در حال حاضر كه ما مقیم زمین هستیم، صرفنظر از مقام اصلی ما كه «روح» است فعلاً مقاممان «مِنْ رُوح» است یعنی نازلهای است از آن حقیقت قدسی، مثل این نور پایینی كه نازلهای از نور بالایی است. حال این انسان با چنین باطن متعالی، اگر به وطن خودش منتقل نشود حتماً احساس ناراحتی میكند، و احساس بیثمری و نرسیدن به مقصد، او را آزار میدهد، به طوری كه ممكن است عكسالعمل چنین احساس آزاردهنده ای را به شكلی بسیار سخت و به صورت اعتراضهای افراطی ملاحظه كنید. به نظر بنده عكسالعملهای نسل معترضِ جهان امروز را باید در این مسئله تفسیر كرد و این نوع اعتراض منحصر به جوانان كشور ما هم نیست. به قول روژهگارودی محقق فرانسوی؛ عصبانیت جوانان فرانسوی را كه در دهههای 1970 شروع شد، باید در این رابطه تحلیل كرد كه ما نتوانستیم جوانان فرانسوی را به احساس برخورداری واقعی از زندگی برسانیم. چون از آن زمان بود كه بسیاری از جوانان متوجه شدند آرمانهای فرهنگ مدرنیته به بنبست رسیده است. (70)
هر فرهنگ و تمدنی آرمانها و اهدافی دارد و برای رسیدن به آن اهداف تلاش میكند، ولی وقتی به ثمرهای كه باید میرسید نرسید و معلوم شد اساساً آن تمدن توان محققكردن اهدافش را ندارد، اعتراضهای اساسی نسبت به موجودیت آن تمدن شروع میشود و امروز نسل جوان كشورهای غربی در چنین شرایطی هستند. چون از طرفی تمدن غرب در راستای به فعلیت درآوردن خود، به انتها رسیده و از طرف دیگر هیچ یك از آرمانهایی كه دنبال میكرد برآورده نشده است. البته اندیشمندان بزرگ از همان اول آنچه امروز ظاهر شده است را پیشبینی میكردند. همان روزی كه هنوز مدرنیته روزهای اول حیات خود را میگذراند، بزرگانی گفته بودند وقتی به انتهای برنامهها رسیدیم، آغاز سقوطمان است.
تمدنی كه در مناسبات خود به ذات اَحدی متصل نیست و نمیتواند بُعد وحدانی انسانها را تغذیه كند و نسبت به حقیقت روحانی انسانها بیاعتنا است، خیلی زود جذابیت خود را از دست میدهد. زیرا جنبة وحدانی شما شخصیت حقیقی شماست، نه بدن شما، و جنبة وحدانی شما که همان شخصیت حقیقی شما است، فقط از طریق ارتباط با اَحد به حقیقت خود میرسد. پس هر مكتبی كه حقیقتاً اَحَدگرا نیست و برنامهای را جهت تغذیه جنبه اَحدی انسانها نمیتواند به صحنة زندگی بیاورد، حتماً عكسالعمل انسانها نسبت به آن مكتب در ابتدا یك اضطراب و بعد هم یك اعتراض اساسی است. شما باید این قاعده را بشناسید كه اگر انسان به حقیقت خودش نرسد، نمیتواند آرام بشود. چون ذات هر شیء با خصوصیات خودش پذیرفتنی است و انسان هم با حقیقت خود که همان ارتباط با اَحَد است، برای خود پذیرفتنی میباشد. سركه باید فقط ترش باشد، حالا اگر شیرین شد، نمیشود به عنوان شربت بخوریم، همان طور اگر شربت ترش شد، آن را به عنوان سركه نمیخوریم.