189- «وَ اَنّی تُؤْفَكُونَ» اینهمه انحراف چرا؟ فهمیدید دارید چكار میكنید؟
این جملات حضرت در آن موقع كه هنوز آثار انحرافات ظاهر نشده بود، خیلی معنا دارد و چقدر بیدار كننده است، میفرماید: چطور دست به چنین عملی زدید؟ شأن شما اینهمه تغییر عقیده نبود.
بیتردید اجتماع از این لرزش پیش آمده به تزلزل افتاد. چرا؟ بدین گونه كه رأی عمومی دوباره تكان خورد. عنایت داشته باشید؛ در آن جامعه تا قبل از حاكمیت اسلام و به صحنهآمدن انسان معصومی به نام پیامبر(ص) در صحنة حاكمیت، هركس ادعای ریاست داشت. «قبیلة اوس» ادعای ریاست بر مدینه را داشت، رئیسِ «قبیلة خزرج» نیز همینطور. هر قبیلهای از قریش ادعای ریاست داشت، هیچ كس بلد نبود زیر فرمان دیگری برود. یك فرهنگی بود مخصوص خودش!! هیچ وقت كل عربستان تا قبل از حاكمیت پیامبر خدا(ص) یك حاكم نداشته است. چون فرهنگی كه افراد آماده باشند زیر فرمان یك نظام اجتماعی خود را اداره كنند مطرح نبوده است. علت اینكه عبدالله بناُبَیّبنبنیسلول، سركرده منافقان در مدینه، تا آخر از دست پیامبر(ص) ناراحت بود به این جهت است كه بعد از كشتارهای صدساله، اوس و خزرج به این نتیجه رسیدند كه خوب است كسی را به عنوان شاه مدینه انتخاب كنیم، تا هرچه او دستور بدهد عمل شود. وقتی پیامبر(ص) آمدند و همه به طرف پیامبر رفتند، عبداللهبناُبَیّ ناراحت شده بود كه اگر پیامبر نمیآمد مرا به عنوان شاه انتخاب میكردند، حالا در عمل چه میشد موضوع دیگری است. حال در چنین منطقهای با چنین روحیههایی كه هنوز ده سال نیست حاكمیت اسلامی به میدان آمده و همه بر حاكمیت پیامبر(ص) تن دادهاند و پیامبر(ص) هم به حكم خدا، حاكم دیگری را كه دارای مقام عصمت است تعیین كرده است. در چنین جامعهای اگر بنابر این شد كه مردم حاكم را تعیین كنند، هركس میگوید چرا من حاكم نباشم؟ اینها نفهمیدند كه دارند چكار میكنند. تا حالا حرف این بود كه خدا پیامبر خود را حاكم كرده است. دیگر كسی به خود اجازه نمیداد كه بگوید پس من باید حاكم باشم! بعداً هم كه مشخص بود خدا و پیغمبر خدا(ص)، حضرت امیرالمؤمنین(ع) را انتخاب كردند كار به طور طبیعی در مسیر خودش پیش میرفت ولی یكمرتبه از طریق دسیسههای پشت پرده، عدهای گفتند خودمان برویم یك حاكم تعیین كنیم.(71)
بنا به نقل ابناسحاق، عامة مهاجران و تمام انصار هیچ تردیدی نداشتند كه پس از رحلت پیامبر(ص) علی(ع) صاحب امر خواهد بود.(72) و به همین جهت در تاریخ هست كه اباذر پس از حذف علی(ع) از حاكمیت جامعه میگفت ای امتی كه پس از رسولخدا(ص) متحیر ماندهاید، اگر كسی را كه خدا مقدم داشته، مقدم میداشتید و كسی را كه خدا مؤخر داشته، مؤخر میداشتید و ولایت و وراثت را در اهلبیت پیامبرتان مینهادید، از همه نعمتها از هر سو بهرهمند میشدید.(73)
این است كه عرض میكنم؛ بدین گونه رأی عمومی دوباره تكان خورد، هركس چهار تا، پنجتا قبیله را به دنبال داشت و آماده شد تا خود زمام كار را به چنگ آورد، بدون آنكه بداند چگونه جامعه اسلامی را مدیریت كند. قبلاً ده، بیست نفر خانواده یك جا جمع میشدند و یكی هم حاكم بود، حالا هركسی مدعی است كه من باید حاكم باشم، آن هم حاكم مملكت اسلامی، معلوم است كه جامعه به هم میریزد.
عرض كردیم؛ آمدن ابابكر بر سر كار، آمدن یك شخص و طرح یك شخص نبود. آمدن ابابكر بر سر كار، یعنی طرح شعار حاكمیت فكر یك انسان بر مردم در مقابل حاكمیت حكم خدا توسط «ولیّالله» بر مردم. حاكمیت علی(ع) بر مردم، حاكمیت یك فردی از مردم نبود كه چون خوب مردی است پس باید حاكم جامعه باشد، بلكه حاكمیت خدا بود. امیرالمؤمنین(ع) ، یعنی «ولیّالله»، یعنی حاكمیت امام «معصوم». و انسان معصوم یعنی انسانی كه یك حكم هم از خودش نمیگوید. هرچند خلیفة اول، آدم خوبی باشد اما حاكمیت او، یعنی حاكمیت انسانی بر انسانها، نتیجهاش این بود كه تمام جهان تكان خورد و به هم ریخت، چون فرهنگ عمومی كه پذیرش حكم خدا بود بر انسانها، به پذیرش حكم انسانی بر انسانها تبدیل شد و به واقع سرنوشت تاریخ از مسیر شكوفاییاش باز ایستاد.
اگر حاكمیت امیرالمؤمنین(ع) واقع شده بود و به تعبیر حضرت سلمان، مردم را از اسرار پیامبر آگاه میكرد،(74) دیگر این بحثها نبود كه در كشورهای اسلامی هم اگر مثل كشورهای اروپایی حاكمیت انسان بر انسانها نباشد، مردم چكار كنند؟ آن كشورها راه دیگری ندارند. كلیسا كه اینقدر از كتاب مقدس فاصله دارد و آنچنان انجیل موجود گرفتار تحریف شده است كه نمیتواند ادعا كند توان حاكمیت حكم خدا را دارد، مردم اروپا چون هیچ الگوی قابل قبولی نداشتند مجبور شدند به حاكمیت میل مردم تن دادند. ما مسلمانان هم كه الگوی خودمان را از صدر اسلام خانهنشین كردیم - الگویی كه میتوانست به جای حاكمیت انسانی بر انسانها عامل حاكمیت خدا بر انسانها شود- به این روز افتادهایم كه میبینید. اگر امیرالمؤمنین(ع) حاكم شده بودند، در حاكمیت سیاسی امروز، فرهنگ و گفتمان دیگری مطرح بود.
گفتمان سیاسی امروز «حكومت مردم بر مردم» است. در حالیكه «مردم» واژة مبهمی است. ایرانیان به عنوان مردم مسلمان انقلاب كردند كه اهداف و برنامههای كشورشان، اهداف و برنامههای اسلامی باشد. یعنی یك مردمسالاریِ دینی مدّ نظرشان بود. به این معنی كه ارادة عمومی، برنامههای اسلامی را انتخاب كرد و راهنماییهای امامان معصوم را مورد توجه قرار دادند و با این كار از بسیاری از حیلهها خود را آزاد كردند. در صدر اسلام مطرح كردند مردم ابابكر را انتخاب كردند و حتی بعدها كه عثمان خلیفه بود به امام علی(ع) میگفت: «اگر قریش تو را دوست نمیدارند گناه من چیست؟ تو كسان زیادی از آنان را به قتل رساندهای كه چهرهشان چون طلا میدرخشید».(75) و خلاصه با واژة «مردم» هركس خود را نمایندة مردم میداند و ملاك حق و باطل را خواست مردم معرفی میكند، ولی وقتی بحث «مردمسالاری دینی» به میان آید، ملاكهای حق و باطل را دین معین میكند و مردم مسلمان آن ملاكها را پذیرفتهاند.
رؤسای قبایل، دوباره لجام خلایق را به چنگ آوردند، و به همین جهت است كه میبینید همینكه خلیفة اول سرِكار آمد، تمام تلاشش را گذاشت برای اینكه جنجالهای به پا شده را بخواباند. چون تا حالا در موضوع حاكمیت جامعه، بحث قداست پیامبر(ص) بود كه به عنوان نمایندة خدا بر جامعه حاكم است، حالا خلیفه مدعی است نماینده مردم است و مردم او را انتخاب كردهاند، لذا بقیه میگویند پس چرا ما نماینده مردم نباشیم. ولی در ولایت آسمانی امیرالمؤمنین(ع)، موضوع فرق میكرد، باز بحث آسمانِ قدس به میان بود نه صِرف آراء مردم.
حضرت فاطمه(س) میگویند: این قرآن كه جلوی شما بود. همین قرآن به خوبی روشن میكند، چه كسی را باید به عنوان خلیفة مسلمین انتخاب كرد. قرآن میفرماید:«اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذِینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(76) مردم! قرآن كه خودش گفته ولیّ شما فقط خدا و رسول او و كسی است كه در حین نماز و در حالی كه در ركوع است، زكات میدهد. اینكه معلوم است چه كسی است. شیعه و سنی میگویند: مصداق «وَیُؤْتُونَ الزَّكوة وَ هُمْ راكِعون»(77) امیرالمؤمنین(ع) است. پس ای مردم! چرا راهنمایی قرآن را رها كردید و كسی را كه خدا برای شما تعیین كرده بود، ولیّ و سرپرست جامعة خود نگرفتید؟ قرآن كه میگوید: «اَطیعُوااللهَ وَ اَطیعُواالرَّسُولَ وَ اولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ»(78) در حالی كه اولیالامر حتماً باید معصوم باشد چون خداوند نمیگوید از كسی كه معصوم نیست اطاعت كنید. از طرفی هیچكدام از این خلفاء سهگانه ادعا ندارند كه معصوم هستند، پس بروید معصوم را پیدا كنید. حضرت فاطمهزهرا(س) میفرمایند: «شما كافی است قرآن یادتان نرود، به قرآن رجوع كنید میبینید كه گُم كردهتان چه كسی است».
اجازه دهید بحث اخیر با وسعت بیشتر، در جلسه آینده مطرح شود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»