13- قبلاً بر این موضوع تأکید شد که وقتی وارد عالَم تفکر شدیم و موضوع تفکر «وجود» حقایق بود و نه چیستی آنها، درست است که تنهاییم، ولی هستیم، چون با هستی عالَم ارتباط داریم. در این روزگار آنچه ارزش فکرکردن دارد و ما را در حضور میبرد، فکرکردن به وجود حقایق است و در آن حالت است که در مییابیم تفکر چیست. و دائم باید متذکر این نکته باشیم که آنچه دشمنِ سرسخت تفکر است، اندیشههای انتزاعی است. خداشناسیِ مورد نظر اسلام، بازگشت به حضوری است که در آن خوفِ اجلال به صحنه آید و به اصطلاحِ عرفا موجب «وقت» شود و مراقبة لازم را به همراه آورد تا بتوانیم از طریق وَحی الهی متذکر و ذکرپذیر شویم.
در مورد «وقت» بعداً تا حدّی بحث میشود، چون شرط ورود به عالَم وجود و عالَم آزاد از زمان و مکان صاحب «وقت»شدن است و از طریق ارتباط با عالم قدس میتوان صاحب وقت شد. همان حالتی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در موردش میفرمایند: «إنَّ عُمْرَکَ وَقْتُکَ الَّذی أنْتَ فیه»(318) عمر تو همان «وقت»ی است که تو در آن هستی. برای واردشدن به این «وقت» باید از ساحت عالَم ماده که عالم گذشته و آینده است و موجب پراکندگی میباشد، آزاد شد و به ساحت ارتباط با «وجودِ» حقایق وارد گشت.
غفلت از ارتباط با «وجودِ» حقایق، یک نوع واگذاری به خود و راندهشدن از درگاه حضرت حق است و لذا در آن صورت جلوی پای خود را هم نمیتوانیم ببینیم، زیرا تا حجاب مفاهیم نرود، شهود نمیآید. اگر نظر ما به «وجود» بود و سعی کردیم قلب از دلواپسیها نسبت به گذشته و آینده پاک شود، آن نظر به کمک آن قلب، با علم حضوری به سوی «الله» میرود و خشیت لازم در آن ظهور میکند و انسان صاحب «وقت» و حضور میگردد، در آن حال نور «الله» جهاد واقعی با نفس امّاره را به ما گوشزد میکند.
در راستای رسیدن به وقتِ حضور و آزادشدن از گذشته و آینده است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «إنَّ عُمْرَكَ وَقْتُكَ الَّذی أنْتَ فیه»(319) عمر تو همان «وقت»ی است که در آن هستی.
حال اگر انسان از یک طرف متوجه حجاب مفاهیم باشد و از طرف دیگر بداند باید با «وجود» مرتبط شود، توصیة حضرت بسیار کارساز است، چون حضرت ما را از گذشته و آینده آزاد و به حال و حضور دعوت میکنند، در این حالت است که روبهروی خود، خدا و اسماء الهی را مییابیم. زیرا تا از زمان آزاد نشویم با حقایق فوقِ زمان نمیتوان مرتبط بود، یعنی نمیتوان صاحب «وقت» بود. همان «وقتی» که حضرت رسول خدا(ص) در معراج با صورت کامل آن توانستند با حضرت حق روبهرو شوند و در وصف آن حالت میفرمایند: «لِی مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ»،(320)
برای من با خدا «وقت»ی بود که نه در آن مقام، ملک مقربی توانِ بودن داشت و نه پیامبر مرسلی و نه بندهای که خداوند قلب او را جهت ایمان امتحان کرده بود.