تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

ناتوانی عقل در رؤیت حق

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «انَّ‌الله قَدْ اِحْتَجَبَ عَنِ العُقُولْ كَمَا احْتَجَبَ عَنِ الاَبْصَار»(177) خداوند از عقل‌ها پنهان است، همان طور كه از چشم‌ها پنهان است. زیرا چشم‌ها محسوسات را می‌یابند و عقول مفهومات را و خداوند یك حقیقت وجودی است كه قلب می‌تواند به او نظر بیندازد و لذا قرآن در رابطه با درست‌دیدن قلب می‌فرماید: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»(178) قلب رسول خدا(ص) آنچه را در معراج دید دروغ نبود. و قلب توان دیدن آن حقایق را دارد و به همین جهت شما در مناجات شعبانیه از خدا تقاضا می‌كنید چشم‌های قلبتان را برای نظر به خودش نورانی نماید، عرضه می‌دارید:
«إِلَهِی هَبْ لِی كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ »؛
خدایا! نهایت بریدن از غیر خودت را به من مرحمت كن، و چشم‌های قلب‌های ما را به سوی نظر به خودت بگشا، تا آن حدی كه چشم‌های دل، حجاب‌های ظلمانی دل و حجاب‌های نوری را نیز پاره كند و هیچ واسطه‌ای بین ما و تو نماند، پس وصل شود آن قلب به معدن عظمت و شكوه تو، تا انوار الهی بی‌واسطه بر قلب ما تجلی كند و روح‌های ما معلق و متصل به مقام عزّ قدست گردد.
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید اگر راه عقل برای لقاء او بسته است، راه عشق و قلبِ مطهر جهت آن رویت بسته نیست، مشكل انسان‌ها عدم طهارت و عدم فنا است. به گفته امام خمینی(ره):
این‌ما و منی جمله زعقل‌است‌و عقال است

در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی

توجه قلبی به حق، موجب ظهور نور ذُلّ عبودیت در قلب انسان می‌شود و انسان برای پایداری در این توجه، سعی فراوان در طهارت قلب از تكبّر و حسد و انواع رذایل دارد، و همین امر باعث می‌شود كه قرآن به عنوان ذكر الهی غذای جان او گردد، ولی بر عكسِ توجه قلبی، اگر انسان نسبت به حق و حقایقْ در محدوده مفاهیم عقلی متوقف شد، از ظهور ذُلّ عبودیت در قلب خود محروم می‌شود و ما و منیِ او ظاهر می‌گردد و لذاست كه می‌فرماید: «این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است» عقل در این مسیر همچون عقال و پایبند است، چون انسان را متوقف می‌كند، ولی وقتی قلب به میان آمد و انسان مست جمال جانان شد، نه منی می‌ماند و نه مایی و در این حالت انسان قرآن را ذكرٌ للعالمین می‌یابد و از ظاهر عبارات متذكر باطن آنها می‌گردد.
رابطة قلب با باطن قرآن از نوع تماس است و قلب آن حقایق را حس می‌كند، نه این كه به مفاهیم آن دانا شود. وقتی قرآن برای ما ذكر شد و قلب ما متذكر حقایق باطنی آن گشت، هر وقت به آن رجوع كنیم قلبِ رمیدة ما را به سوی عالم قدس برمی‌گرداند و لذا فرمود؛ مطهرون می‌توانند با آن قرآنِ مكنون تماس بگیرند. باز تأكید می‌كنم نگفت: مطهرون آن را می‌فهمند، در این مقام دیگر مقام تعلیم علم حصولی نیست، ‌این‌جا دیگر حرف و الفاظ تمام می‌شود. گفت:
تا به دریا سیر اسب و زین بود

بعد از آنت مركب چوبین بود

تا لب دریا را می‌توان با اسبِ علم حصولی جلو رفت، از آن به بعد باید كشتی و مركب چوبین سوار شد و سیر ما به سوی حقایق باید شكل دیگری به خود بگیرد.
آن خموشی مركب چوبین بود

خامشی را بحریان تلقین بود

وقتی مقام تماس با حقیقت مطرح شد دیگر خاموشی از گفتار و كلمات به میان می‌آید و چشم قلب باز می‌شود تا حقایق را ببیند، چون می‌خواهد وارد مدرسة خاصی شود.
خداوند در آیات مذكور می‌فرماید: اولاً؛ این قرآن یك طوری است كه می‌شود با آن تماس گرفت یعنی فهمیدنی صِرف نیست، دیدنی و چشیدنی است. شما وقتی با دستتان با این چوب تماس می‌گیرید، عملاً یك نوع رؤیت انجام داده‌اید، فهم نیست، حس است. رؤیت قرآن، رؤیت قلبی است و مطهرون با قلبشان كه عین طهارت است، با حقیقت قرآن تماس می‌گیرند و آن را حس می‌كنند، پس معلوم است كه قرآن یك واقعیتی در خارج داردكه آن واقعیت مفهومی نیست، وجودی است. همان‌طور كه خدا وجود دارد و باید با خدا ارتباط برقرار كرد،‌ هر كه فقط خدا را بفهمد مشكلش حل نمی‌شود، باید با خدا ارتباط پیدا كرد تا با غنی مطلق و علیم مطلق و حیّ مطلق ارتباط برقرار كند و بهره ‌بگیرد. همین‌طور قرآن یك وجودی است كه باید با آن ارتباط پیدا كرد و از حقایق باطنی آن بهره‌گرفت و به باطن سنت‌های عالم وجود آگاهی پیدا كرد و قلب را متذكر آن سنت‌ها نمود. ثانیاً؛ عنایت داشته باشید كه این ارتباط، ارتباط خاصی است، مثل ارتباطی است كه ما با نور برقرار می‌كنیم. به همین جهت خداوند قرآن را «نور» معرفی كرده و می‌فرماید: مؤمنین واقعی آن‌هایی هستند كه تبعیت می‌كنند از نوری كه همراه رسول خدا(ص) هست «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ »(179) حالا شما در تاریكی مرتب فكر نور بكنید، این كه نمی‌شود ارتباط با نور، وقتی چشم شما با نور تماس بگیرید عملاً ارتباط برقرار كرده‌اید. وقتی فكرِ نور بكنید كه نوری در صحنه نیامده است.