میگویند با این جشنتكلیف و با این پُز و تنبك، خاطرة خوشی از نماز در ذهن دختر خانم میماند و در نتیجه به جهت آن خاطرة خوش تا آخر عمر نماز میخواند. تا اینجا درست، ولی بفرمایید از این به بعد نماز میخواند یا خاطراتش را میخواند؟ نماز میخواند یا هدیه را میخواند؟ نماز میخواند یا دكوراسیون و كاغذ رنگی و بادكنک و این چیزها را میخواند؟ چون با این فضاسازیها عالَم نماز خواندن در ذهن او از بین رفت و لذا دیگر وقتی هم نماز میخواند، نماز نمیخواند. شما اگر شرایط را طوری شكل میدادی كه فضای اتصال با عالم بالا حفظ شود، با این جشنتكلیف، كار خوبی كرده بودی، اما اگر مطلب را به جای اینكه نازل كنی، ضایع كردی، فقط قالب و شكل موضوع میماند و به جای تدبر و تفكر و سیر در موضوع، یك نحوه شرطی كردنِ فرد نسبت به موضوع پیش میآید و دیگر اصل موضوع وارونه میشود.
شرطیكردن همان كاری است كه پائولوف با حیوانات انجام میداد، و یا روانشناسان غربی و روسی برای كنترل حركات افراد به كار میبرند، اینها طوری افراد را شرطی میكنند كه بدون اینكه خودشان عملی را انتخاب كنند، به راحتی آن عمل را انجام میدهند. پائولوف هر وقت غذا را جلو سگ میگذاشت، زنگی را هم به صدا درمیآورد. سگ با دیدن غذا، بزاق دهانش ترشح میشد، در عین حال صدای زنگ را هم در كنار دیدن غذا میشنید، پس از چند بار كه این كار را تكرار میكرد، حالا وقتی زنگ را به صدا در میآورد، به جهت تداعی معانی ذهنی، بزاق دهان سگ ترشح میشد، چون نسبت به آن صدا شرطی شده بود. این همان كاری است كه رمالها در قدیم انجام میدادند و بُز را میرقصاندند. میآمدند یك بُز زنده را در داخل یك دیگ، روی پا قرار میدادند، بعد زیر دیگ را آرامآرام گرم میكردند و از آن طرف شروع میكردند تنبكزدن، بُزِ بیچاره كه متوجه میشد كف دیگ گرم شده و پاهایش را میسوزاند، یکی از پاهایش را برمیداشت تا كمی خنك شود، بعد این پا را میگذاشت و پای دیگر را برمیداشت. چندین روز همین كار را با بُز انجام میدادند، بعد آن را میآوردند وسط معركه و شروع میكردند تنبكزدن، بُز با شنیدن صدای تنبك یاد آن دیگ داغ میافتاد و شروع میكرد پاهایش را پایین و بالا كند، مردم که غافل بودند در ذهن بُز چه میگذرد، فكر میكردند بُز میرقصد. این یك نحوه شرطیكردن است، به طوری كه شخص عملی را انجام میدهد بدون اینكه آن عمل را برای رسیدن به هدفی خاص انجام دهد، چون مردم از شرطی بودن بُز غافلاند، فكر میكنند رابطهای بین صدای تنبك و انتخاب بُز در بالا و پایینآوردن پاهایش هست، تعجب میكنند و فكر میكنند بُز حركات پاها را در رابطه با صدای تنبك انتخاب میكند. با همین قاعده میآیند مردم را هم شرطی میكنند، به طوری كه طرف بدون آنكه خودش عملی را انتخاب كند، بر اساس تداعی معانی ذهنی، عملی كه ما میخواهیم انجام میدهد.
بعضی از اساتید روانشناسی نسبت به وجوهی از تعلیم و تربیت كه در غرب مطرح است و بر اساس شرطیكردن انسانها شكل گرفته است، نكات خوبی را تحتعنوان تعلیم و تربیت فرهنگی مطرح كردهاند.(75) دوستان مثال خوبی نسبت به برنامههای شرطیکردن كودكان سوئیسی میزدند، به این شکل كه؛ در دوره دبستان چند فیلم در رابطه با دزدیكردن و گرفتارشدن توسط پلیس تهیه میكنند، و همین طور این نوع صحنهها را با روشهای متنوع، تكرار میكنند، كه مثلاً طرف روزنامه برمیدارد و سكه را در محل خودش نمیاندازد و گرفتار پلیس میشود و بالأخره طوری این كودك شرطی میشود كه ناخودآگاه مثل یك ماشین همین كه روزنامه را برداشت، پول آن را در محل مخصوص میاندازد و میرود، شما كه ظاهر قضیه را میبینید، میگویید عجب مردم منظم و خوبی! چقدر خوب انتخاب كردهاند كه دزدی نكنند! ولی وقتی دقت میكنی، میبینی اصلاً بحث انتخاب نیست، به این معنی که شخص فكر كند، حق روزنامهفروش است كه وقتی روزنامه او را برمیداری پس باید حقوق او را رعایت كنی، وگرنه جواب او را در قیامت نمیتوانی بدهی، پس برخلاف نفس امّارهام به حكم خدا حق او را میدهم، و در بین رعایت حق روزنامهفروش و عدم رعایت حق او، رعایت حق او را انتخاب كند، اصلاً این حرفها نیست.
اگر فعالیتهای فرهنگی در حدّ شرطیشدن افراد پایین آمد، درست است كه افراد از نظر ظاهری عملی را كه ما میخواهیم انجام میدهند، ولی نه از جهت انتخاب شخصیت انسانیشان، و نه از جهت اینكه با انتخابهای متعالی كه انجام میدهند، به مرور شخصیت متعالی پیدا میكنند، بلكه با یك نحوه شرطیشدن، نماز میخوانند و یا كارهای مورد نظر ما را انجام میدهند. لذا حضرت صادق(ع) میفرمایند:
«لا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَیْءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ»(76)
به طول ركوع و سجود شخص نگاه نكنید، ممكن است او به این كار عادت كرده باشد و اگر از آن دست بردارد ناراحت شود، ولکن به صدق گفتار و اداء امانت او بنگرید.
در این حدیثِ مبارک حضرت تذکر میدهند؛ امکان این هست که اعمال عبادی از سر عادت و با یک حالت شرطی انجام گیرد، به طوری که انسان اعمالی را که ظاهر دینی دارند انجام میدهد، ولی آن اعمال چون بر اساس انتخاب نبوده است، در جهت تعالی انسان بهکار نمیرود.
«برتراندراسل» فیلسوف مشهور انگلیسی در رابطه با دزدینكردن، نکتة عجیبی را مطرح میكند. میگوید: «من گوسالة همسایه را نمیدزدم، چون گاو من را میدزدد»! شما روی این جمله كمی فكر كنید و عنایت داشته باشید كه تعلیم و تربیت انگلستان و آمریكا با چنین مبناهایی شكل گرفته است. در این جمله صرفاً یك نوع منفعتطلبی مطرح است، اصلاً چیزی به نام رعایت حقوق افراد مطرح نیست ، بلكه میترسد اگر گوساله همسایه را بدزدد، همسایه تصمیم بگیرد گاو او را بدزدد. در حالیكه در فرهنگ دینی ما به كسی دزد میگوییم كه حقی را كه خداوند برای مردم معین كرده است رعایت نكند و با زیر پا گذاردن حكم خدا به حقوق مردم تجاوز كند. ولی با این تحلیلی که آقای راسل برای دزدینکردن مطرح میکند، آیا آنهایی که توصیة او را میپذیرند، آنهاییاند که میخواهند حقوق مردم را رعایت بکنند؟ یا چون گاوشان دزدیده میشود، دزدی نمیکنند؟ درست است دزدی نمیكنند ولی نه از آن جهت كه میل به دزدی و ظلم به حقوق افراد را در شخصیت خود از بین برده باشند. این غیر از این است كه من حقوقی برای انسانها قائلام و به حقوق انسانها نباید تجاوز كنم و اگر به حق انسانها تجاوز كنم، مردم عیالُاللهاند و خداوند از حقوق عیالالله دفاع میكند و از متجاوزان به حقوق آنها انتقام میگیرد. چنانچه در اسلام ملاحظه میفرمایید، صورت ظاهر حکم این است كه طبق حكم خدا دست دزد را قطع میكنند، ولی صورت باطنش این است كه روح تجاوزگری دزد را از او میگیرند. ولی با تحلیل توصیههای امثال راسل توجه به این حرفها در شخصیت انسانها مطرح نیست، در واقع دزدی با آن نگاه و در آن فرهنگ به عنوان یك عمل ضد ارزشهای الهی منسوخ نشده است، بلكه یك معامله و محاسبهای انجام شده كه بر اساس آن اگر از كسی چیزی بدزدند، بیشتر ضرر میكنند. این كجا و اینكه اگر دزدی كنی برای روح و روان خود مشكل ایجاد كردهای و قیامت خود را به خطر انداختهای، كجا!
پس اگر در فعالیتهای فرهنگی و دینی، روح انتخابهای متعالی از انسان گرفته شود - یا با شرطیكردن انسانها و یا با مادی و دنیاییكردن دستورات دینی- آن فعالیتها پوچ میشود و سیر انسان به عالم قدس و توجه به حقیقت انسان یعنی «روح» از بین میرود،(77) و عكسالعمل نرسیدن به مقصد اصلی همین اعتراضها و سرخوردگیها است كه ملاحظه میفرمایید.
یکی از نمونههای شرطیکردن افراد در انجام اعمال دینی را در کشور عربستان مییابید. سعودیها انجام دستورات دین را در افراد «شرطی» میکنند. بسیاری از مغازهدارهای سعودی اصلاً انتخاب نمیكنند كه سر وقت بروند نماز بخوانند، بلكه شرایط را طوری فراهم كردهاند كه به طور مكانیكی همین كه اذان گفتند مغازهدار در را میبندد و به طرف نماز میرود، یعنی عادت کرده است که سر ظهر نماز بخواند، آن هم نه نمازی که آن را برای قرب به حضرت پروردگار اراده کند، بلكه عادت بر آنها حکومت میکند. ممكن است بگویید مگر فرقی هم میکند كه انسان عملی را با شرطی شدن انجام دهد یا اینکه خودش آن را انتخابکند؟! توجه داشته باشید عملی را كه انسان انتخاب کند، ارادهاش در انجام آن عمل در صحنه است. ولی وقتی «شرطی» شد، عادتش در کار است. با عادت هم كه کسی به جایی نمیرسد. از اینکه افراد به طورناخودآگاه و با شرطیشدن آنچه را ما خواستیم انجام دادند، نباید خوشحال باشیم، چون در دین، صِرف عمل، مطلوب نیست بلکه باید نیّتِ مقدس در كار باشد. به طوری كه حضرت صادق(ع) میفرمایند: «وَالنِیَّةُ اَفْضَلُ مِنَ الْعَمَل»؛(78) نیت و اراده و انتخاب، از خود عمل مهمتر و برتر است و در تعالی انسان نقش اساسی دارد.