جریان حاكم با برنامههایی كه به صحنه آورد، امید داشت صبر فاطمه(س) را برباید، حال یا فاطمه(س) در مقابل جریان واقعشده زانوی غم در بغل بگیرد كه برای آنها نِعْمَالْمطلوب، و یا مثل زنان معمولی، با جیغ و فریاد، اعتراضی خارج از صبر و شكیبایی پیشه كند، در آن صورت با رگبار انتقادهایی كه نثار آن حضرت میكردند، عملاً از فاطمه(س) قداستی باقی نمیگذاردند كه بخواهد برای مردم حجّت باشد و سخنانش ملاك ارزیابی مردم قرار گیرد. ولی آنها فاطمه(س) را نشناخته بودند، همانطور كه اسلام را نمیشناختند، آنها اوج پیروزی را در قبضهكردن قدرت سیاسی میدیدند و به افقهای دوری كه فاطمه(س) همواره در آنها حاضر خواهد بود، نمیتوانستند بنگرند.
برخوردهای اهلالبیت(ع) در مقابل انحرافها، فرهنگ خاصی را همراه خود دارد، نه اعتراضی است خشن، كه به طرف مقابل بهانة تندروی داده شود و نه انزوا و گوشهنشینی است كه میدان برای رقیب باز باشد و هر طور خواست اسب بتازاند، واقعاً روش مبارزة معصومین(ع) با دشمنانشان رقیب را مستأصل میكند به طوری كه نمیداند چه كار كند.(246)