تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

هنر ذات‌بینی

3- روشن شد که در ابتدا باید با حساسیت زیاد بین روش «انتزاعی» و روش «انكشافی» فرق گذاشت و دقیقاً تفاوت این دو نوع علم را از همدیگر باز شناخت و بعد متوجه بود كه مقصد همه فعالیت‌های فرهنگی و كتاب و درس، همه و همه انكشاف است و باید متوجه باشیم آن‌چه از تبلیغ دین نصیب انسان می‌شود سیر حضوری به سوی حق و قیامت است و این نتیجه با نگهبانی قلب و حفظ‌كردن آن در مقابل حق، از طریق عبادات شرعیه ممكن می‌شود.
در روش حضوری و انکشافی، قلب انسان با «وجود» یا «ذات» روبه‌رو می‌شود، و هرجا ذات در میان باشد قلب انسان بدون هیچ واسطه‌ای از نور آن بهره‌مند می‌شود. عمده آن است که بتوانیم قلب را طوری تربیت کنیم که هنر ذات‌بینی پیدا کند، در آن حالت خودِ ذات دلیل خود است، و آن طور نیست که معلول، دلیل بر وجود علت باشد، بلکه خودش خود را می‌نمایاند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دعای صباح به محضر حق عرضه می‌دارند: «یا مَن دَلَّ عَلَی ذاتِهِ بِذاتِه» ای خدایی که خودت گواه خودت هستی «وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ» و منزه هستی از این‌که هم‌جنس مخلوقاتت باشی «وَ جَلَّ عَنْ مُلائَمَةِ كَیْفِیَّاتِهِ» و بالاتر از آن هستی که همراه چیستی‌ها و چگونگی‌ها باشی.
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید؛ در فراز فوق حضرت(ع) به خدا عرض می‌کنند: خودت فقط هستی، بدون آن‌که چیز خاصی باشی، خودت ذات خودت هستی، بدون هرگونه چیستی. این نوع نگاه به خداوند در صورتی ممکن است که قلب انسان جهت ارتباط با ذات، تربیت شده باشد. زیرا حقیقت خدا همان ذاتی است که به ذات خود دلیل بر وجود خود است، نه به واسطة چیز دیگر. کسی با خدا می‌تواند مرتبط شود که ذاتش با ذات او بتواند رابطه برقرار کند و چنین چیزی به جهت ذات مجرد انسان ممکن است، باید راه را درست پیدا کرد.
یک وقت از این‌که می‌بینیم در عالم هستی، رزق‌خواران از رزق محروم نیستند متوجه خداوند رزّاق می شویم. ولی یک وقت ذات رزاقیت او را، ماوراء وجودِ رزق‌خواران، می‌شناسیم. روح ذات‌بین به خود ذات نظر دارد، ذاتِ یگانه را می‌یابد، نه این‌که از هماهنگی اجزاء عالم متوجه توحید و یگانگی خداوند بشود. باید با ذات او و جلوات آن ذات به نام اسماءْ مرتبط گشت و لازمة چنین رؤیتی تغییر ساحت است از نظر به اثر - جهت پی‌بردن به مؤثر- به نظر به خودِ مؤثر - از طریق به صحنه‌آوردن قلب- ولی اگر هنوز در ساحت اثر و مؤثر باشیم، دائماً می‌گوییم ذات کو؟ گفت:
چوگوید مرغ‌جان یا هو، بگوید فاخته کوکو

بگوید چون نبردی بو نصیبت انتظار آمد

مشکل کار در این است که استعداد رؤیت ذات را در خود رشد نداده‌ایم، لذا آنچه از همه پیداتر است را نمی‌بینیم. گفت:
چون گهر در بحر گوید بحر کو؟

وآن خیالِ چون صدف دیوار او

گفتن آن کو، حجابش می‌شود

ابر تابِ آفتابش می‌شود

بندِ چشم اوست هم چشم بدش

عین رفع سدّ او گشته سدش

چون چشم خود را از حقیقت منحرف کرده است، همان چشمی که باید وسیلة رؤیت او شود، حجاب او شده است و همان هوشی که باید وسیلة هوشیاری او نسبت به حقیقت شود، مانع شنیدن صدای حقیقت شده است.
بند گوش او شده هم هوش او

هوش با حق دار، ای مدهوش او

قرآن در رابطه با توجه به ذات، سومین آیه سوره حدید و یا سوره «توحید» را در مقابل ما قرار می‌دهد. که می‌فرماید:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»،(285)
او در عین این‌که اول است، آخر است و در عین این‌که ظاهر است، باطن است. مثل نور، که اولین چیزی که شما دررؤیت هر چیز می‌بینید، نور است و سپس به کمک نور بقیة چیزها را می‌بینید، پس آن اول است. از طرفی وقتی نور به آن شئ خورد و در چشم شما منعکس شد و شما آن شئ را دیدید، عملاً نور است که به طرف شما برگشته و شما نوری که به آن شئ خورد را می بینید. پس در آخر هم همان نور بود. باز همان نور ظاهر و پیدا است ولی چیزی مثل میز و صندلی نیست که بتوانید به آن اشاره کنید، پس عملاً باطن است و از بس که پیداست، پنهان است.
در رابطه با ذات‌بینی، از همه مهم‌تر سوره توحید است، چون اشاره به ذات اَحدیت دارد. می‌دانید که «اَحد» آن واحدی است که دومی در کنارش نیست،فقط اوست و دیگر هیچ، پس نمی‌توان به کمک غیرِ خودش، یگانگی‌اش را شناخت. برعکسِ واحد عددی که واحد است در مقابل چیزی که کنارش هست. مثل این‌که می‌گوییم این یک سیب است در مقابل سیب‌های دیگر، ولی در مقابل ذات اَحدی، دیگری وجود ندارد تا نسبت به دیگران یگانگی او را پیدا کنیم، بلکه فقط باید بتوانیم ذات اَحدی را با رؤیت قلبی ببینیم. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه یک نهج‌البلاغه می‌فرمایند:
«كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»، کمال توحید و خالص‌دیدن خدا آن است که او را جدا از هر صفاتی ببینی. «لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ، وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ»، چون هر صفتی نشان می‌دهد غیر موصوف است و هر موصوفی نشان می‌دهد غیر از صفت است. «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ»، پس هرکس خدای سبحان را به چیزی وصف کرد، آن چیز را همطراز خدا قرار داد، و لذا او را دوتا کرد و در این حال او را جزء‌جزء کرده است، «وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ»، و هرکس خدا را جزء‌جزء دانست به او جاهل است، و هرکس به خدا جاهل است به او اشاره می‌کند و هرکس به او اشاره کند برای او حدّ قائل شده است و هرکس برای او حدّ قائل شود او را متعدد پندارد. «وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ»، و هرکس بگوید خداوند در کجاست، او خدا را در کنار چیزی تصور کرده است، و هرکس بگوید بر کجاست، او جایی را تصور کرده که خدا در آن‌جا نیست. «كَائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ»، خداوند واقع است ولی نه این‌که حادث شده، موجود است اما نه این‌که بعد از نیستی ایجاد شده (عین بودن است). «مَعَ كُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بِمُزَایَلَةٍ»، با هرچیزی هست، اما نه آن‌که عین آن چیز باشد، و غیر هرچیزی است اما نه آن‌که جدا از آن باشد.(286)
ملاحظه فرمودید که حضرت امیرالمؤمنین(ع) چگونه ما را از هرگونه تصوری که مانع رؤیت اَحد باشد آزاد می‌کنند تا بتوانیم استعداد ذات‌بینی خود را تربیت کنیم و قلب ما بتواند با نور حضرت حق روبه‌رو گردد.
ذات أحدی چون جلوه کند همان ذات است در صفتی خاص، و لذا به آن ذات که با صفتی خاص جلوه کند «اسم» می‌گویند، و اگر قلب طوری تربیت شود که بتواند با ذات روبه‌رو شود، عملاً با اسماء الهی روبه‌رو می‌گردد، و آن اسماء همان ذات‌اند، به جلوه‌ای خاص و این است که قلب ذات کبریایی را می‌بیند، و یا ذات سبحان‌اللهی را مشاهده می‌کند، ولی اگر در ذات‌بینی تربیت نشده باشد، در مسیری قرار می‌گیرد که از اثر پی به مؤثر می‌برد و هرگز با هیچ اسمی روبه‌رو نمی‌شود.
عنایت داشته باشید که نظر به ذات أحدی غیر از تفکر در کنه ذات است که بخواهیم جنس ذات را بدانیم، آنچه در روایات نهی شده، به تعبیر امام خمینی(ره)؛ «تفکر در کنه ذات و کیفیت آن است».(287) ایشان در ادامه می‌فرمایند:
«اما نظر در ذات برای اثبات وجود توحید و تنزیه و تقدیس آن، غایت ارسال انبیاء و آمال عرفا بوده و قرآن کریم و احادیث شریفه مشحون از علم به ذات و کمالات اسماء الهی است و کتب معتبرة اخبار مثل «اصول کافی» و «توحید صدوق» غور در اثبات ذات و اسماء و صفات نموده ... لیکن مصیبت در آن است که در قرون اخیر بعضی جاهلان در لباس اهل علم پیدا شده که ندیده و نسنجیده و از کتاب و سنت عاری و بری بوده، مجردِ جهلِ خود را دلیل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، برای رواج بازار خود، نظر در معارف را که غایتِ مقصد انبیاء و اولیاء(ع) است و سر تا پای کتاب خدا و اخبار اهل بیت(ع) مشحون از آن است را حرام شمرده و هر ناسزا و تهمتی را از اهل آن دریغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف کرده و اسباب تفرقة کلمه و شتات جمعیت مسلمین گردیده، و اگر سؤال شود که این‌همه تکفیر و تفسیق برای چیست؟ متشبث شود بر حدیث «لا تَتَفَکَّروُا فِی ذاتِ الله». این بیچاره جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: یکی آن‌که گمان کرده حکماء تفکر در ذات می‌کنند، با آن‌که تفکر در ذات را و اِکْتِناهِ آن را ممتنع می‌دانند و این خود یکی از مسائل مبرهنة آن علم است. و دیگر آن‌که معنی حدیث را ندانسته گمان کرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نباید اسمی برده شود».(288)
حضرت امام خمینی(ره) در فضیلت تفکر در مورد خدا و این‌که آن مقدمه و لازمة سلوک انسانیت است، روایتی از حضرت صادق(ع) می‌آورند که حضرت فرموده‌اند: «اَفْضَلُ الْعِبادةِ اِدْمانُ التَّفَکُّر فِی‌الله و فی قُدْرَتِهِ»(289) افضل و برترین عبادت، استمرار تفکر در مورد خدا و قدرت اوست. و نتیجه می‌گیرند پس تفکر در حق و اثبات ذات و تفکر در قدرت و سایر اسماء و صفات، علاوه بر آن‌که مورد نهی نیست، افضل عبادات است. و در جواب آن‌هایی که منع تفکر در ذات را مطرح می‌کنند، می‌فرمایند: این‌که روایت می‌فرماید؛
«تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَ لا تَتَكَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلامَ فِی اللَّهِ لا یَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلاّ تَحَیُّراً»،(290)
در رابطه با خلق خدا سخن بگویید، نه در مورد خدا، زیرا کلام در خدا جز تحیر به‌بار نمی‌آورد.
این حدیث شریف خود دلالت دارد بر آن‌که مقصود از تکلّم در اکتناه ذات و کیفیت آن است به مناسبت تعلیل آن، و إلاّ تکلّم در اثبات ذات و سایر کمالات و توحید و تنزیه آن موجب حیرت نگردد. و نیز احتمال می‌دهند که ممکن است نهی به جهت آن باشد که مردم معمولی استعداد ورود به این مباحث را ندارند.