تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

تفاوت مفید بودن با حق‌بودن

عنایت داشته باشید؛ خیلی فرق است میان حق‌بودن خدا و مفیدبودن او، هر چند مسلّم وقتی خداوند حق باشد اعتقاد به او مفید هم هست، ولی وقتی بحث مفیدبودن یك چیزی در میان است، لازم نیست آن چیز باطن داشته باشد و ما را به حقیقت خود متصل كند. شما قرار می‌گذارید این خیابان یک طرفه باشد، تا ترافیک به وجود نیاید، پس مفید است. اما آیا این كار حق است و به باطن غیبی‌اش وصل است، یا باطل است و بدون باطن؟ جواب شما آن است كه یك‌طرفه بودن خیابان موضوعی نیست كه حق یا باطل بودن بخواهد.
پس ملاحظه می‌فرمایید كه ما یك وقت موضوعِ مفید و مضر داریم، یك وقت موضوع حق و باطل. حضرت امام حسین(ع) حق هستند، آری؛ آن موقع چون دل ما دل حسینی است، این حق بودن حضرت برای ما مفید هم می‌باشد و ما را به اهداف عالیه‌ای سیر می‌دهد و به حقایق متصل می‌كند. آن كس كه از منظر حق‌بودن به نهضت حضرت سیدالشهداء(ع) نگاه می‌كند، به راحتی مسئله برایش روشن است و خود را نیز از اهل آن كاروان احساس می‌كند، چون معتقد است كار حضرت اباعبدالله(ع) حق بود و ما هم باید در كنار حق باشیم. اما اگر انسان منظر خود را عوض كرد و خارج از موضوعِ حق‌بودن، به صِرف مفیدبودن به حركت كربلا نگاه كرد، در این صورت است كه متزلزل می‌شود و نمی‌تواند كنار حضرت امام حسین(ع) بماند. نمونه‌اش هم یکی از كسانی است كه در کربلا كنار حضرت است و با حضرت شرط می‌کند كه من تا آن جایی که برای شما مفیدم كنار شما هستم ولی آن وقتی كه شما آخرین کسی هستی که کشته می‌شوی، من دیگر می‌روم، امام هم قبول می‌فرمایند. این فرد جناب ضحّاک‌بن‌عبدالله‌مشرقی است. اسبش را در یک خیمه‌ای که دشمن متوجه نشود، پنهان می‌كند و تا آن‌جا كه می تواند از حضرت دفاع می‌كند، وقتی تمام نفرات حضرت شهید شدند، می‌آید خدمت حضرت كه یا حسین! الوعده وفا، حضرت هم به او اجازه می‌دهند كه برود. اسبش را به شدت شلاق می‌زند و به سرعت از بین لشگر دشمن رد می‌شود، این آقا هم به گمان خود از دست دشمن و كشته‌شدن نجات می‌یابد، بعدها كه یاد صحنه كربلا به میان می‌آمد، همواره پشیمان بود كه چرا كنار حسین(ع) شهید نشده است. چون در آن زمان از منظر حق بودنِ امام حسین(ع) به صحنه كربلا نگاه نكرد، از موضع مفید بودن و یا مفید نبودن نگاه می‌كرد، مفید بودن انسان را تا کنار امام حسین(ع) می‌آورد، ولی تا شهادت نه! شهادت را با دستگاهی به نام حق می‌شود فهمید، و عنایت دارید كه روبه‌روی حق، باطل قرار دارد، اما روبه‌روی مفیدبودن، مضربودن است.
در نگاه قدسی؛ نظر به باطن عمل داریم و لذا حق‌بودن عمل برای ما اصل است، هر چند حق به واقع مفیدترین چیزها است، ولی اگر در كارها صِرف مفیدبودن و یا مضربودن مدّنظر ما بود، دیگر بحث باطنِ قدسی عمل در میان نیست و سیر به سوی عالم معنویت گم می‌شود و این شروع پوچی است. به همین جهت دین اسلام مصداق حق‌بودن را علی(ع) قرار داده است تا انسان‌ها در تجزیه و تحلیلِ حق و باطلِ بودن كارها به سوی مفید و مضر بودن آن‌ها منحرف نشوند و در نتیجه كارهایشان بی‌باطن گردد. پیامبر خدا(ص) بنا به روایتی كه فریقین قبول دارند در مورد علی(ع) می‌فرمایند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ الْعَلِیّ، یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دَار، وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتّی یَرِدَا عَلَی الْحَوْض»(104) علی با حق است و حق با علی است، هر كجا او باشد حق به آن سو می‌گراید و از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض كوثر به من بازگردند. در صورتی كه اگر با ملاك‌های مفید و مضر بخواهیم زندگی علی(ع) را ارزیابی كنیم، در ظاهر ممكن است بعضی از كارهای حضرت را مفید ندانیم و پیش خود بگوییم ای كاش حضرت در قضیه شورا كمی كوتاه می‌آمدند و می‌پذیرفتند به روش شیخین عمل کنند ولی بعد عمل نمی‌کردند! غافل از این‌كه علی(ع) تا آن وقتی علی(ع) است و تا ابد تاریخ و بشریت را تغذیه می‌كند و انسان‌ها را به عالم قدس متصل می‌نماید، كه حق باشد. ما هم امروزه اگر بتوانیم خود را به امیرالمؤمنینی که حق است، نزدیک کنیم، از خطر پوچی زمانه نجات می‌یابیم. ولی متأسفانه عده‌ای از افرادِ جامعه آن‌طور كه امثال دیوید هیوم می‌گوید با دین برخورد دارند یعنی از نظر آن‌ها اعتقادداشتن به خدا صرفاً مفید است. چنانچه ملاحظه می‌فرمایید این دیدگاه فرهنگی، خدا را تبلیغ می‌كند ولی به وجود خدا به عنوان یك واقعیت نورانی و نورانیّت‌‌زا معتقد نیست، و امروزه جامعه را تبلیغات دین به روش هیوم دارد تهدید می‌کند و حاصل آن پوچی فعالیت‌های فرهنگی است.