تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

ریشه اعتراض‌ جوانان

باید طوری دین‌داری کرد که این نور الهی در قلب و جان ما تجلی کند و راه تجلی این نور رفع حجابی است که بین ما و پروردگار هست و اگر فعالیت‌های فرهنگی و عبادی ما به قصد رفع این حجاب بود، این حجاب رفع می‌شود ولی اگر مقصد چیز دیگری بود مسلم به چنین نوری دست نمی‌یابیم. وقتی یک جوان بعد از دینداریِ معمولی چیزی به دست نیاورد، تبدیل به یك انسان معترض می‌شود، انسان معترض انسانی است كه اصلاً كاری ندارد كه شما چه می‌گویید، آیا حرف شما منطقی است یا نه، همین‌که می‌بیند به وضعیت مطلوبی نرسیده است، به همه آن حرف‌ها پشت پا می زند. تا حالا به این امید نماز می‌خواند، كتاب می‌خواند و به جلسات مذهبی می‌رفت که قلب و جان او، راهی به سوی عالم نور پیدا کند. حال اگر این قلب بعد از مدتی تغییر می‌كرد و حقایقی برایش روشن می‌شد، دین‌داری را با جدیت بیشتر ادامه می‌داد و آرام‌آرام نماز خواندنش عمیق‌تر می ‌گشت، اصلاً قلبش به او اجازه نمی‌داد آن راه را ترک کند، چون از آن بهره‌ها برده و راه ارتباط با عالم غیب را پیدا کرده است و می‌داند که باید عبادتش و کلیه فعالیت‌های فرهنگی‌اش برای رفع حجابی باشد که بین او و خدا هست و تلاش می‌کند هر چه بیشتر این حجاب را نازک و ضعیف کند. اما اگر فعالیت‌های فرهنگی در این راستا نبود مسأله تغییر می‌کند. آیا شما از خودتان نمی‌پرسید كه چرا بعضی از جوانان با یك شورِ روحانی عرفانی به طرف دین می‌آیند اما پس از هفت، هشت سال احساس سرخوردگی می‌کنند؟ از یک طرف از دنیا دل کنده و لذا دیگر دنیا را نمی‌خواهد و از طرف دیگر چیز دیگری پیدا نکرده که جای دنیا بگذارد، در یک حالت خاصی قرار دارد که نه می‌تواند مثل بقیه ازدنیا و شهرت‌های دنیایی لذت ببرد و شور و حال اهل دنیا را داشته باشد، و نه به شور و حال معنوی رسیده است. علت این حالت برای این‌گونه افراد آن است كه در حدّ آداب و اخلاق مانده و سعی نکرده به راهی دست پیدا کند که آن راه فوق مفهوم حقیقت، با خود حقیقت ما را آشنا می‌کند. عقلش كمی بیدار شده است، كه شهرت‌طلبی و دنیادوستی به هیچ دردی نمی‌خورد، ولی از آن طرف نتوانسته آن نوری را که دین به دینداران می‌دهد، در قلبش به‌وجود آورد. عبادتش و فعالیت‌های فرهنگی‌اش او را از جهنم نجات می‌دهد، اما این كه نور خدا را به قلب او بدهد، این‌چنین نیست، آن وقت حتماً متوجه‌اید که اگر شما در چنین شرایطی قرار گرفتید، این ناکامی شما را راحت نمی‌گذارد و واقعاً در مرحله اول یك فرد معترض به خود می‌شوید. و در مرحله بعد از انجام عبادات و فعالیت‌ها خسته می‌گردید و یک نوع بدبینی در شما نسبت به امور دینی به‌وجود می‌آید. عین این مسئله را شما در بعضی از جوانان می‌یابید، به طوری‌كه هم به خود معترض می‌شوند و هم به ما. حال اگر به این جوان که فعلاً راه به جایی نبرده و دل و جان او نورانیت لازم را به دست نیاورده است، بگویی كه اسلام و دستورات آن را ادامه بده، به راحتی نمی پذیرد. عرض بنده این است که واقعاً ما به این جوان چه چیزی داده‌ایم كه احساس کند حقیقتی در کار است و باید به دنبال آن باشد؟ به او گفته‌ایم كه كتاب‌های دینی دبیرستان و دانشگاه را بخواند، همة این‌ها را خواند، نمره هم آورد، اما هیچ فرقی نكرد، چرا باز سخن ما را بپذیرد؟ آن زمانی كه به ما امید داشت و به حرف‌های ما گوش می‌سپرد، ما آن چیزی را که باید به او می‌دادیم، ندادیم، حالا كه عصبانی شده و از دست ما قهر كرده است انتظار داریم كه به حرف‌های ما گوش كند؟ تازه فرض هم بگیریم بقیة حرف‌های ما حرف حسابی باشد، دیگر فایده‌ای ندارد. آن وقتی كه به ما گوش می‌داد، ما به او چیزی ندادیم. این‌جاست كه باید هم به فطرت خودتان که بعضی اوقات برخودتان می‌شورد حق بدهید، هم به بقیه این حق را بدهید که بر خود و دیگران می‌شورند و معترض هستند. ظهور این اعتراض را دلمردگی‌ خود در درون، و بی‌محلی جوانان به ما در بیرون می‌بینیم که دیگر هیچ چیزی او را به حرکت نمی‌آورد. ریشه همه این اشکال‌ها در این است که ما فعالیت‌های فرهنگی خود را شبه قدسی کردیم و «دانایی» را به جای «دارایی» قرار دادیم. اگر کسی به سوی چیزی که شبیه چشمه است، به امید رفع عطش رفت ولی تشنه برگشت، معلوم است که کلافه می شود، به امید ارتباط با آب آمد ولی ما معنی آب را به او دادیم، مثل این است که کسی بخواهد از پشت بطریِ آب، آب بنوشد، آیا جز ادامه تشنگی برایش می ماند؟ انبیاء همواره ما را تشویق به نوشیدن معانی معنوی نمودند و ما خودمان و بقیه را به دانایی نسبت به آن معانی هدایت می‌کنیم و نه به نوشیدن آن‌ها. آن وقت عنایت داشته باشید یک وقت بنده در سن پنجاه، شصت سالگی با یک نحوه بی‌ثمری روبه‌رو می‌شوم، یک طوری آن را تحمل می‌کنم، اما اگر یک جوان با چنین حالتی روبرو شد، فرق می کند، او تمام قلب و احساس‌اش را در اختیار ما گذاشت تا او را در مسیری که دینداران بزرگ قرار گرفتند، قرار دهیم، حالا می‌بیند خبری نشد، حالا از درون و بیرون خود را داغون می‌کند و به یک عنصر معترضِ کامل تبدیل می‌شود، با همه افراط و تفریط‌هایی که در یک اعتراض موجود است.