تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

علم زنده

آن روز بر دلم در معنی گشوده شد

كز ساكنان درگه پیر مغان شدم

حافظ در این بیت پیام مهمی به ما می‌دهد؛ می‌خواهد بگوید برای این‌كه با «وجودِ» معانی مرتبط شویم چیزی ماورای درس و بحث و مدرسه نیاز است و راهش ارتباط با انسان كاملی است كه مجسمه علم است، ولی نه مجسمه علم حصولی، بلكه قلبش محل ریزش علم الهی است. باز در جای دیگر می‌گوید:
مردی ز كننده در خیبر پرس

اسرار كرم ز خواجه قنبر پرس

گر طالب فیض حق به صدقی حافظ

سرچشمه آن ز ساقی كوثر پرس

از ابن‌عباس منقول است كه: از علی(ع) حدیثی شنیدم كه حل آن را نفهمیدم و آن را انكار هم نكردم؛ از او شنیدم كه فرمود: «رسول خدا(ص) در بیماری‌اش كلید هزار باب از علم را به من پنهانی آموخت كه از هر بابی هزار باب باز می‌شود.»(114) معلوم است كه آن علم، علمی است كه باید به قلب تجلی كند و از آن طریق حقایق زیادی برای انسان روشن می‌شود، چون از طریق قلب با خودِ حقایق ارتباط حاصل می شو‌د، و آن علم غیر از فضل و اطلاعات است.
«فضل»؛ یعنی آن نوع اطلاع و آگاهی كه انسان از امور اجتماع و اقتصاد و طبیعت دارد و برای امرار معاش باید در جریان آن امور و اطلاعات باشد. انسان برای زندگی تجربیاتی احتیاج دارد كه به كمك آن تجربه‌ها امور خود را بگذراند، باید معماری و جاده‌سازی بداند، از طبابت برای درمان بدن آگاهی داشته باشد و قس علی هذا. اما باید متوجه بود این نوع آگاهی‌ها جایگاه خاصی در زندگی دارد كه با آگاهی به حقایق عالم فرق اساسی دارند. انسان برای جهت‌دادن به اصل زندگی و به ثمر رساندن آن باید از حقایق عالم آگاه باشد، ولی از آن طرف آگاهی به حقایق عالم هم نباید در حدّ مفاهیم باشد، بلكه باید با «وجودِ» حقایق مرتبط بود تا به واقع از نور آن‌ها بتوانیم بهره‌مند شویم.
پس یك بحث این است كه فضل را از علم جدا بدانیم و یك بحث آن است كه نقش علم حصولی را با علم حضوری مساوی نگیریم. در قرآن وقتی سؤال می‌فرماید: آیا عالم با جاهل مساوی است؟ منظورش آن است كه آیا كسی كه متوجه حقایق شده با آن كسی كه متوجه حقایق نشده مساوی است؟! یك جا می‌فرماید:«وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ»؛(115) یعنی انسان كور و بینا مساوی نیست، و انسان مؤمن را انسان بصیر می‌داند و كافر را كور به حساب می‌آورد، سپس می‌فرماید: «وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ»؛(116) ظلمات و نور مساوی نیستند، سپس می‌فرماید: «وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ»؛(117) زنده و مرده مساوی نیستند. حال این چه علمی است كه عین زنده بودن است، مسلّم آن علم مثل علوم رسمی در حوزه و دانشگاه نیست، چون مقابل علم، جهل است و نه ‌سواد. ممکن است انسان سواد داشته باشد ولی عالم نباشد، زیرا مقابل سواد، بی‌سوادی است و نه علم. اباذر عالم هست اما سواد ندارد، پیامبر(ص) عالم هستند اما سواد ندارند، چون همان‌طور كه عرض شد مقابل علم، جهل است نه بی‌سوادی، و آنچه ارزش و كمال است علم است، به شرطی که آن علم وسیلة هدایت انسان به سوی حقایق باشد و قلب را با حقایق مرتبط کند وگرنه علم‌داشتن به مفهوم حقایق به خودی‌خود کارساز نیست و خطر این‌که برای قلب ما حجاب شود نیز هست.
حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمایند: «برای همه حجاب‌های زیادی هست كه غلیظ‌تر از همه، همین حجاب علم است... آن علمی كه باید انسان را هدایت كند مانع می‌شود، و علم‌های رسمی همه همین‌طورند كه انسان را از آنچه باید باشد، محجوب می‌كنند»(118)
وقتی ما خود را در علم حصولی متوقف ‌كنیم همان علم حجاب می‌شود و ما را به خود مشغول می‌كند.