تاریخ میگوید بعد از اقداماتی كه حضرت صدیقهكبری(س) جهت روشن شدن انحراف توسط جریان سقیفه انجام دادند و توهینهایی كه از خلیفه اوّل شنیدند و ضربهای كه با برنامهریزی خلیفه دوم به ایشان رسید، بیمار شدند(190) و فضای مدینه در جریان موقعیت دختر پیامبر(ص) قرار گرفت، مردم مدینه متوجّه شدند فاطمه(س) عدم رضایت خود را از ابابكر و عمر اعلام كرده و نیز به جهت برخوردی كه با او كردهاند، بیمار شده است، لذا زنان سران حاكم كه در آن حال حكومت را به دست گرفتهاند و یا به نحوی در حاكمیت شریك شدهاند - اعم از مهاجرین و انصار- تصمیم گرفتند برای شكستن این جوّ به عیادت حضرت زهرا(س) بروند، حضرت كه بنا داشتند كسی را نپذیرند و بهانهای به دست كسی ندهند،(191) شرایط را مغتنم شمردند و چون متوجّه بودند گروهی كه به ملاقات آمدهاند میتوانند خودشان صدایی جهت خبر اعتراض حضرت فاطمه(س) در بین جامعه و تاریخ باشند، آنها را پذیرفتند و با اوّلین سخنی كه آنها شروع كردند، صدای اعتراض خود را نمایاند، به این قرار كه آنها عرض كردند: ای دختر رسول خدا! حالتان چطور است؟ حضرت پس از حمد خدا و صلوات بر پدر بزرگوارشان، در جواب فرمودند: «أصْبَحْتُ وَ اللهِ عائفةً لِدُنیاكُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِكُنَّ» یعنی؛ طوری صبح كردم كه به خدا سوگند نسبت به دنیای شما خیلی بیمیل و نسبت به مردان شما بسیار غضبناكم. سپس شروع كردند به كالبد شكافی جریان انحرافیِ پیش آمده و پیشبینی نتایج شومی كه در پی آن به جامعة اسلامی میرسد.