تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

چگونگی استفاده از تجلیات حضرت حق

به حمدالله یك مرحله از بحث كه عبارت باشد از بررسی فعالیت‌های شبه قدسی، تا حدودی مورد ارزیابی قرار گرفت تا بفهمیم گاهی به اسم فعالیت‌های دینی، خودمان را بازی می‌دهیم و نیز بحث شد که گاهی به اسم فعالیت‌های دینی به موضوعی مشغول می‌شویم، که موضوع «وجودی» نیست و موضوع مفهومی است. فكر می‌كنم تا این‌جا روشن شد كه اگر كسی بخواهد به طور جدی خودش را در مسیر واقعی دینداری بیندازد و صرفاً با مفاهیمِ معنوی عمرش را تمام نكند، و بخواهد با خودِ معنویات ارتباط برقرار كند، اول باید خطرات این راه را بشناسد، چون ممكن است متوجه نشود آن چیزی كه با آن تعامل می كند یا خیالاتی است ساخته ذهن و یا مفهومی است از حقیقت و نه خود حقیقت. حدود چهل، پنجاه سال با همین فكر به سر می‌برد و به نظر خودش با خدای حیِّ مطلق و قیوم مطلق و سمیع مطلق ارتباط دارد و از خود نمی‌پرسد پس چرا از انوار حیِّ مطلق و قیوم مطلق حرارت و نشاط نمی‌گیرم. چون اگر ارتباط وجودی با حیِّ مطلق و قیوم مطلق برقرار كنیم مثل زغال است در كنار آتش كه بالأخره یك مقداری حرارتِ آتش به زغال سرایت می‌كند.
خاصیت ارتباط وجودی این است كه وجود برتر تجلیات خود را به وجود مادون سرایت می‌دهد، ارتباط دو ماهیت این طور نیست، من هر چقدر كنار این صندلی بنشینم، صندلیتی از این صندلی به من سرایت نمی‌كند، اما ارتباط قلبی با حقایق عالم یك ارتباط وجودی است و از وجود مافوق، به اندازة قابلیتی كه وجود مادون دارد، تجلیاتی به آن می‌رسد. حضرت حق وجود مطلق است و همواره در حال تجلی است. اگر ما از طریق قلبْ ارتباط وجودی با حضرت حق برقرار كنیم از تجلیات وجودی حضرت حق برخوردار می‌شویم، ولی اگر ارتباط ما مفهومی و ماهیتی بود، از مفهومِ وجود مطلق چیزی صادر نمی‌شود تا ما از آن برخوردار شویم. پس اگر دیدیم بعد از مدتی از حرارت و نشاطی كه باید در ارتباط با حق داشته باشیم محروم هستیم باید بدانیم یك اشکالی در كار است، یا حضرت حق نعوذ بالله «وجود» نیست و ماهیت است كه این فكر از پایه غلط است، چون آن‌كه وجود همة مخلوقات را می‌دهد، خودش عین وجود است، یا ما با آن وجود مطلق برخوردِ وجودی نمی‌كنیم. در بسیاری مواقع ما در رابطه با خدا، با مفهوم وجود مطلق و مفهوم حیّ و قیوم ارتباط داریم، و در رابطه با خود نیز با مفهوم خود مرتبط هستیم و نه با وجود خود. در حالی كه «مفهومْ» به خودی خود وجود نیست بلكه نیستی است و نیستی‌،‌ نیستی می‌آورد، همان طور كه هستی، هستی می‌آورد.
بحث رسید به این‌جا كه پس راه ‌حل حقیقی چه باید باشد؟ من هنوز تأكید دارم كه اگر مباحث مطرح‌شده در قبل خوب فهمیده نشده باشد، ما به همان مفاهیم مشغول خواهیم شد و اصلاً خطر چنین مشغولیتی را احساس نمی‌كنیم و لذا اصلاً‌ راه صحیح را نخواهیم شناخت تا به دنبالش باشیم، و نخواهیم فهمید اگر مسیر فعالیت‌های فرهنگی و عبادی درست باشد چه بركاتی دارد.