در نظام انقلاب اسلامی معلوم شد وقتی با فرهنگ حضرت فاطمه(س) جامعه اداره شود، جامعه توان فوقالعاده پیدا خواهد كرد؛ شما نمونهاش را در دفاع مقدّس هشتساله ملاحظه كردید، در حالیكه در آن جنگ تقریباً تمام جهان به كمك صدام آمد، از دو ابرقدرت آنروز بگیرید تا همة كشورهای اروپایی و عربی به غیر از سوریه، همه و همه میخواستند ایران را شكست دهند ولی نتوانستند، همچنانكه اینهمه توطئه از اوّل انقلاب تا حالا موفق نشد، این در حالی است كه هنوز ما با تحقّق كامل فرهنگ حضرت زهرا(س) خیلی فاصله داریم، حالا حساب كنید وقتی وجود مقدّس مهدی(عج) ظهور میكنند و شرایط تحقّق كامل فرهنگ فاطمی فراهم میشود، چقدر سریع كار امام زمان(ع) جلو میرود، چون فرهنگ فاطمی در هیچ حالی هضم شرایطی كه ظالمان فراهم میكنند نمیشود، ابتدا پس از رحلت رسولخدا(ص) در مقابل فرهنگ سقیفه قد عَلَم كرد و كار خود را شروع نمود و همچنان جلو میرود و هرگز یأس به خود راه نمیدهد، آن هم با بصیرتی كه فاطمه(س) در ریشهیابی حادثهها به شیعیانش میدهد.
همچنانكه قبلاً نیز عرض شد، شما به عنوان نمونه ملاحظه كنید؛ نظام شاهنشاهی در سال 1341 لایحه «انجمنهای ایالتی و ولایتی» را تصویب كرد، در ظاهر خلاف شرعی در آن به چشم نمیخورد و نظام شاه هم تلاش كرده بود تا در عین تحقّق اهداف فاسد خود، طوری لایحه را بنویسد كه كسی متوجّة اصل قضیه نشود، ولی در یكی از بندهای آن به جای اینكه نمایندگان به قرآن قسم بخورند، نوشته بودند: «قسم به كتاب مقدّسی كه اعتقاد دارم»؛ در ظاهرِ قضیه ممكن است كسی بگوید «كتاب مقدّس» برای جامعه اسلامی همان قرآن است، ولی امامخمینی«رحمةاللهعلیه» متوجّه شدند از این طریق هر غیرمسلمانی هم میتواند به عنوان نمایندة ملّت ایران وارد مجلس شود و لذا روی آن حساسیت نشان دادند، بقیه علماء هم كه شاگرد بصیرت فاطمه(س) بودند همراهی كردند. مرحوم آقای فلسفی«رحمةاللهعلیه» در تهران منبر رفت و فرمود: مردم! میدانید معنی و هدف این لایحه چیست؟ معنی آن كشتن امام حسین(ع) است!!.
ممكن است انسانی كه بینش عمیق فاطمی نداشته باشد، تعجب كند كه مگر چه شده است؟! چه فرقی میكند كه نمایندگان بگویند: «قسم به كتاب مقدّسی كه اعتقاد دارم»، یا بگویند: «قسم به قرآنی كه اعتقاد دارم»؟. وقتی شاگردان مكتب فاطمه(س) از ظاهر تا عمق مسئله سیر میكنند، به خوبی متوجّه می شوند چه حیلهای پشت این جمله خوابیده است و لذا امامخمینی«رحمةاللهعلیه» با روشنگری خود، رژیم شاه را مجبور كردند كه لایحه را پس بگیرد. این یك مثال بود تا ببینید فاطمه(س) به شیعیان واقعی خود چگونه بصیرت و دقّت میدهد. باید ببینیم چه میشود كه بعضاً مردم ما از اینگونه بصیرتها محروم می شوند؟ اصلاً چرا روشنفكرانِ تحصیلكردة غرب، از رضاخانِ مزدورِ انگلستانِ استعمارگر استقبال كردند و وابسته بودن رضاخان را نتوانستند ببینند، حتّی شخصی مثل دكتر مصدّق ششسال مشاور رضاخان است و تا آخر هم به سلطنت سلسلة پهلوی وفادار بود، ولی مرحوم مدرس«رحمةاللهعلیه» به خوبی از همان اوّل میبیند كه رضاخان مأمور مشخص انگلیس است كه به كمك آیرُن ساید - مأمور مخفی انگلستان- به ایران و انقلاب مشروطه تحمیل شده است. شهید مدرس«رحمةاللهعلیه» این بصیرت را با نزدیكی به فرهنگ حضرت زهرا(س) به راحتی به دست آورده است؛ و برعكس، تحصیلكردههای ما كه همهجا رفتهاند، ولی از فرهنگ حضرت زهرا(س) فاصله گرفتهاند، همواره چه خودشان بخواهند، و چه نخواهند از طریق دشمن بازی خوردهاند و همواره از خودآگاهی تاریخی زمانة خود محروم بودهاند. باز نمونة خودآگاهی تاریخی را در امام خمینی«رحمةاللهعلیه» میبینید و در مهندس بازرگان نمیبینید، چون اسلام مهندس بازرگان، اسلامی نیست كه از فرهنگ فاطمه(س) نور گرفته باشد، سراسر كتابهای ایشان را ملاحظه كنید، گویا اصلاً فاطمه(س) و موضعگیری آن حضرت وجود خارجی نداشته است، نتیجهاش هم این میشود كه وقتی دانشجویان خط امام«رحمةاللهعلیه» به سفارتخانة آمریكا در زمان دولت موقتِ آقای بازرگان حمله میكنند، آقای بازرگان استعفا میدهد كه چرا به سفارتخانه آمریكا حمله كردهاید، چون او آمریكا را یك دولت میداند، كنار بقیة دولتهای دنیا، در حالیكه دانشجویان ما متوجّة توطئههای آمریكا زیر پوشش سفارتخانه میشوند. چرا دانشجویان خط امامی میفهمند این سفارتخانه یك جاسوسخانه است و امثال بازرگان و بنیصدر و قطبزاده نمیفهمند؟ ریشة مسئله را در نزدیكی و دوری به بصیرت فاطمه(س) باید جستجو كرد و هوشیاری خاص آن حضرت كه جایگاه هر حادثهای را در متن تاریخ میبیند و نه در شعارها و شخصیتهای آن حادثه.
حضرت زهرا(س) خطر فردایی را در خلافت ابابكر دیدند كه وقتی یزیدبنمعاویه برسر كار آمد، در حالیكه سر حضرت اباعبدالله(ع) جلویش بود، گفت:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَلْ
بنیهاشم با مُلك و حاكمیت بازی كردند، وگرنه نه خبری از غیب در كار بود و نه وحیای از آسمان نازل شد.
آیا وقتی خلیفة اول با نظر خود حكم صریح خدا را در مورد خالدبنولید كه با همسر مالكبننویره همبستر شده است، اجراء نمیكند؟(167) و آیا وقتی خلیفة دوم به صراحت میگوید: «دو متعه در عهد رسول خدا جاری بود كه من آن را نهی میكنم و هركس بدان عمل كرد شكنجه خواهد شد»(168) و از این طریق در مقابل حكم خدا و حكم رسول خدا(ص) برای خود حق نظر قائل میشود، كار به اینجا نمیكشد كه یزید منكر كلّ وَحی شود؟