف از نیل تا فرات در آن مطرح نیست بلکه به دور خود دیوار بتونی میکشد تا بتواند در داخل خود امنیت داشته باشد و از این نمونهها در تاریخ بسیار داریم.
پس ناکامی تمدنی را که بر مبنای ارضای نفس امّاره بنا شده است یک اصل بگیرید و این که در منظر نفس امّاره بسیاری از جوانبِ عالم و آدم نادیده گرفته میشود، در حالی که آن جوانب هستند و نادیده گرفتن آنها سبب بیتأثیر بودن آنها نیست. به نظرم اگر در نقد تمدن غرب از این منظر وارد شویم بهتر است از اینکه بخواهیم آن تفکر را به یک شخص یا گروه و یا حزب نسبت دهیم، در آن صورت از بصیرت لازم که باید به طریق درست از غرب عبور کنیم و بستر تحقق تمدن اسلامی را پایهریزی کنیم، محروم میشویم. به عنوان مثال به جای اینکه بگوئیم غرب در دست صهیونیستها است، بهتر است بگوئیم تفکری در غرب مطرح است که حزب صهیونیسم میتواند در آن نفوذ کند.