اجتماعی كه از طریق مكتب انبیاء ممارست طولانی با آسمان معنویت ندارد، به راحتی با زندهكردن تعصّبات و عادات گذشته، از مسیر دینداری خارج میشود و این است كه باید پس از پیامبر خدا(ص) كسی پیشوایی امّت را بهعهده گیرد كه دستی بر زمین و دستی نیز در آسمان داشته باشد و خودش از همة قبیلهگراییها و عادات مندرآوری انسانها، آزاد بوده و معنی و حقیقت دین را بشناسد، تا بتواند در هر شرایطی ظاهر و باطن دین را حاكم كند و مقهور و منفعل شرایط نگردد، وگرنه اهل دنیا با آداب و رسوم مندرآوری، چهرة جامعه اسلامی را محجوب و نور خدا را در زیر آداب و رسوم جاهلیت پنهان میدارند و خلیفهای كه دین خدا را صرفاً مجموعهای از آداب و رسوم میداند، در جایگزینی آداب و رسومی، به جای آداب و رسوم دیگر مقاومتی نخواهد كرد و میبینید خلیفة سوم در اجرای حدّ الهی بر ولیدبنعقبه حاكم بصره كه در حالت مستی آمده بود در محراب مسجد و نماز صبح را هم چهار ركعت خوانده بود، طفره میرود تا اینكه علی(ع) در یكی از كوچههای مدینه حدّ خدا را بر او اجرا میكنند و میفرمایند: به خدا قسم! تا زندهام نمیگذارم حدود الهی تعطیل شود. (171)
شیخ مفید در ارشاد آورده است كه: عدهای نزد خلیفه دوم آمدند و گفتند این خانم ششماه بعد از ازدواجش فرزند به دنیا آورده است. خلیفه دوم دستور داد او را به حكم زنا سنگسار كنند. خبر را به علی(ع) رساندند، حضرت به عمر فرمودند: این چه دستوری است كه دادهای، مگر در قرآن نداریم؛ «...وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلثُونَ شَهْراً»(172) یعنی؛ شروع حملِ فرزند تا از شیر برداشتنش سیماه خواهد بود؟! و باز مگر نداریم: «وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ كامِلَیْنَ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرِّضاعَةَ»(173) یعنی؛ بر مادران است كه اگر خواستند شیر دادن به فرزند خود را به انتها برسانند، دو سال او را شیر دهند؟! حال اگر دوسال شیر دادن را از مجموع سیماه حمل و شیردادن كم كنیم، ششماه میماند، پس چه اشكالی دارد كه مادری پس از ششماه بارداری، فرزند به دنیا آورد؟ خلیفه دوم متقاعد شد و گفت: خدا روزی را نیاورد كه ای علی! من باشم و تو نباشی.(174) آری؛ وقتی خلیفه آنطور كه باید و شاید از باطن قرآن آگاهی نداشت، ظاهر قرآن را هم درست متوجه نبود، به اسم خلیفة جامعة اسلامی حكم قتل بیگناهی را صادر میكند. همچنانكه در زمان عثمان چنین اتفاقی افتاد و قبلاً عرض شد كه عثمان دستور سنگباران آن زن را صادر كرد. وقتی خبر این قضیه را برای علی(ع) آوردند، علی(ع) به نزد عثمان آمد و احتجاج خود را گفت. عثمان گفت: سوگند به خدا كه من به فهم این مطلب نرسیده بودم، اینك بروید و زن را نزد من بازگردانید، چون رفتند، دیدند كارش تمام شده و زیر سنگها جان داده است. و آن زن در حالی كه به سوی محل سنگسار برده میشد به خواهرش گفت: ای مهربانخواهر! مطمئن باش من كاملاً عفت خود را حفظ كردهام و هیچكس جز شوهرم با من آمیزش ننموده است، ولی او را سنگسار كردند و بعداً كه آن كودك بزرگ شد، همه اقرار داشتند كه كاملاً شبیه پدرش است و مرد هم اقرار كرد آن فرزند من است. آن مرد كه نسبت ناروا به زن خود داد، تمام اعضای بدنش پارهپاره بر رختخواب ریخت.(175) و خلیفه زن عفیفهای را سنگسار كرد. این ها نمونههایی است از ظلمی كه وقتی امام معصوم حاكم نشود، بر مردم میرود و عذر خود را عدم علم به كتاب و سنّت میدانند، ولی آنچه بیش از همه موجب نگرانی است اینكه به اسم اسلام و به اسم اجرای احكام اسلام، چنین ظلمی جاری میشود.
وقتی حاكمان نتوانستند از دین خدا كمك بگیرند، مجبور میشوند چیزهایی را به جای ارزشهای اسلامی جایگزین كنند، چه آن چیزها عربیت باشد، چه ایرانیت؛ نمیآیند مستقیم اسلام را حذف كنند، بلكه با جایگزینیهای ظریف، ذهن ها را از اصل اسلام دور میكنند و در نتیجه بعد از مدتی مردم نسبت به دستورات اسلام آنچنان بیگانه میشوند كه اگر بخواهی دستورات اسلام را مطرح كنی، میگویند: این حرف ها عملی نیست!! یكنفر هم نیست از آنها بپرسد: این خرافات مندرآوری كه به نظر شما عملی است، اوّلاً: چه شد كه عملی شد؟! ثانیاً: چه نتایج حقیقی تا حال برای شما داشته است؟! و همة اینها خسارتی است كه ملّت از جانب حاكمانی میبینند كه نه معصومند و نه فرهنگ معصوم را میشناسند و نه ارادهای جهت حاكمیت حكم خدا در جامعه دارند، و حساسیت حضرت زهرا(س) به همینجهت بود كه حاكمان غیرمعصوم چگونه جامعه را به ورطة هلاكت و پوچی میكشانند و بر حاكمیت افكار پراكندة خودشان اصرار میورزند، در حالیكه قرآن به پیامبرش میفرماید: «حق و دین خدا به سوی مردم آمد، ولی اكثر آنها از پذیرفتن آن كراهت داشتند، ولی نمیشود حق را رها كرد و از هوسهای مردم پیروی نمود، بلكه برعكس ما به یاد آنها بودیم كه حق را برایشان آوردیم و با تأكید بر حق، آن كراهتشان نسبت به حق، از بین میرود»؛(176) یعنی حاكمان باید حق را بشناسند و بر آن تأكید نمایند تا آرامآرام روح جامعه به سوی آن متمایل شود.
حاكمانی كه روح و قلب یگانة علی(ع) را ندارند، جامعه را با روح متشنّج خود، به اضطراب و پراكندگی میكشانند، چون خودشان با خدای اَحد یگانه نشدهاند تا در استحكام اجرای حكم خدا و توكّل بر او باشند و همان استحكام و توكّل را در جامعه حاكم كنند و لذا از قدرت ابوسفیان كه به شیخ قریش مشهور است، میترسند و برای حفظ حكومت، ابابكر یزیدبنابوسفیان را حاكم شام میكند و چون او مُرد، برادرش معاویه را به جای او گذاردند، با اینكه خلیفه دوم بارها نظر به معاویه میكرد و میگفت: «هذا كِسْرَی الْعَرَب» یعنی؛ این پادشاه عرب خواهد بود و خلافت را به سلطنت تبدیل میكند،(177) ولی همین خلیفه دوم نیز او را ابقاء كرد و پس از معاویه، پسرش یزیدِ شرابخوارِ میمونباز، حاكم جهان اسلام شد و بدین شكل جهان اسلام هزارماه گرفتار بنیامیه گردید، به جهت یك انحراف كه در صدر اسلام پدید آمد و معلوم است كه حضرت زهرا(س) همة این انحرافها را در جریانِ پدیدآمده توسط سقیفه میدید، اشكهای آن حضرت خبر از فاجعة بزرگی میداد كه سالهای متمادی طول میكشد تا جبران گردد.
فكر میكنم اینكه امامان معصوم(ع) در زیارت حضرت زهرا(س)، در سلام به فاطمه(س) روی صفت «صبر» او دست میگذارند، نكته دقیقی به همراه دارد، چون فهمیدن چنین فاجعة بزرگی اگر همراه با صبر خاصی نباشد، معلوم نیست چه خطراتی را برای فاطمه(س) به همراه خواهد داشت. در سلام به حضرت(س) به ما آموختهاند كه بگوییم:
«اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً» سلام بر تو ای بانویی كه خالق تو قبل از اینكه تو را خلق كند، تو را امتحان كرد و تو را نسبت به آن امتحان، صابر و بردباردید. لذا یا باید خداوند آن شعور را به حضرت زهرا(س) نمیداد تا نفهمد اسلام بزرگ چگونه با حذف علی(ع) به چنین خطر بزرگی گرفتار میشود و یا باید صبر او را قبل از خلقت میآزمود، چون چنین شعوری، بدون صبری بزرگ، فاطمه(س) را از پا درمیآورد.