برای روشن شدن بحث یك گل را با یك اسكلت فلزی كه در ساختمان به كار میرود مقایسه كنید؛ اگر از منظر نظم ریاضی به آن دو نگاه كنید هر دوی آنها را منظم میبینید. در اسكلت فلزی قواعد ریاضی کاملاً محاسبهشده، و مقاومتهای هر ستون خیلی دقیق مورد بررسی قرار گرفته است. همینطور اگر یك گل را از همان زاویه بررسی نمایید، ملاحظه میكنید كه اندازه و وزن این گلبرگ و نسبتش با زاویهای كه به ساقهاش دارد و فشاری که بر ساقه میآورد، كاملاً دقیق و حسابشده است. وقتی این گل را كه حداقل به اندازه یك اسكلت فلزی، قواعد ریاضی در آن محاسبه و در نظر گرفته شده است، صرفاً از منظر محاسبات چشمِ ریاضی ببینیم، آیا گل میبینیم یا دیگر نمیتوانیم آن را به عنوان یک گل تماشا کنیم؟ درست است كه نظم ریاضیوارِ اسكلت فلزی در گل هم رعایت شده است ولی خیلی چیزهای دیگر در گل هست كه با نگاه محاسبهگرِ ریاضی نمیتوان آنها را دید. اینكه شنیدهاید بعضیها خارج از برخورد بد كلیسا با گالیله، معتقدند گالیله به بشر ظلم كرده است، در همین راستا است كه میگویند او نگاه بشر به عالم را به نظم ریاضی محدود كرد، و فقط با نگاه ریاضی به عالم نگریست و حاصل آن نگاه علم جدید و بشر مدرن شد كه استعداد دیدن بسیاری از زیباییهای عالم را از دست داده است. در اینكه كلیسا در برخورد با گالیله افراط كرده است بحثی نیست، ولی غفلت از نگاه همهجانبه به عالم، به طوری كه بتوانیم نظر به حقیقت بیندازیم، چیزی بود كه علم جدید با نگاه محاسبهگر خود،از آن غفلت كرد. بشری كه عالم را، مظهر اسماء الهی میدید، در منظری كه گالیله مطرح كرد تبدیل به انسانی شد كه همه چیز را از منظر موجودات محاسبه پذیر مینگرد، حتی از منظر گالیله نهتنها خداوند جهان را با قلم ریاضی خلق کرده، حتی كتاب مقدس بر اساس ریاضیات تدوین شده است.(48) ممكن است تصور كنیم این حُسن كتاب مقدس است که با نظم ریاضی تدوین شده است، ولی متوجه باشیم ما در متون مقدس به دنبال خدا هستیم، نه به دنبال مهندس. وجود مقدس پیامبر(ص) اگر یك مهندس منظمی باشد، جوابگوی آن بُعدی از انسان كه نیاز به نبی دارد نخواهد بود.
اینکه گفته میشود «دبستان كه آمد بشر به بحران معرفتی افتاد» هنوز مبهم است، زیرا باید این نكته روشن شود كه وقتی دبستان وارد زندگی ما شد نگاه ما به عالم تغییر كرد. دبستان نگاه ما را به عالم و آدم عوض نمود و دیگر با نگاهی كه انبیاء به ما آموخته بودند به عالم و آدم نمینگریم. در درس علومی كه امروزه میخوانید تلاش میکنید تا طبیعت را آنطور نگاه كنید كه غرب نگاه میكند و با چند نمونه و آزمایش، میخواهید حقانیت نگاه خود را اثبات كنید. مثل این است كه با چند نمونه محاسبه بین اجزای گل، نظم ریاضیگونه یك گل را ثابت كنند. در حالیكه صحبت از زیباییهایی است كه با نگاه ریاضیگونه در گل دیده نمیشود، نه اینكه نظم ریاضیگونه در آن وجود ندارد. از طریق درس علوم، كودكان را از «نگاه سنتی» به عالم، به «نگاه مدرن» منتقل میكنند. بعضیها درس علوم را نمیفهمند چون میخواهند در نگاه سنتی خود پایدار بمانند ولی از طرف این تمدن به عنوان بیسواد معرفی میشوند. برای خودِ ما خیلی سخت بود كه نگاهی را بپذیریم كه درس علوم پیشنهاد میكند، نه اینكه موضوع سخت بود. حرف این بود که به چه دلیل طبیعت این طور است كه درس علوم میگوید، و یا به چه دلیل با چشم معلم فیزیولوژی به بدن خود نگاه كنیم. در درس علوم باید تلاش میكردیم چشم طبیعی خودمان را كور كنیم تا چشم گالیلهای در ما جا باز كند و طبیعت را آنطوری ببینیم كه امروز غربیها میبینند، موجودی مُرده كه حق هر تصرفی را در آن داریم! فردی که با تلسكوپ ماه را دیده بود، گفته بود ماهی كه در سقف آسمان به آن زیبایی میدیدم، چیزی نبود جز یك سنگ بزرگ كه نور به آن میخورد. در حالیكه در نگاه دیگر؛ یك نظمی در میان است كه در آن مجموعه، كره ماه هم نقشی در زیباكردن این مجموعه دارد، هر چند به طور منفرد یك سنگ بزرگ است. خدا ماه را به واقع ماه زیبایی آفرید، نه یك سنگ كه به آن نور بتابد، در این پهن دشت آسمان نیلگون این ماه، به زیبایی ماه است، چشم محدود نگر علم نجوم جدید نمیگذارد زیبایی آن را ببینیم.
گفت لیلی را خلیفه كان تویی
كز تو مجنون گشت پریشان و غوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت رو رو چون تو مجنون نیستی
با خودی تو لیك مجنون بیخود است
در دیار عشق هوشیاری بد است
نه با چشم خلیفه زیباییهای لیلی دیده میشود و نه با چشم ریاضی میتوان زیباییهای عالم خلقت را تماشا کرد.