نمونه قدسی و شبه قدسیکردن بعضی فعالیتهای فرهنگی اقامه نماز است که یا به ظاهر آن بسنده می کنیم، بدون آنکه سعی کنیم با قلب خود با باطن آن مرتبط شویم و یا از طریق نماز، حجاب بین خود و پروردگار خود را برطرف می كنیم. به قول صائب تبریزی که در مناجات با خدا میگوید:
مراد من ز نماز این بود که در خلوت
حدیث درد و فراق تو با تو بگذارم
در اقامه نماز در حالت دوم چون هدفتان مشخص است، موانع راه را هم می توانید بشناسید و آرامآرام آن موانع را رفع کنید، تا روز به روز هر چه بیشتر به مقصد نزدیک شوید و لذا از غفلتهای خود در نماز راضی نیستید و سعی در رفع آنها دارید. اگر از بزرگان بپرسید چه کار کنم که در نماز غفلت نکنم، میفرمایند بگردید ببینید چه چیزهایی شما را در نماز به طرف خود جلب و جذب میکند، آنها برای ذهن شما مهم شده است. سعی کنید عمدهبودن آنها را ضعیف كنید، تا مانع بین شما و پروردگارتان نشوند. اگر نقش نمره و مدرك و مال دنیا را در بیرون از نماز ضعیف كردیم، در حین نماز نمیتوانند خودنمایی کنند. اگر هم به ذهن ما آمدند، انسان زود میفهمد و از آنها به سوی خدا منصرف میشود. این نوع نگاه به نماز، یک نوع نگاه قدسی به این فعالیت فرهنگی است و لذا هر چه ادامه پیدا کند، روح و قلب به رضایت بیشتری میرسد، و نه تنها معترض به خود و دیگران نسبت به این عمل نخواهد بود بلکه با احساس رضایتی که از آن طریق در انسان بهوجود میآید، به آرامش میرسد و همواره سعی میكند مراحل بالاتری از این فعالیت قدسی برایش حاصل شود. همان كه مرحوم آقای هاشم حداد(ره) به مرحوم شهید مطهری(ره) گفته بودند كه شیخ مرتضی در نماز چه كار میكنی؟ آقای مطهری گفته بودند با حوصله روی معانی تمركز میكنم و با طمأنینه نماز میخوانم. مرحوم حداد فرموده بودند پس كی نماز می خوانی؟ كه مرحوم مطهری(ره) خیلی خوب متوجه شده بودند و به خود آمده بودند، راستی من كی نماز میخوانم؟ پس اگر راه پیدا شد، بالأخره تلاش میشود در آن راه، خود را به مقصد برسانیم. حالا دیگر موانعی که شیطان ایجاد میکند معلوم است كه مانعاند و انسان شروع میکند به مبارزه با امیال خود تا آن موانع را آرامآرام بر طرف کند و غلظت حجاب بین خود و پروردگارش را کم نماید، دیگر اشکالی ندارد حالا كه حیلهها و وسوسههای شیطان را میشناسد، او یكی به سر شیطان بزند و شیطان هم یكی بر سر انسان بزند. خطر آن است كه انسان شیطان را گم كرده باشد، وگرنه جنگ با شیطان که بد نیست.
در جهان جنگ این شادی بس است
كه برآری بر عدو هر دم شكست
آدم اگر شیطان را پیدا كند می فهمد كه این مانع، این غضب، این غفلت، کار شیطان است و با این بصیرتی که پیدا کرد «تَذَکَّرُوا فَإذا هُم مُبْصِرُون»(169) نقشه شیطان را خنثی میكند و به راه خود ادامه میدهد. این خودش هوشیاری خوبی است كه میفهمید مثلاً این حالت غضب، حیله شیطان است. نتیجه چنین نمازی با آن همه جنگ و دعواها با شیطان و نفس امّاره این است که شما راهی پیدا كنید كه بعد از 10 سال حبّ دنیا در قلبتان كم شود.
دینداری با این روش میتواند كاری كند كه آرامآرام انسان حسكند از مفهوم درآمده است و با حقیقت روبهرو شده و لذا در آنحال، شخصیتی برای دنیا نمیبیند که بخواهد به آن نظر کند. اما اگر به قالب و صورت نماز بسنده کردیم و هیچ تصمیمی برای رسیدن به انوار باطنی نماز نگرفتیم و آن تلاش را لازم ندانستیم و راهی از طریق نماز به سوی عالم قدس برای خود نیافتیم، این عمل یک عمل شبه قدسی است، از طرفی نماز است و از طرفی نماز نیست، از نظر ظاهر نماز است و دستور خداست و لذا قدسی است، ولی از نظر محتوا نماز نیست، چون ما را به نوری رهنمون نمیشود. مثل مفهوم آب که ما را به رطوبت و تری نمیرساند، نمازی كه به ما دستور دادهاند با حضور قلب بخوانیم مثل رسیدن به خود آب است. شما یك وقت در حین نماز میفهمید دارید نماز میخوانید، اما یك وقت فقط نماز در صحنه است، یعنی قلب دارد آن عمل را انجام میدهد. مقصد اصلی نمازِ حالت دوم است که اگر راه را درست طی کنیم إنشاءالله کم یا زیاد با این حالت روبهرو میشویم. ولی یک وقت نپذیرفتهایم تا این جاها باید از طریق نماز سیر کنیم، نهایتاً در حد مفهومِ نماز خود را راضی میکنیم، اینجا است که از آن شور و رضایت و آرامش محروم میشویم و خطر شبه قدسیشدن این عملِ قدسی پیش میآید و دیگر نظر به غیبِ این عالم از طریق نماز مدّ نظر ما نیست.