هرچه خداوند به قلب انسان بیشتر تجلی كند خانه منیّت انسان بیشتر ویران میشود و خداوند این قاعده را با متلاشی كردن كوه به حضرت موسی(ع) نشان داد، قرآن میفرماید:
«وَ لَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْكَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».(255)
و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم، فرمود هرگز مرا نخواهى دید لیكن به كوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید، پس چون پروردگارش بر كوه جلوه نمود کوه را متلاشی کرد و موسى بیهوش و مدهوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد گفت: خدایا! تو منزهى، به درگاهت توبه كردم و من از نخستین مؤمنانم.
حضرت حق خواستند بگویند به همان اندازه كه من بر كوه تجلی كنم، كوه از منیّت خود متلاشی میشود و لذا در راستای همان تجلی بود كه «خرَّ موسی صَعِقاًً» موسی(ع) از هوشیاری و خودیتِ خود خارج شد و دیگر برای او منیتی نماند و لذا وقتی حضرت موسی(ع) بعد از محو، به صحو و هوشیاری آمد، دیگر آن موسایِ قبلی نبود و به حق موجود شد و نه به خود، از آن بودن قبلی خود توبه كرد و عرضه داشت: «تُبْتُ إِلَیْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» از آن «مَن» قبلی توبه كردم و به تو ایمان آوردم، زیرا وقتی بخواهم بنده تو باشم باید ذرهای از خودیِ من در میان نباشد، تا تماماً انگشت اشاره به حق باشم. این است معنی نفی هستی و نفی انانیت خود، در مقابل تجلی نور حق كه در موردش گفتهاند:
پیش شیری آهویی مدهوش شد
هستی اش در هست او روپوش شد
اینكه گفته میشود اهل البیت(ع) نمایش توحیدند به همین معنی است كه عرض شد و ما باید حكمتی را دنبال كنیم كه ما را متوجه این ذوات مقدس کند که توحید مجسماند و از طریق آن ذوات مقدسه، متوجه خدای وجودی و حضوری شویم كه این مقصد اصلی ما و عامل نجات كامل از پوچی است.
با توجه به نكات فوق باید عزیزان متوجه باشند انسان تا از خودش آزاد نشود هرگز با «وجودِ» حقایق نمیتواند مرتبط باشد و قرآن در راستای همین قاعده میفرماید:
«لَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا»(256) چون پدران كفّار و خود آنها تلاش در نفی منیت خود نداشتند و با انواع متاعهای دنیایی همواره جواب نفس امّاره خود را دادند، انسانهای پوچ و بیثمری شدند. بعد از تذکّر چند نكته در ادامه میفرماید:
«وَ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِیرًا»(257)
آنهایی که به قیامت و لقاء ما معتقد نیستند، بدون آن كه بخواهند منیّت خود را نفی كنند، در نهایت كبر و سركشی، انتظار ارتباط با خدا و ملائكه و حقایق قدسی را دارند در حالی كه؛
«یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا »(258)
وقتی ملائكه برای آنها تجلی میكند، كوه انانیت آنها بهكلی متلاشی میشود و برای اینهایی كه تمام وجود خود را همین وجود دنیایی میدانند بسیار آزار دهنده است.
ولی در هر حال وقتی خود را آماده چنین ارتباطی نكرده باشند چون با سیر به قیامت هیچگونه شخصیتی كه توان ارتباط با عالم قدس را به نحو وجودی داشته باشد با خود نبردهاند با پوچی و پراكندگی روبهرو میشوند و لذا فرمود:
«وَ قَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا»(259)
و بر كارهایى كه كردهاند مىپردازیم و آن را چون گردى پراكنده مىسازیم.
چنانچه عنایت فرمودید ابتدا در مورد اینها فرمود: «وَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِیرًا»(260) آنهایی كه امیدی به لقاء خداوند ندارند میگویند چرا برای ما ملائكه نازل نمیشوند و یا چرا پروردگار خود را نمیبینیم. خداوند این افراد را چنین وصف میكند كه از طرفی امید لقاء ما را در مرتبه وجودی و غیبی ندارند و از طرفی در اوج كبر و سركشی طلب رؤیت خداوند و ملائكه را به صورت حسّی دارند. خداوند در این آیه میخواهد بفهماند برای امیدواری به لقاء الهی و لقاء حقایقِ عالم قدس راهكار و برنامهای خاص نیاز است كه اینها در راستای آن راه و آن برنامه یك قدم هم برنداشتهاند. اینها تصور صحیحی از لقاء حقایق قدسی ندارند و از طرفی با همان تصور باطل خود میخواهند خدا و ملائكه را ببینند در حالیكه اینها روحیة کبر دارند، و خودشان را می خواهند ببینند. در ادامه دارد «فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» عمل آنها را چون گرد پراكنده قرار میدهیم، چون هیچ هستیِ قابل توجهی برای خود و زندگی خود ایجاد نکردهاند.
از طریق امثال آیات فوق ابتدا «نیستها» را و جایگاه آنها را از طریق قرآن درعالم بشناسید، آن وقت دعوت قرآن به «هستی»، بسیار مؤثر و كارساز خواهد بود، قرآن مکرر میفرماید: اگر خارج از ایمان به خدا و ملائكه و قیامت زندگی کنید، با پوچی روبهرو میگردید و با خلائی روبهرو میشوید كه بسیار آزاردهنده است و بعد از دهها سال که با پوچی و خلأ بهسر بردیم، دستهایمان از ارتباط با حقیقت خالی میماند.