تربیت
Tarbiat.Org

بصیرت فاطمه‌زهرا(س)
اصغر طاهرزاده

علت اصرار علی(ع) بر حاكمیت خود

عنایت كردید؛ چرا علی(ع) در آن شرایطی كه به زور ایشان را آورده‌اند تا از او برای ابابكر بیعت بگیرند، باز اصرار دارد كه مردم باید اسلام را از ما بگیرند؟ چون وقتی مبنا را از كسی گرفتید كه با حقایق عالم بالا ارتباط دارد و به واقع سبب متصل بین ارض و سماء است، دیگر افق‌ تحقیق روشن شده و جهتِ سیر به سوی حقایق تعیین گشته است، حالا هر چه جلوتر برویم، به نتیجه بهتری می‌رسیم. مثلاً امام معصوم(ع) می‌گویند: هر كس سؤال قبر را انكار كند از ما نیست. با این جمله ما را متوجّه وجود عالم برزخ و حیات برزخی می‌كنند؛ لذا بر عكس خیلی مسلمانان می‌فهمیم كه نفس ما با مرگ نابود نمی‌شود و پس از آن در قیامت زنده شود، بلكه همواره زنده است، منتها از این دنیا به برزخ منتقل می‌شود و سپس از برزخ به سوی قیامت سیر می‌كند. حالا شما حساب كنید چقدر نكات ظریف از این سخن امام معصوم حاصل می‌شود! تفكر در بقیة نكات حاشیة این سخن را به عهدة ما گذارده‌اند، این‌جاست كه حضرت‌علی(ع) اصرار دارند - حتّی در آن وقتی كه ریسمان به گردن مبارك حضرت انداخته‌اند- كه مردم باید اسلام را از ما بگیرند، چون در آن صورت همه جامعه به سوی حق رفته است و امروز ما با جهان اسلامِ پاره‌پاره روبه‌رو نبودیم. اقرار به حقّانیت علی(ع) اقراری نیست كه منحصر به شیعه باشد. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی می‌گوید: رسول‌خدا(ص) در ملأ عام و در حضور مردم در مورد همسر فاطمه(س) فرمود: «یا ایهاالنّاس! اوصیكم بحبّ ذی قُربَیها، اخی وابن‌عمی علی‌بن‌ابیطالب، فانّه لا یحبّه الاّ مؤمن و لا یبغضه الاّ منافق، من احبّه فقد احبّنی وَ مَنْ ابغَضَه فقد ابغضنی»(216) یعنی؛ ای مردم! توصیه می‌كنم شما را به دوستی همسر فاطمه كه عبارت باشد از برادرم و پسرعم‌ام علی‌بن‌ابی‌طالب، و به درستی كه او را دوست نخواهد داشت مگر مؤمن و بر او كینه نخواهد ورزید مگر منافق، هركس بر او محبت ورزد بر من محبت ورزیده و هركس بر او دشمنی كند بر من دشمنی كرده است.
عمر می‌گوید: هیچ‌كس دارای فضائلی همانند فضائل علی نیست كه صاحبش را به سوی هدایت رهنمون باشد و از پستی و ضلالت بازش دارد.
یا می‌گوید: اگر آسمان‌های هفت‌گانه در كفه‌ای گذارده شود و ایمان علی در كفة دیگر، قطعاً ایمان علی فزونی خواهد گرفت.
حال چگونه است كه با این حرف‌ها، عمر هنگامی كه ضربت می‌خورد می‌گوید: «اگر سالم، غلامِ بنی‌حذیفه زنده بود خلافت را به شورا نمی‌گذاشتم.(217) یا آرزو می‌كند ای‌كاش ابوعبیده زنده بود تا او را خلیفه قرار می‌دادم.(218) آیا علی(ع) در حدّ ابوعبیده، گوركن مدینه هم كارآیی نداشت؟
عمر به ابن‌عباس گفت: خودم شنیدم رسول‌خدا(ص) به علی‌بن‌ابیطالب گفت: «مَن احبّك احبنی و من احبّنی احبّ‌الله و من احبّ‌الله ادخله الجنة مُدِلاّ».(219) یعنی؛ هركس ترا دوست دارد مرا دوست داشته و هركس مرا دوست دارد خدا را دوست داشته و هركس كه خدا را دوست دارد با احترام داخل بهشتش كنند.
با توجه به این سخن اگر این علی، حاكم مسلمین بود، امروز ما در عین این‌كه یك جامعه یك پارچه مسلمان داشتیم، از اسلامی برخوردار بودیم كه علی(ع) معلم آن بود. ابن‌قتیبه می‌گوید: عمر در بستر بیماری‌اش در مورد شش‌نفری که برای خلافت بعد از خود معرفی نمود، گفت: سعد؛ دارای غلظت و شدت است، و عبدالرحمن؛ فرعون این امت است، و زبیر؛ در هنگام رضا زود نرم و ملایم و در وقت غضب بسیار سخت است، و در مورد طلحه گفت: دارای نخوت و تکبر است، و عثمان دارای عصبیت و محبت نسبت به اقوامش است، و بعد رو به علی کرد (چون همه جز طلحه در جلسه بودند) و گفت: «وَ ما یَمْنَعُنِی مِنکَ یا علی اِلاّ حِرْصُکَ علیها، و اِنَّکَ اَحْرَی‌الْقَوْمِ اِنْ وَلِیَّتَهَا اَنْ تُقیمَ عَلَی‌الْحَقِّ الْمُبینِ وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیم» (ای علی! آنچه مانع من برای تعیین جانشینی تو بود، حریص‌بودن تو برای امامت است و حقاً تو از همة این‌ها سزاوارتر و لایق‌تری، که در صورت حائزشدن امارت، امت اسلام را بر صراط مستقیم و بر حق مبین و آشکارا رهبری نمایی و بر این نهج قیام نمایی).(220)
عمر نمی‌تواند بفهمد اصرار و پافشاری علی(ع) بر خلافت به چه معنی است، ولی اقرار او به صلاحیت علی(ع) در هدایت جامعه گواه بر آن است كه فاطمه(س) در مقابل جریان حذف علی(ع) نباید بی‌كار می‌نشست و اصرار ما نیز در تبیین این مطالب برای توجّه به آینده‌ای است كه آبستن تمدن اسلامی است، تا معلوم شود چه تفكری باید در جهان اسلام، مسلمانان را هدایت نماید.
وقتی كار به انحراف كشید و امثال خلیفة اول و دوم برای خود حق حاكمیت قائل شدند دیگر نمی‌توانند علی(ع) را به مردم به‌عنوان حاكم جامعه مسلمین معرفی كنند، هر چند به فضائل علی(ع) اقرار هم داشته باشند. صاحب عِقد‌الفرید می‌نویسد: چون عمر خنجر خورد به او گفتند: ای کاش برای خود خلیفه‌ای معین می‌کردی. گفت: پس از آن‌که آن سخنان را بر شما گفتم تصمیم داشتم که سزاوارترین مردی را که بر شما حکومت کند و امیدوار باشم که شما را بر طریق حق حمل کند که علی‌بن‌ابیطالب است، برای ولایت امر شما نصب کنم ولی سپس دیدم که من تاب نمی‌آورم، چه در زمان حیاتم و چه در زمان مرگم که او را آمر و رئیس بر شما ببینم.(221)
چون با نقشه بر سر كار آمدند حالا خودشان هم همان نقشه را باید ادامه دهند. آقای رسول‌جعفریان می‌گوید: قراینی وجود دارد که انتخاب خلیفه اوّل، حکایت از نوعی توطئه قبلی و یا حداقل تفاهم و هماهنگیِ حزب مخالف بنی‌هاشم پیش از بیعت دارد و می‌گوید: عبدالعزیز‌الدوری عقیده لامنس را که سقیفه را توطئه سه نفره، عمر و ابوبكر و ابوعبیده می‌داند، رد می‌کند، امّا اصل تفاهم قبلی حزب مخالف بنی‌هاشم را می‌پذیرد.(222)