از جملات ابابكر به خوبی برمیآید كه خلیفه پس از سخنان فاطمه(س) خطری احساس كرده است كه باید به نظر خود آن خطر را در نطفه خفه كند، غافل از اینكه آنچه فاطمه(س) پایهگذاری كرد، وسعتش بیشتر از وسعت یك جبهة محدود نظامی است كه با تهدید سركوب شود. ایجاد امیدی است برای پایهریزی مبارزهای عمیق و همهجانبه تا فعلاً اساس اسلام معنی خود را گم نكند و آرامآرام جای خود را بیابد و همچنانكه عرض شد اینها حساب همهچیز را كرده بودند مگر حساب فاطمه زهرا(س) را،(165) آنهم حساب چنین زهرایی را نكرده بودند، كه آمده است و میگوید: «فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ» یعنی؛ بدانید شما كار خود را كردید، ما هم آنچه باید بكنیم، میكنیم، شما منتظر باشید، ما هم منتظر خواهیم ماند. حضرت زهرا(س) آمده است تا فرهنگ مبارزه با خلیفه را اعلام كند و به همینجهت هم رقیبان حضرت زهرا(س) به نظر خودشان با آن ضرباتی كه به حضرت زدند، از حضرت زهرا(س) انتقام گرفتند، چون با موضعگیری حضرت زهرا(س) همة برنامههایشان آن طور كه فكر میكردند، به بنبست رسید.آنها این وضعیت را نمیخواستند كه یك طرف، خط علی(ع) باشد و یك طرف دیگر خط خلفاء، آنها همه اسلام را برای خود میخواستند و حالا با چیز دیگری روبهرو شدند و شیعه بهعنوان یك جریانِ اصیل فكری كه رهنمودهای فاطمه(س) را پیگیری میكند، شكل گرفت. به طوری كه از جهتی حاصل این جریان، امام صادق(ع) است با آن همه مبانی فكری و فرهنگی، كه هر چهار امام اهل سنّت اعم از مالكانس، ابوحنیفه، احمدحنبل و شافعی اقرار دارند كه مستقیم یا غیرمستقیم از امام صادق(ع) استفاده كردهاند. و از جهت دیگر حاصل این جریان حسین(ع) است و فرهنگ عاشورایی پیروزی خون بر شمشیر.