تربیت
Tarbiat.Org

بصیرت فاطمه‌زهرا(س)
اصغر طاهرزاده

ریشة طمع به حذف علی(ع)

315 - «اَلا قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ عَلی مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخَذْلَةِ الَّتی خامَرَتْكُمْ وَالْغَدْرَةِ الَّتی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ» یعنی؛ بدانید آنچه من گفتم با معرفت كامل بود به سستی‌ای كه در خوی شما پدید آمده و با آشنایی كامل بود نسبت به آنچه قلب شما با بی‌وفایی و خیانت حاصل نموده است.
حضرت پدیدة طمع به حذف علی(ع) را در سستی مبارزان و بی‌وفایی آن‌ها نسبت به ارزش‌ها و آرمان‌های اصلی اسلام می‌دانند و می‌فرمایند تحلیل من از این حادثه چنین چیزی است. «بِالْخُذْلَةِ الَّتی خامَرَتْكُمْ»؛ اشكال كار را در این سستی باید دانست كه در شما فرورفته است، شما هوس كرده‌اید به زندگی اشرافی برسید و لذا «وَالْغَدْرَةِ الَّتی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُم»؛ قلب‌هایتان نسبت به آن اهداف بزرگ معنوی بی‌وفایی پیشه كرده، از سروسامان واقعی -كه ‎آن دفاع از اسلام است- فاصله گرفتید و به سروسامان‌های اشرافی دل بستید و لذا همه‌چیز دارد از دست می‌رود و بی‌وفایی شما هر امیدی را تباه می‌نماید، ولی این بی‌وفایی انگیزة روشن‌كردن موضوع را از من نمی‌گیرد، چراكه این‌ها كه من می‌گویم جوشش دل اندوهگین من است.
320-316 - «وَ لكِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ خَوَرُ الْقَنا، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ»؛ آری آنچه گفتم جوشش دل اندوهگینی است كه نارضایتی خود را برملا می‌سازد و آنچه را كه روحم نمی‌تواند بپذیرد، برای همگان آشكار می‌كنم، جوششی است از سینه، و تمام كردن حجّت است تا آنچه را باید بگویم گفته باشم و تا آنچه را در سینه دارم برای همگان درمیان بگذارم. صدای نارضایتی خود را به گوش بشر برسانم تا حال كه برای جهان اسلام روشن است: غضب فاطمه(س)، غضب خداست، همه آگاه باشند كه شما با آن همه ظاهری كه برای خود ساختید و با آن سابقه‌ای كه در اسلام داشتید، نتوانستید فاطمه را فریب دهید، من آنچه را باید بگویم گفتم و حجّت را تمام كردم تا آن‌كس كه می‌خواهد گمراه نشود، راه را از بی‌راهه بازشناسد.
حضرت زهرا(س) از یك طرف با جریان امثال خلیفة اول و دوم روبه‌رو هستند كه شخصیت آن‌ها از قبل برای حضرت روشن بود، ولی از یك طرف با انصار روبه‌رو هستند كه تحت تأثیر جوّ موجود قرار گرفته‌اند و واقعاً در آن شرایط حیران شده‌اند و لذا بیشتر روی سخن را به آنها كرده‌اند و آنها را متوجه انحراف بزرگ می‌كنند و از آنها انتظار دارند اقدامی مناسبِ شأن خود انجام دهند و سپس علت كوتاهی آنها را به میان می‌كشند كه رفاه‌زدگی شما، شما را سست كرده و لذا از اخذ تصمیمی كه می‌دانید حق است، محروم شده‌اید.