در روایت داریم؛ «جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ فَكَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَخْبِرْنِی لِأَیِّ شَیْءٍ تُوَضَّأُ هَذِهِ الْجَوَارِحُ الْأَرْبَعُ وَ هِیَ أَنْظَفُ الْمَوَاضِعِ فِی الْجَسَدِ؟ قَالَ النَّبِیُّ (ص) لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَى آدَمَ وَ دَنَا آدَمُ مِنَ الشَّجَرَةِ وَ نَظَرَ إِلَیْهَا ذَهَبَ مَاءُ وَجْهِهِ ثُمَّ قَامَ وَ هُوَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى خَطِیئَةٍ ثُمَّ تَنَاوَلَ بِیَدِهِ ثُمَّ مَسَّهَا فَأَكَلَ مِنْهَا فَطَارَ الْحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ جَسَدِهِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ وَ بَكَى فَلَمَّا تَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَ عَلَى ذُرِّیَّتِهِ الْوُضُوءَ عَلَى هَذِهِ الْجَوَارِحِ الْأَرْبَعِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَغْسِلَ الْوَجْهَ لَمَّا نَظَرَ إِلَى الشَّجَرَةِ وَ أَمَرَهُ بِغَسْلِ السَّاعِدَیْنِ إِلَى الْمِرْفَقَیْنِ لَمَّا تَنَاوَلَ مِنْهَا وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لَمَّا وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الْقَدَمَیْنِ لَمَّا مَشَى إِلَى ...». (64)
گروهی از دانشمندان یهود آمدند خدمت پیامبر(ص) گفتند شما در وضویتان چهار عضوی را میگویید شستشو دهند که این چهار عضو از پاكترین قسمتهای بدن است، این چه كار است كه شما انجام میدهید؟! حضرت فرمودند: «قضیه از این قرار است كه در بهشت به آدم گفتند به شجره ممنوعه نزدیك نشود، شیطان او را وسوسه كرد، آدم به طرف درختی كه نهی شده بود رفت، به آن درخت نگاه كرد، همین كه نگاه كرد آبرویش رفت، بعد قدم گذاشت و به طرف درخت رفت، این اولین قدم گناه بود، سپس دست درازكرد و میوه را گرفت و خورد و لذا زیور و پوشش او از دست رفت، دستش را بر سر گذاشت و گریست و توبه كرد، چون خداوند توبه او را پذیرفت، بر او و فرزندانش واجب كرد كه همین اعضاء را بشویند. چون با دو دست تناول كرده بود، آن دو را تا آرنج بشوید، چون دست بر سر گذاشت، فرمان مسح داد، و امر به مسح دو پا به جهت آن بود كه با دو پایش به سوی شجره رفته است».
ملاحظه میفرمایید؛ وضویی که دین دستور داده امری اعتباری و بدون باطن نیست، بلکه ریشه در جنبة آدمیت ما دارد و این اعمال ظاهری، ما را به سوی رفع موانع روحی سیر میدهد.
خداوند میفرماید با آب مطلق باید وضو بسازی، چون مطلق بودن آب، تداعی اطلاق حضرت حق را به همراه دارد، با آب مضاف نمیشود وضو گرفت. با تماس با آب مطلق، انسان به حقیقت مطلق الهی منتقل میشود، آب مطلق یعنی بیرنگی و بیشكلی، بدون ماهیتی خاص، و این یك نحوه توجه به حق را به همراه دارد، مثل نور در مقایسه با بقیه چیزها، فرق نور مثلاً با برگ در این است كه برگ نسبت به نور اطلاق كمتری دارد، و به عبارت دیگر محدودیتش بیشتر است. آب پرتقال نسبت به آب زلال محدود است به مواد مربوط به پرتقال. آب مطلق هیچ رنگی ندارد، پس از جهت رنگ محدودیت ندارد و از هر رنگی آزاد است، و لذا به عالم معنا و غیب شبیهتر است، برای همین خداوند در مورد مبنای عرش فرمود: «وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء»؛(65) و عرش خداوند بر آب قرار داشت. در حالیكه هنوز عرش را نیافریده بود، این آب چه آبی است كه عرش یعنی مقام تجلی اسماء الهی، روی آن قرار دارد و در مرتبة بعد از آن آب قدسی و از تجلی آن، عرش آفریده میشود، بعد از عرش، كرسی آفریده میشود و بعد از كرسی، ارض آفریده میشود، كه یكی از اجزای ارض، همین آبی است كه شما میخورید و با آن وضو میگیرید؟ آری؛ این آب صورت نازله آن آب قدسیِ فوق عرش است و انسان میتواند با نظر به این آب، به آن حقیقتِ فوق عرش منتقل شود و با زدن این آب بر دست و رویش در قالب وضو، به آن حقیقت معنوی سیر كند. روایت قبل فرمود این آب را باید انسانها به رویشان بزنند تا آبروی آنها كه به جهت نگاه به شجره از دست رفته است، برگردد. حالا شما حساب كنید این وضو با این محتوا چه ربطی به بهداشت بدن و شستشوی اعضاء با هدف تمیزکردن آنها دارد؟! میفرماید باید با بقایای آب وضو مسح كشید تا آن كدورت و كثافت روحی كه با نزدیكشدن به شجرة ممنوعه بر جان و روان وارد شده، شسته شود. چون آدمیتِ همه انسانها یك نحوه نزدیكی به شجره ممنوعه را همواره با خود دارد، به كمك آب مطلقْ قصد میکنیم از آن كدورتها پاک شویم. و نزدیكی به شجره مربوط به آدمیت هركس است نه اینكه مربوط به شخص آدم بود، و لذا طهارت هم باید مربوط به همه باشد، پس در واقع تكتك شماها به شجره ممنوعه نزدیك شدید و لذا باید برای رفع این آلودگی هر روز وضو بگیرید و عبادت کنید تا در زندگی زمینی، روح آسمانی و معنوی شما مغلوب زمین نشود.(66)
حساب كنید منظر قدسیِ احكام وضو ما را تا كجاها میبرد. حال اگر تحت عنوان دفاع از دین و تفسیر دستورات دین، در یك فعالیت فرهنگی، دین را با جملات به ظاهر قدسی آنچنان پایین آوردیم كه دنیایی شد، دیگر دین در جای خودش نیست، زیرا نمیشود دستورات دین را بیش از آن كه خدا و پیامبر(ص) پایین آوردند، پایین آورد. نزول به اندازه كافی انجام شده است، ما باید صعودش بدهیم و این ظاهر را به باطنش وصل كنیم، نه اینكه از باطنش جدا سازیم. فرمودهاند دستورات دین باطن دارد، باطنش هم باطن دارد، ما را متذكر این نكته كردند تا نظر ما را به باطن دین متصل كنند.
بههرحال خطر شبهقدسیكردنِ احكام دین عرض عریضی دارد، همین اندازه خواستم باب این موضوع باز شود تا حاصل بحث این باشد كه اگر مواظب نباشیم بعضی از فعالیتهای فرهنگی را از مقام قدسیبودن در حدّ مادیبودن پایین میآوریم. من شنیدم شهید مطهری(ره) فرموده بودند علت اینكه مجاهدین خلق، ماركسیست شدند، کتابهای آقای مهندس مهدی بازرگان بود، چون آقای بازرگان در كتابهایش تلاش می كند تمام دستورات دین را در حدّ منافع مادّی پایین بیاورد و یا آنها را در محدودة فهم علم تجربی محدود كند. البته این طرز فكر محدود به آقای بازرگان نیست، بعضی از كسانی كه در تبلیغ دین و فعالیتهای فرهنگی تلاش میكنند، مبتلا به چنین فكری هستند كه تمام قضیه احكام و عقاید دین را در حدّ عالم مادی پایین بیاورند. حتی اگر شهید مطهری(ره) هم چنین حرفی نزده باشند، این حرف، حرف درستی است و جا دارد روی آن فكر شود. مجاهدین خلق، اول مجاهدِ مسلمان بودند و تلاش داشتند رژیم شاهنشاهی را سرنگون كنند، بعد در یك جمعبندی به زعم خود رسیدند به اینكه از طریق ماركسیسم بهتر میتوانند به نتیجهای كه دنبال میكنند برسند، لذا به گفته خودشان تغییر مواضع ایدئولوژیك دادند و ماركسیست شدند و چون بعضی از آنها در ادعا خود را مسلمان معرفی میكردند ولی در عمل به اصول مادی مارکسیسم اصالت میدادند، منافق شدند. وقتی فقط دنیا اصالت داشته باشد و عالم قدس را به عنوان یك حقیقت برتر نپذیریم، از هر حركت مذهبی قصد نزدیكی بیشتر به دنیا مدّ نظر ما میآید، در حالیكه بسیاری از دستورات دین برای نتایجی، فوق نتایج مادی است و حضرت پروردگار از طریق فرمانهای خود درصدد است تا حقیقت بندگیِ ما را شكوفا فرماید و از قوه به فعل بكشاند و لذا نباید برای همه دستورات دین، توجیههای مادی و بدنی تراشید.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 192 مشهور به خطبه قاصعه میفرمایند خداوند عمداً فرموده به سوی مكه، در بیابانی سنگلاخ، بدون هیچ مزرعه و آب و آبادانی بروید، تا انسانها را بیازماید «بِاَحْجَارٍ لاتَضُرُّ وَ لاتَنْفَع» با سنگهایی كه نه ضرری میرسانند و نه نفعی دارند، برای امتحان انسانها، تا معلوم شود چه كسی بندگی خدا را پیشه میكند و چه كسی عصیان مینماید. میفرماید به گرد چیزی كه به ظاهر هیچ نفعی برای بدن و دنیای شما ندارد طواف بكنید تا بندگی شما رشد كند. پس نباید برای هر دستوری كه دین میدهد دلیل مادی پیدا كنیم و بر فرض هم آن دستور نتیجه مادی داشت، گمان كنیم مقصد خداوند صرفاً همان نتیجه مادی است، و مثلاً بگوییم فلسفة حرامبودن دندان طلا برای مرد، سرطانزا بودن آن برای جسم مرد است. اگر با این دستور میخواهند این بدن را حفظ كنند، پس چرا با دستور دیگر میگویند بروید شهید شوید؟ ما از كجا میدانیم هدف اصلی حرمت چیزهایی كه حرام است، چیست؟ طلا برای مرد چه سرطانزا باشد چه سرطانزا نباشد، افق دستورات قدسی را نباید در حدّ نتایج مادی پایین آورد. یا اینكه چرا خوردن گوشت خوك حرام و خوردن گوشت گاو بیاشکال است؟ اگر بگوییم گوشت خوك، چون «كیست» میآورد، حرام است، در جواب میگویند گوشت گاو هم «کیست» میآورد. از كجا میگویید مقصد اصلیِ حرمت گوشت خوک همین است؟! فقط میدانیم با رعایت احكام و دستورات شرع مقدس، حقیقت انسان كه بندگی خداوند است شكوفا میشود و وقتی عبودیت ما شكوفا شد، در منظر خود ربوبیت حق را مییابیم و این نتیجة فوقالعادهای است. خدا هم در همین راستا به ما دستور میدهد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛(67) اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پیش از شما بودهاند، آفریده است، پرستش كنید، باشد كه به تقوا رسید. پس باید بر اساس بندگی خدا دستورات شریعت را انجام داد تا به تقوا برسید و از طریق تقوای الهی، قلب و عقل و خیال و اعضاء، در نظم توحیدی قرار گیرند، و این همان معنی قربة الیالله است كه باید در هر عملی مدّنظر باشد.
به هر حال مسائل فوق را مطرح كردم تا روشن شود گاهی در عین انجام فعالیتهای فرهنگی و دینی، به دین خود و به دین بقیه ضربه میزنیم، بدون اینكه خودمان بدانیم. آری؛ مسلّم است كه مشروب، كلیه و كبد را خراب میكند، اما آیا نظرگاه حرمت مشروب در این است كه بشر فهمیده است؟! یا اینكه خوردن مشروب، انسان را از افق نورانیِ ارتباط با عالم قدس محروم میكند؟ وقتی این موضوع هم مطرح است، چرا ما این نتیجه محدود مادی را مدّ نظر قرار دهیم. آری اگر این طور مطرحكنیم كه مشروب موجب خرابی كبد و كلیه میشود و طلا برای مرد سرطان خون میآورد، برای جوانها ملموستر و قابل پذیرشتر است، ولی مواظب باشید در عین طرح موضوعات ملموس، فلسفة دستورات دین، محدود به دنیا و عالم ماده و موجب تأیید فرهنگ غرب نشود، چون هم منظر دین بسیار بالاتر از منظری است كه علم غربی نسبت به عالَم و آدم دارد و هم انسان دارای ابعادی بسیار متعالیتر از ابعاد مادی است. در فعالیتهای فرهنگی نباید از این دو موضوع غفلت كرد تا جهت جانمان همواره به سوی عالم قدس باشد و بتوانیم ماوراء منافع مادی و مفاهیم عقلی، با حقیقت روبهرو شویم و به مقام خوف و خشیت نسبت به مقام اجلال الهی دست یابیم.