فاطمه(س) در همان ابتدا حیلهها و ظلمهای معاویه را میبیند، چراكه هر جا و در هر حاكمیتی اگر حكم خدا جاری نباشد، به هر صورت كه حاكمان ظاهر خود را بسازند، در نهایت نتیجه همان فرهنگ ظالمانة معاویه است و در بقیة نظامها هم شما با چنین قاعدهای در طول تاریخ روبهرو بودهاید، شما ابتدای رویكار آمدن نظامهایی را كه در آخر ظالمبودنشان برای همه مسلّم است مطالعه بفرمایید، خواهید دید همیشه با شعارهای جذّاب و از طریق افراد ظاهرالصلاح شروع شدهاند، حتّی با ظاهر شیعه علی(ع) آمدند، ولی چون قاعدة تشیّع را نپذیرفتند كه باید مبانی نظام و قوانین اصلی آن از طریق فقیه آگاه به فرهنگ امامان معصوم، تدوین شود، سر در ظلم و حتی هدم اسلام برآوردند و حضرت فاطمه(س) با ما در این رابطهها سخن دارد و به جای نشانهرفتن به جبههای خاص، سعی در نشاندادن فاجعهای دارد كه بارها در تاریخ تكرار خواهد شد.
رضاخان برای حذف اسلام و روحانیت به كمك كارشناسانش، خواست فرهنگ ایران باستان را زنده كند، همچنانكه بعد از انقلاب توسط دشمنان ولی به دست دوستان نادان چنین تلاشهایی میشد و با طرح مجسمة كاوهآهنگر، آرم «الله» را از سر میادین برداشتند و مجسمة كاوة آهنگر را به جای آن نصب كردند، و حضرت فاطمه(س) از ما انتظار دارند كه نگویید مگر كاوهآهنگر بد بود و اگر بد نبود چه اشكال دارد كه مجسمة او را بر سر میادین بگذارند؟ بلكه بفهمید چه چیز را با چه چیزی حذف میكنند! و در چنین وقتی است كه میفهمید چرا حضرت زهرا(س) حاكمیت بعد از رحلت پیامبر(ص) را یك جریان ظالمانه میدانند و آیه «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»؛ را مطرح میكنند، چون اینها پای نابودی اصل اسلام ایستادهاند، ولی زیرپوشش ایرانباستان یا كاوهآهنگر و یا هر شیخ ظاهرالصلاح دیگر، و زهرای مرضیه در ادامه میفرماید:
329 - «وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَكُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدِ» یعنی؛ من دختر آن كسی هستم كه شما را از عذاب دردناكی كه در پیش رو دارید برحذر داشت. و من از خطر كار بزرگی كه برای خود پیش آوردید خبر دادم و گفتم كه این كارِ شما یك نحوه ظلم و كفر است و چنین بصیرتدادن نسبت به آینده سیرة ما خانواده است و لذا انتظار نداشته باشید من سیرة پدرم را رها كنم و عافیتطلبانه ناظر بر چنین انحراف بزرگی باشم.
در آن شرایطی كه اسلام تازه پای گرفته و قلب جامعه آمادة پذیرش رهنمودهای معنوی علی(ع) است، اگر علی(ع) به صحنه آید، خدایی در قلب افراد جامعه حاضر میشود كه در نهجالبلاغه به بشریت معرفی شده و در نتیجه جامعه موفق به اُنس با خدایی میشود كه چون علی(ع) میشود با آن خدا مناجات كرد، و سراسر وجود افراد جامعه را محبّت به آن خدا اشغال میكند و عبودیتی همراه با معنویت به جامعه میرسد - به جای یك عبادت خشك و قالبی- خانوادة پیامبر(ع) فرهنگی را میشناسند كه در آن فرهنگ، ظاهر قرآن به باطنش وصل است و اگر این خانواده در صحنه باشند، دیگر قرآن در حدّ الفاظ در جامعه مطرح نمیشد و لذا با حاكمیت علی(ع) جامعه به شعوری دست مییافت كه موجب توكّل و پارسایی عظیمی در روابط انسانها با خود و با دیگران میشد، چرا كه اگر توانستیم خداوند را درست بیابیم و درست با او ارتباط برقرار كنیم، حتماً به مرتبة یقین خواهیم رسید و در آن حال، روحی در جامعه حاكم است كه انسانها همواره احساس میكنند در مركز عالم وجود قرار دارند و زندگی معنیِ حقیقی خود را پیدا خواهد كرد و حضرت زهرا(س) دیدند چنین شرایطی از دست مسلمانان صدر اسلام رفت.(161) و حالا كه با سخنان حضرتزهرا(س) عمق فاجعه روشن شد و معلوم شد چه چیزی از دست رفت و چه آیندة پردردسری برای حاكمان خواهد ماند، بالأخره بشریت به خود میآید و معنی سخنان دختر پیامبر خدا(ص) را میفهمد.