تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

عزم

ما در فعالیت‌های معنوی علاوه بر اعتقاد به حقایق، باید عزمی محكم و قدرت‌مند جهت ارتباط با حقایق داشته باشیم. اگر عزممان شدید نباشد، هر چند به اعمال و فعالیت‌های معنوی اعتقاد داشته باشیم، چون آن اعتقاد به صورت بالفعل درنمی‌آید، ما را نجات نمی‌دهد؛ نمونه‌اش کوفیان هستند كه اکثر آن‌ها به وجود مقدس امام حسین(ع) به عنوان یك امام واجب‌الاطاعه اعتقاد داشتند، در نامه‌هایی كه برای امام نوشتند و افراد زیادی آن را امضاء كردند آن اعتقاد مشخص است، اما چون عزمشان ضعیف بود نتوانستند از اعتقاداتشان استفاده بكنند. به عنوان مثال یک موقع شما می‌خواهید بروید یک کیلو سیب‌ زمینی بخرید، با یك تصمیم ساده می‌روید و كار را انجام می‌دهید. در این‌جا نمی‌گویند شما عزم کردید سیب زمینی‌ بخرید. اما یک وقت شما می‌خواهید به جبهه بروید و جهاد كنید، این عمل مثل سیب‌‌ زمینی خریدن با یک ارادة جزئی انجام نمی‌گیرد، این عمل یك عزم می‌خواهد. خداوند به پیامبر(ص) می‌فرمایند: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»؛(100) ای رسول من! در مسیر تبلیغ دین، پایداری و شكیبایی پیشه كن، مثل پیامبرانی که دارای عزم بودند. معلوم است که حتی همه پیامبران(ع) اولوالعزم و صاحب عزم به آن معنی خاص، نبوده‌اند. همه پیامبران تماماً دیندار و معصوم بوده‌اند، ولی یکی از آن‌ها است که تصمیم می‌گیرد برود تمام بت‌ها را بشكند، این روحیه را كه در مقابل كارها، بسیار ریشه‌‌ای و جهانی تصمیم می‌گیرد، روحیه صاحب عزم می‌گویند. شما عموماً می‌خواهید خوب باشید اما تا در رابطه با هدفتان صاحب عزم نشوید، نتیجه كامل نمی‌گیرید، باید در دستگاهی که عزم و نیت به شما بدهد وارد بشوید. فرق عزم و عدم عزم همین‌جاست. حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِیَّةُ»؛(101) وقتی كه نیت انسان نسبت به عمل قوی باشد، بدن در انجام عمل احساس ضعف نمی‌كند، چون به عزم رسیده است.
وقتی شما عوامل سست‌کردن اراده را شناخته‌اید و آن‌ها را از مسیر سلوک خود حذف کرده‌اید، در آن صورت باید امیدوار باشید انجام آن فعالیت‌ تا حصول نتیجه نهادینه شده است. این که می‌گویند در هر جلسه دینی معلوم نیست انسان با شنیدن دستورات و وظایف دینی صاحب عزم بشود، به جهت همین نكته است كه آیا عوامل قوی‌كردن عزم را هم مدّنظر قرار داده‌اید؟! آیت‌الله ملکی‌تبریزی(ره) می‌گویند: در همان اوائلی كه وارد نجف اشرف شده بودم، متوجه شدم از یكی از کوچه‌ها یک جمعی دارند از خانه‌ای بیرون می‌آیند، اما همه مثل حیرت‌‌زده‌ها، در یك حالت مستی خاص هستند، گویا مخ‌شان به هم ریخته است. ایشان می‌فرماید: من حدس زدم که این‌جا باید خبرهایی باشد، بالأخره مسئله را دنبال می‌كنند متوجه می‌شوند آن‌ها شاگردان ملا حسینقلی‌همدانی(ره) هستند و آن‌جا هم منزل ایشان است، بعد خودشان هم جزء شاگردان ایشان می‌شوند. می‌فرمودند: وقتی ما از جلسه استاد بیرون می‌آمدیم، آنچنان عزم انجام دستوراتِ استاد قلب و جان ما را اشغال كرده بود كه هیچ عملی جدای آنچه استاد فرموده بودند ما را مشغول نمی‌کرد. ایجاد چنین روحیه‌ای در روش ملاحسینقلی همدانی(ره) مربوط به آن است كه ابتدا تلاش می‌كردند تا موانع عزم را در شاگردانشان از بین ببرند.(102)
در درس اخلاق امام خمینی(ره) كه قبل از انقلاب برگزار می‌شد، شاگردان ایشان می‌گفتند که حضرت امام؛ آدم را صاحب «عزم» می‌کردند، به این صورت كه انسان در اثر سخنان ایشان در برخورد با حقایق صاحب عزم می‌شد. این روش همان روش احراقی است. احراق یعنی آتش زدن، یک موقع است آدم به موانعِ راه آتش می‌زند و به كلی آن‌ها را در مقابل خود می‌سوزاند و دیگر دل خود را از آن‌ها می‌كند، ولی یک موقع در عینی كه از موانع راه می‌گذرد، دل را به كلی از آن‌ها جدا نكرده است. می‌گویند سرداران بزرگ وقتی با کشتی وارد یک منطقه‌ای می‌شدند، کشتی‌ها را در پشت سر خود آتش می‌زدند که دیگر راه برگشتی نباشد. روش احراقی نیز كاری با انسان می‌كند كه طرف راه هر گونه برگشت به گذشته خود را آتش می‌زند و این وقتی است كه انسان توسط علم و عمل وارد عالَم جدیدی شده باشد و لذا آن فعالیت فرهنگی كه عالَم انسان را عوض می‌كند، روش‌اش‌ احراقی است. حافظ در طلب چنین روشی از خدا تقاضا می‌كند:
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوخته‌گان را تو بگو باد ببر

ما كه دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

در این روش باید چیزی برای روز مبادا نگذاریم، بلکه به هر آنچه جز راه رسیدن به دوست است، آتش بزنیم.