تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

بصیرت و علم حضوری

9- فعالیت‌های تبلیغیِ ما باید در مسیری قرار گیرند که در نتیجة آن‌‌ها، انسان جدیدی متولد شود، انسانی آشنا به تفکر حضوری. درست است که وقتی پای تفکر حضوری در میان آمد انسان تنها می‌شود و دیگر با زمانة مفهوم‌زده هم‌سخن نیست، ولی این تنهایی با هست‌بودن همراه است و تأثیر چنین انسانی بسیار بیشتر از انبوه انسان‌هایی است که:
گر هزارانند یک تن بیش نیست

جز خیالات عدد اندیش نیست

انسان اگر با «اسم‌الله» ارتباط حضوری پیدا کرد، در صراط مستقیم است و همة ابعاد وجودی‌اش در مسیر به ثمررسیدن قرار می‌گیرد، و در چنین ارتباطِ حضوری است که نفس امّاره نمی‌تواند وِلایت یابد و برای ما تکلیف روشن کند، در این راه از کمی رهروان نباید هراسی به خود راه داد که به گفتة حافظ:
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آن‌جا جز آن‌که جان بسپارند چاره نیست

یعنی چاره‌ای جز نفی نفس امّاره نیست، وگرنه انکشاف و حضور با اسم «الله» محقق نمی‌شود.
هرگه که دل به عشق‌دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ‌کاره نیست

وقتی دل در صحنه آید، دیگر عقل جزیی نمی‌تواند مانع راه باشد و عقل قدسی هم با قلب هم‌جهت‌اند و از صحنه خارج نیست.
او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماهپاره نیست

شرط ارتباط با «اسم الله» طهارت و پیروی از فرهنگ ائمه معصومین(ع) است.
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه‌کس آشکاره نیست

عمده آن است که متوجه شویم باید دل را در این مسیر وارد کرد و سیر از قال به حال را شروع کرد، آن هم حالی که با حقایق مرتبط است و از انوار متعالی آن‌ می‌توان بهره برد، و این مقصد اصلی دین و دینداری است. این مسیر طوری است که انسان خدای سبحان را شاهد است و اسماء و صفات او را می‌بیند، و معرفت حقیقی، آن معرفتی است که از شهود پدید می‌آید و به آن «علمِ بالله» گفته‌اند چون خدا را به خدا شناخته و با تجلی نور حضرتش متوجه او شده و لذا عرضه می‌دارد: «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیکَ»(305) ای خدا! از طریق تو، تو را شناختم و تو مرا به سوی خود راهنمایی کردی و با نور خودت، چشم مرا متوجه خودت نمودی، نه این که غیری به میان آمد و تو را به من نمایاند.
همان‌طور که بارها عرض شد آگاهی از حق آسان است ولی راه‌یابی به حق دشوار است. در راه‌یابی به حق؛ خداوند انسان را شاهد ذات و صفات و اسماء خود قرار می‌دهد، چنانچه علم حضرت خضر(ع) از آن نوع است و خداوند در بارة او فرمود: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»(306) ما او را از طرف خود علمی خاص دادیم. و خداوند تعلیم آن علم را به خود نسبت داد و نه به فکر و اندیشه. خداوند از طریق آن علم که به حضرت خضر(ع) و امثال او می‌دهد، بنده‌اش را به اموری آگاه می‌کند که از طریق فکر و اندیشه نمی‌توان نسبت به آن امور آگاه شد و در واقع در این مسیر که قلب متوجه حقایق می‌شود، خدای رحمان معلم انسان است و این است آن علمی که اولاً: ما را به حق می‌رساند. ثانیاً: باید از خود بگذریم تا به حق برسیم، و با صدق در بندگی و با تزکیه از صفات رذیله به‌دست می‌آید و با حفظ دائم قلب در محضر حق، آن معرفت در عمق جان طلوع می‌کند و موجب زنده‌دلی می‌شود، و اساساً ارزش هر انسانی به چنین معرفتی است، معرفتی که موجب بصیرت می‌گردد.
علم شهودی و قلبی عامل بصیرت است. علم کسبی و رسمی با مطالعه و تعقل حاصل می‌شود ولی علم کشفی و حضوری با رفع حجاب و تغییر دادن جهت قلب به‌دست می‌آید و از طریق تبعیت کامل از مشکات نبوت، نور آن بر دل مؤمنان می‌تابد و آنان را به سوی خدای سبحان و اسماء او رهنمایی می‌کند. عمدة وظیفة انسان برای ورود به این مسیر، تلاش برای رفع هرگونه حجاب است، اعم از حجاب‌های مفهومی و یا حجاب‌های اخلاقی و یا تعلقات مادی.