باید روشن شود كه روش انبیاء و اهلالبیت(ع) از این جهت چه تفاوت عمدهای با روش فلسفه و کلام و استدلال دارد، ما متأسفانه در بیشتر موارد فقط عشق به اهلالبیت(ع) داریم، ولی راه و روشی را كه آنها ارائه میدهند و قرآن آنها را بر اساس آن روش معرفی میکند، دنبال نمیكنیم، قرآن میفرماید:
«اَفَمَنْ یَهْدی اِلی الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَمَّنْ لا یَهِدّی اِلاّ اَنْ یُهْدی...»(31)
آیا آنكس كه به سوی حق هدایت میكند، شایسته پیروی است، یا آن كس كه نمیتواند راه به جایی ببرد مگر هدایتش كنند و تعلیمش دهند؟
آیه فوق میفرماید؛ آنكس كه شایسته است مردم از او هدایت گیرند لازم است علمش اكتسابی و تدریجی نباشد چون اگر از ابتدا علمش كامل نباشد و بخواهد با تعلیم و به روش علم حصولی عالم شود، هدایتش كامل نیست، زیرا اگر علمش را به تدریج به دست آورد، به همان اندازه كه هنوز از مقداری از علم بیبهره است، انسانها را در گمراهی قرار خواهد داد. پس طبق این آیه آنكسی كه از سایر انسانها هدایت نگرفته و هدایت ذاتی دارد و علمش لدنی است، شایستگی هدایتكردن دیگران را دارد. بدون آنكه خود او به هدایتشدن از سوی كسی نیاز داشته باشد، از طرف خدا هدایت شده است. و این بدین معنی است که او از هدایت بیواسطه الهی برخوردار است. و آن كسی كه از چنین هدایتی برخوردار نیست، خواه گمراه باشد و خواه به واسطه دیگری هدایت یافته، شایستگی این را ندارد كه عهدهدار امر هدایت دیگران گردد. فعلاً در حدّ نگاهی گذرا بر این آیه نكاتی را مطرح میكنیم ولی پس از طی مقدمات لازم، مفصلاً به این آیه میپردازیم.
بههرحال با توجه به آیة فوق وقتی به شخصیتهای دنیا نظر كنیم، فقط انبیاء و ائمه معصومین(ع) را مییابیم كه اولاً: از هیچكس علمی نیاموختهاند. ثانیاً: از همة مردم داناترند و به سوی حق هدایت میکنند. پس مصداق آیه برای هدایت كردن مردم، باید این بزرگان باشند و بقیه هم كه بخواهند مردم را هدایت كنند باید از علم لدنی انسانهای معصوم استفاده كنند، نه اینكه نظرات خودشان را بدون ارتباط با سخنان امامان معصوم(ع) ارائه دهند. ثالثاً: به ما میفرماید باید از كسانی تبعیت كنید كه درس ناخوانده به حق هدایت میكنند. یعنی راه و رسمی در بین این افراد هست كه اگر از آن راه و رسم تبعیت كنید راه هدایت را رفتهاید. پیروی از آنها ما را به نورانیتی میرساند فوق آنچه كه با درس معلمانی كه خود از كسان دیگر درس گرفتهاند، بهدست میآوریم. به عبارت دیگر آیه فوق به ما پیشنهاد میكند كه در روش و در اندیشه از ائمه معصومین(ع) پیروی كنیم، زیرا روش آنها روشی است که انسان با نور حقایق مرتبط میشود و نه با مفاهیم حقایق.
عنایت داشته باشید که آیه فوق میفرماید؛ عدهای هستند كه به حق دعوت میكنند، بعد میفرماید آیا اینها كه به حق دعوت میكنند، اَحَق و شایسته هستند كه پیروی شوند «اَنْ یُتَّبَع»؛ یا كسانی كه «لا یَهِدّی اِلاّ اَنْ یُهْدی...»(32) از طریق تعلیم دیگران و با علم حصولی، علمی را آموختهاند و به دیگران تعلیم میدهند؟ كدام یك از این دو گروه شایسته پیروی هستند؟ دقت کنید که دو گروهِ به ظاهر قابل پذیرش برای گرفتن علم را مقابل هم گذاشته است، یعنی نفرمود آیا کسانی كه عالمند شایسته پیروی هستند، یا کسانی كه جاهلند، دو گروهی را مقابل یكدیگر گذاشته كه انسان سخت باید در رابطه با آنها به تفكر و تأمل فرو رود. میگوید از کسانی كه یاد میگیرند و سپس یاد میدهند شایسته است تبعیت كنید یا از کسانی كه فقط به حق هدایت میكنند. این آیه کسانی را كه به حق هدایت میكنند در مقابل کسانی قرار میدهد كه هدایت نمیكنند مگر آنكه خودشان هدایت شوند. پس معلوم است آن گروه اول علم خود را از كسی تعلیم نمیگیرند بلكه علمشان لدنّی و حضوری است. با توجه به این آیه باید ضرورتاً تبعیت از یك گروه را كنار بگذارید. یا تبعیتِ آنهایی را كه به حق دعوت میكنند رها كنید، یا آنهایی را كه یاد میگیرند که هدایت شوند و سپس هدایت كنند. مسلم هیچ كس تبعیت از آنهایی را كه مستقیماً به حق هدایت میكنند كنار نمیگذارد. این آیه از آن آیاتی است كه ائمه معصومین(ع) در اثبات حقانیت خود به آن احتجاج میكردند. میفرمودند ما بدون آنكه از كسی تعلیم گرفته باشیم حق را میشناسیم و بقیه را به آن دعوت میكنیم، پس شایسته است كه مردم از ما پیروی كنند. حضرت سجاد(ع) در مورد این آیه میفرماید:«نُزِلَتْ فِینَا»؛(33) در مورد ما نازل شده است.
بههرحال مقصود من از طرح آیه فوق این بود كه عزیزان متوجه باشند راه ائمه(ع) راه ارتباط با خودِ حقیقت است و نه با مفهوم آن و نه راه كتاب و درس. كار علمایی مثل علامه طباطبایی و ملاصدرا«رحمةاللهعلیهم» این است كه ما را متوجه ائمه معصومین(ع) میكنند. علمی كه به ما میآموزند، علمی است كه انگشت اشاره به ائمه معصومین(ع) دارد تا ما بتوانیم به روش ائمه(ع) راه ارتباط با وجودِ حقایق را پیدا کنیم و با خود حقایق مرتبط شویم، علمای ما كه در فرهنگ اهلالبیت(ع) تربیت شدهاند، ما را مشغول خود و یا علم خود نمیکنند.
پس ملاحظه فرمودید روشی هست كه آن روش، ما را به جای داناکردن به حقایق، نسبت به آنها دارا میکند. حتی وقتی نهجالبلاغه بحث میكنیم باید مواظب باشیم با همان نوری كه علی(ع) موضوع را مطرح میكنند جلو برویم نه اینكه بخواهیم نهجالبلاغه را با نگاه صرفاً فلسفی دنبال كنیم، چون نمیتوان نور اهلالبیت(ع) را با فكر فلسفه، حتی فلسفه ارزشمندی مثل حكمت متعالیه ملاصدرا(ره) نگاه كرد. ما حاضریم با نور امیرالمؤمنین(ع) حكمت متعالیه ملاصدرا(ره) را نگاه كنیم ولی باید مواظب باشیم فلسفة ملاصدرا(ره) حجاب ما برای نظر به نهجالبلاغه و یا سایر روایات و آیات نشود. راه اهلالبیت(ع) راه دیگری است و نمیگذارد به داناییهای خود مشغول شویم.
بنابراین تا اندازهای روشن شد چگونه میشود در فعالیتهای فرهنگی راه درست را پیدا كرد و ادامه داد و به نتیجه رسید و از خطر پوچی در عمل برای خود و بقیه در امان بود.