تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

آزادی از حجاب علم

اگر گفته می‌شود مواظب حجاب مفاهیم باشید به مسئله مهمی گوشزد می‌شود و حضرت امام‌خمینی‌(ره) در همین رابطه در یکی از غزل‌هایشان از خدا می‌خواهند:
کاش روزی به سر کوی توام منزل بود

که در آن شادی و اندوه مرا در دل بود

کاش از حلقه زلفت گرهی در کف بود

که گره باز کن عقده هر مشکل بود(224)

یعنی اگر یک تجلی وجودی از اسمی از اسماء الهی بر قلب سالک تجلی کند همه گره‌های معرفتی گشوده می‌شود و دل او محل یاد خدا می‌گردد و لذا در ادامه می‌فرماید:
دوش کز هجر تو دلْ حالت ظلمتکده داشت

یاد تو شمع فروزنده آن محفل بود

اگر نور حق بر دل تجلی نکند دل انسان نور دیگری ندارد و با عقل منهای شهود، انسان از رؤیت جمال حق محروم خواهد بود و لذا در ادامه می‌فرماید:
دوستان می زده و مست و زهوش افتاده

بی‌نصیب آن‌که در این جمع چو من عاقل بود

آن‌کس که در حجاب مفاهیم باشد از شوق و مستی ارتباط با حقایق محروم می‌باشد.
در رویکرد به سوی حقایق، همراه با آزادشدن از خود و منیت‌ها، آزادشدن از علم حصولی پیش می‌آید. یا به تعبیر قرآن حالت ظلوم و جهول بر نفس خود شروع می‌شود، تا با ظلوم‌بودن و خراب‌کردن نقش خود پرستیدن، و با جَهول‌بودن نسبت به غیر خدا، راه به سوی حقیقت گشوده گردد. حضرت امام خمینی(ره) در همین رابطه می‌فرمایند:
آن که بشکست همه قید، ظلوم است و جهول

وآن‌که از خویش‌و‌همه کون‌و‌مکان غافل بود

آن علمی که مانع تجلی انوار الهی است، حجاب سالک است، و درست است که در عرف جامعه هر دانایی را علم می‌گویند ولی نظر به این‌که این دانایی‌ها مانع ارتباط ما با خدا باشد، حجاب به حساب می‌آید و در راستای جاهل‌شدن به این دانایی‌ها است، که گفت:
در بر دل‌شدگان علم ، حجاب است حجاب

از حجاب آن‌که برون رفت به‌حق جاهل بود

این نوع جهلِ به ماسِوَی الله، و تمام نظر را به حق انداختن، موجب می‌شود تا انسان شایسته پذیرش امانت الهی شود که گفت:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولاً»(225)
ما امانات را بر آسمان‌ها و زمین و كوه‌ها عرضه كردیم و همه از پذیرفتن سر باز زدند و از تحمل آن در زحمت افتادند، ولی انسان آن را حمل نمود، كه او ظلوم و جهول بود.
از یک جهت اگر کسی از علم خارج شود جاهل است و از طرفی علم حجاب است، در نتیجه درست است كه اگر کسی از علم خارج شد، جاهل محسوب می‌شود، ولی اگر هم در حجاب علم بود، از رؤیت حقیقت محروم است. خداوند در قرآن می‌فرماید: ما امانت خودمان را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، ولی هیچ کدام نتوانستند آن را تحمل کنند و بپذیرند. ولی انسان پذیرفت، چون ظالم و جاهل بود.
زنده باد این ظلم و جهل که موجب شد انسان امانت‌دار الهی شود! آن هم امانتی که هیچ یک از اعضای هستی نتوانستند آن را بپذیرند. پس معلوم است که ظلوم و جهول بودن انسان که موجب پذیرش امانت الهی شود، یک نوع کمال است و آیه در صدد مدح انسان به جهت آن كمال است. در ابتدا ممكن است این طور به ذهن ‌آید که ظلوم و جهول نباید صفت خوبی باشد، ولی از سیاق آیه معلوم است که در این‌جا به عنوان دو صفت خوب مطرح است، به طوری كه می‌فرماید؛ همین صفات موجب شده تا انسان امانت الهی را بپذیرد. لذا در تفسیر آن می‌گویند: انسان نسبت به نفس امّاره خود ظلوم است، و نسبت به همه چیز غیر از خدا جهول، پس چون خود را ندید توانست حق را ببیند و پذیرای انوار الهی باشد و به آن نوع علم که موجب خودبینی می‌شود جاهل بود و گرنه همان علم حجاب بین او و انوار امانات الهی می‌شد. اگر خودش را حمل کرده بود که نمی‌توانست امانت الهی را حمل کند، پس معلوم است اگر بخواهد امانت الهی را حمل کند خودش را باید زیر پا بگذارد. حال اگر بخواهد خودش را زیر پا بگذارد، نسبت به خود ظلوم می‌شود، حال چه‌چیزی را باید ببیند که خود را نبیند؟ خدا را فقط باید ببیند، پس نسبت به دیدن غیر خدا جهول است، از طرفی جهل مقابل علم است پس معلوم است یک علمی است که مانع رؤیت حق است و لذا در مورد آن می‌فرمایند: «العلمُ هُو الحجابُ الْاَکبر»(226) علم همان حجاب اکبر و حجاب بزرگی است که مانع ارتباط انسان با حقیقت می‌شود، کدام علم است که مطلوب نیست؟ علمی که نگذارد من خدا را ببینم، آن علمی که مرا به خودش مشغول کند، آن علمی که مفاهیم حقیقت باشد و نه خود حقیقت، حال آن علم، چه علم به مفاهیم معنوی باشد و چه علم به مفاهیم غیر معنوی، وقتی که با آن علم، محبوب من در حجاب می‌رود، دیگر به چه کار من می‌آید؟ لذا است که حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمایند:
آن‌که بشکست همه قید، ظلوم است و جهول

وآن‌که ازخویش‌و‌همه کون و مکان غافل‌بود

چرا ظلوم و جهول آن کسی است که از همه کون و مکان باید غافل باشد؟ چون؛
در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب

از حجاب آن که برون رفت به‌حق جاهل بود

چون از حجابِ علم در آمده پس جهول است و از طرفی چون از حجاب در آمده به حقیقت رسیده. پس:
عاشق از شوق به دریای فنا غوطه‌ور است

بی‌خبر آن که به ظلمتکده ساحل بود

وقتی از حجاب عقل و علم خارج شد، آن چنان به دریای فنا غوطه‌ور می‌شود که اصلاً اهل عقل و هوشیاری که در ظلمتکده ساحل ایستاده‌اند، نمی‌توانند آن حالت را دریابند، چون به قول مولوی؛
عقل‌گویدشش‌جهت‌حدّاست‌ودیگرراه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ایم ما بارها

حال با تمام این حرف‌ها اولین مشکلی که برای شما پیش می‌آید همین «جهول»بودن است که باید نسبت به رسم زمانه و عادت‌های فکری جاهل باشیم و این خلاف عادت زمانه است و با قدم گذاشتن در خلاف عادت زمانه است که بصیرت حقیقی شروع می‌شود، به گفته حافظ:
از خلاف آمد عادت بطلب کام، که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

بشر امروز به علمی عادت کرده که نمی‌تواند بفهمد این علم حجاب حقیقت است و علمی بالاتر از این علم‌ها هست كه اساساً رویكردش با این علوم متفاوت است، ولی به راحتی حاضر نیست وارد آن رویكرد بشود. برای این که آن علم و آن رویكرد خلاف عادت او است، برای این که آن چه را علم می‌داند، آن چه را قرآن می‌داند، آن چه را دین می‌داند، آن چه را که فکر می‌داند، همه و همه مفاهیمی بیش نیستند، مفاهیم کجا و حقایق کجا! وقتی عادت نداشتیم قرآن را دریچه ارتباط با حقایقِ نوری بگیریم چگونه می توانیم به مقام یگانگی با حقایق برسیم و به گفته حافظ «کسب جمعیت» کنیم و به یگانگی با حقایق نایل شویم. شرط ارتباط با هر مرتبه از قرآن، طهارت است، از مقام کریم و مکنون قرآن که با قلب مطهرون مرتبط است گرفته، تا مرتبة لفظ قرآن که باید با دست با وضو با آن تماس گرفت، وگرنه آداب و ادب ارتباط با قرآن رعایت نشده است. و عزیزان عنایت داشته باشند، اگر نظر به مرتبه عالیه قرآن می‌شود و ادب و آدابِ ارتباط با آن مرتبه مورد بررسی قرار می‌گیرد، بدین معنی نیست که آداب و ادب ارتباط با مرتبه نازله قرآن مورد غفلت قرار گیرد، و البته در مورد هر حقیقتی مسئله از همین قرار است، و لذا نباید تصور شود قراردادن فقه و اصول در ردیف اعتباریات، موجب کاهش ارزش آن می‌شود، چون این نوع اعتباریات که ریشه در حکم الهی دارد خود تعیین‌کنندة بسیاری از خط مشی‌های حقیقی است و همین باید و نبایدهای فقهی، خود مشخص‌کنندة حقایق است. حرف ما این است که مواظب باشیم نظرمان نسبت به حقایق منحرف نشود و این ممکن نیست مگر این‌که از طریق فقه و اصول عملیه سیر خود را مدیریت کنیم.