حضرت ابراهیم(ع) بدون واسطة جبرئیل(ع) خواست تا خداوند از آتش نمرود نجاتش دهد، چون روایت است جبرئیل(ع) آمد كه آیا حاجتی از ما داری؟ حضرت ابراهیم(ع) گفتند «اَمّا اِلَیکَ فَلا» حاجت دارم اما نه به تو!(145) اشكالی نداشت كه از جبرئیل(ع) كمك بگیرد، جبرئیل(ع) هم آنقدر قدرت دارد كه آتش را خاموش كند، خود قرآن در وصف او میفرماید: «ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَكِینٍ»(146) قدرتمندی است در نزد عرش پایدار الهی. میتواند بر كلّ زمین حكومت كند، و مطمئناً اگر حضرت ابراهیم(ع) از جبرئیل(ع) خواسته بودند كه این آتش را خاموش كند، به راحتی خاموش میكرد. ولی آن وقت بین حضرت ابراهیم(ع) و حضرت حق(جل جلاله) یك واسطه نورانی به نام حضرت جبرئیل بود. حضرت ابراهیم(ع) نزدیکی بیشتری میخواستند. ابراهیمی كه نور خدا را كه از كوكب و قمر و شمس به او رسید، همه را پشت سر گذاشته، حالا میخواهد ماوراء حجاب نورانیِ جبرائیلی با خدا مرتبط باشد، چون همه را جز حق، آفل و ناپایدار میبیند، چگونه به چیزهایی كه عین بقاء و عزت نیستند نظر كند، لذا است كه فرمود: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِینَ»(147) من تمام جهت جان خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشركان نیستم. حضرت حق نیز خودش را و قدرتش را ماوراء حجاب نورانیِ جبرائیلی به حضرت ابراهیم(ع) نشان داد. وقتی حضرت ابراهیم(ع) حتی حضرت جبرئیل - كه یك حجاب نوری بود- را بین خود و خدا نخواست، خداوند هم خود را بیشتر به او نشان داد.
حساب كنید اگر ما از پشت حجابِ مفاهیم با خدا باشیم چقدر عقب میافتیم. آیه میگوید اگر میخواهی چنین عقیده توحیدی پیدا كنی، باید هر چه بیشتر پایبند به اعمال مطابق آن عقیده توحیدی باشی. میخواهی با دل و قلب دعای كمیل بخوانی و با خدای علی(ع) به گفتگو بنشینی، باید عملِ مطابق عقیده توحیدی انجام دهی، بالأخره خدای دعای كمیل خدای مطرح در درس فلسفه و معارف اسلامی دانشگاه نیست. ارتباط با خدای دعای كمیل با عقیده نورانیِ همراه با عمل صالح ممكن است، یعنی توجه قلبی به حق، همراه با 20 سال رعایت حرام و حلال.
همه این مقدمات را عرض كردم برای جواب به این سؤال که: بر فرض رسیدیم به این كه باید «خداداری» را از «خدادانی» جدا كنیم و باید خودِ خدا را داشته باشیم و نه مفهوم آن را، حالا چه كار باید كرد كه این مقصد محقق شود؟ جواب این است كه باید سالهای متمادی طبق این عقیده آن هم به صورت حضوری آن، عمل كرد، وقتی طبق آن عقیده عمل كنیم، آن عقیده رشد میكند، چون فرمود: «وَالْعَمَلُ الصَالِحُ یَرْفَعَه». كدام عقیده رشد میكند؟ عقیدهای كه به ربّالعزه وصل است و در نتیجه دیگر عمرمان باطل نمیشود و از نظر روحی و قلبی در شرایطی قرار میگیریم كه نفس كشیدنمان هم عبادت محسوب میگردد، چون با آن عقیده و عملِ مطابق آن، وارد عالَم توحیدی شدیم، عالَمی كه ربّالعزه ربوبیت ما را به عهده میگیرد و بركات «خداداری»، خود را نشان میدهد. به عبارت دیگر اگر كسی نتواند روح بازیگری در دین را در خود رشد بدهد، همین داناییها حجابش میشود.
بحث به اینجا رسید که ما فقط برای بندگی در این دنیا آمدهایم و لذا هر كاری كه در فضای بندگی انجام دهیم، عامل نجات از پوچی و بیمعنایی است و اگر از فضای بندگی بیرون بیاییم، هر كاری، هر چقدر هم پرطرفدار باشد، موجب بیمعنایی و پوچی ما میشود. در فضای بندگی علاوه بر اینكه خودمان معنی پیدا میكنیم، هر چیز، جایگاه مخصوص خود را مینمایاند و هیچ چیزی لغو و بیهوده نیست. گفت:
یا سبو یا خم می یا قدح باده كنند
یككف خاك در این میكده ضایع نشود
همیشه عنایت داشته باشید كه یك خطر بزرگ ولی پنهان، برادران و خواهران را تهدید میكند و آن عبارت است از این كه ظاهر اعمالمان دینی باشد، نیتها هم غیردینی نباشد، اما مقصد و هدف - چون راه را درست انتخاب نكردهایم- پوچ و دنیایی باشد. میخواهیم از طریق اقامه نماز، دینداری كنیم، اما چون راه قلب به سوی عالم قدس نیست، با همین نماز بازی میكنیم، چون با گرفتاری در مفاهیم معنوی، به عالم قدس، آنطور كه مورد نظر دین است، توجه نشده است، و از شبه قدسیشدن اعمال غفلت میكنیم.
بنده سعی می کنم آنقدر موضوع را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهم كه دلم آرام شود مطلب را رساندهام، إنشاءالله بعد از این که چهرههای گوناگون اعمال شبه قدسی روشن شد، روشن می شود كه چه كار باید بكنیم تا به خوبی وارد اعمال دینی شویم. باید حواسمان جمع باشد كه:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد كه از خزانه غیبم دوا كنند
چون طبیبان مدعی فرصتها را میسوزانند و با اعمال به ظاهر قدسی، پوچی و بیثمری را بهبار میآورند، نه چراغی در جلوی راه میافروزند و نه جان ما را با حقیقتی یگانه میكنند که بحث آن به جلسة آینده موکول خواهد شد.
در جمعبندی مباحث این جلسه ، میتوان نكات زیر را مورد توجه قرار داد:
1- توجه به تفاوت علم حضوری با علم حصولی و اینكه علم حضوری نسبت به حقایق، بابی برای كشف حقایقِ بسیار گسترده و با بركت است و جایگاه فضل و اطلاعات، در حدّ رفع حوائج زندگی زمینی است و نه بیشتر.
2- علاوه بر اینكه علم ما باید علم به واقعیات باشد و نه تصورات وَهمی و خیالی، باید در رابطه با واقعیات، به علم حصولی اكتفا نكرد و سعی نمود به «وجودِ» حقایق مرتبط گشت.
3- تلاش برای تحقق خداداری وظیفه سالک است تا بعد از آن كه راه را پیدا كرد، سعی كند مقام «تلوُّن» خود را به مقام «تمكّن» تبدیل كند و از صاحبان اصلی مقامات معنوی یعنی ائمه معصومین(ع) مدد بگیرد.(148)
4- لازم است که به مظاهر اسمهادی و اسم مضلّ توجه شود و از اینكه شیطان مظهر اسم مضلّ خداوند است غفلت نشود و اینکه خداوند بر اساس اسم جلال خود، آن كسی را كه شایسته قرب نیست، توسط شیطان از ساحتِ قرب دور میكند.
5- توجه به شبه قدسیكردن فعالیتها و اینكه راه نجات از این خطر بزرگ، توجه به حقیقت هر انسان یعنی بندگی اوست و در راستای چنین رویكردی، فعالیتهای فرهنگی از پوچی و بیثمری به سوی ثمردهی و كمال سیر میكند.
6- چه بسا یك فعالیت با توجه به بندگی یا عدم بندگی، دو نتیجه متفاوت میدهد و لذا نباید به صرف ظاهر اعمالِ مذهبی اكتفا كرد.
7- توجه به عقل قدسی كه منجر به عبادت بهتر میشود و تفاوت آن عقل با عقل استدلالی. و طرح نمونهای از حیات عقل قدسی و اینكه چگونه در عین هبوط میتوان با پذیرش شریعت الهی، فرمان «اَدْبِر» و برگشت به سوی خدا را در زندگی زمینی محقق كرد و از این طریق حجاب بین بنده و خالق را ضعیف و ضعیفتر نمود.
8- طرح بحث «عزت» به معنی نجات از پوچی و اینکه چگونه خداوند با نور عزت خود بندگانش را از خطر پوچشدن میرهاند.
9- توجه به نقش عمل به عقیده توحیدی و اینكه چگونه از این طریق عقاید انسان حالت حضوری و وجودی پیدا میكند، كه موضوع مهمی است و در جلسات آینده به آن پرداخته میشود.
10- توجه به نقش عقاید توحیدی و اینكه چگونه میتوان به نور آن عقیده، ابراهیموار سببسوزی نمود و واسطهها را بین خود و خدا سوزاند، و اینکه این كار با تقیّد به حرام و حلال الهی پس از سالها استمرار به دست میآید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»