در ادامه میفرمایند: «فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدَّ»؛ یعنی چه زشت است كندی شمشیرها.
چون حالا جای كوتاهآمدن نیست، چرا روحیه انقلابی و مبارزبودن را فرو نشاندند؟! اینها كه به خوبی میدانند مسیر صحیح اسلام كدام است، چرا در دفاع از آن كوتاه میآیند؟! اینجا وقت كندی شمشیرها نیست، اینجا وقت دفاع جانانه است، دشمن مدّتها منتظر رحلت رسول خدا(ص) بود تا نقشههایش را عملی كند و اگر شما همچنان شمشیرهای خود را برّان و آماده داشتید، آن نقشهها عملی نمیشد. اگر آنها میدیدند یاران اسلام، شمشیر به دست پشت علی(ع) هستند، خیلیها عقبنشینی میكردند و كار به اینجا نمیكشید كه حاكمیتی به نام اسلام به صحنه بیاید كه هدف اصلیاش اسلام نیست. همیشه دشمن امیدش به بیرون رفتن نیروهای انقلاب از مواضع انقلابیشان است، همین كه شعارها و شمشیرها كُند شد، تهاجم سیاسی، فرهنگی شروع میشود. آنهایی كه در ابتدا به یاری اسلام و انقلاب آمدند، انتظار بود و هست مواظب باشند در دامی كه دشمن برای آنها گسترانده فرو نیفتند و در دفاع از انقلاب، حیران و سرگردان گردند. یك روز انقلابیبودن و یك روز طعمة بازی دشمن انقلاب و اسلام شدن، پدیدة خطرناكی است و چنین موضعگیریهایی خبر از آن میدهد كه این نوع مسلمانان نه بصیرت لازم جهت فهم انحراف را دارند و نه از كسانی كه ملاكهای تشخیص حق از باطلاند، درست پیروی میكنند، به عبارتی؛ نه خود بصیرند و نه بصیر شناس.
میگویند: شخصی سه پسر داشت؛ یكی تماماً انسان راستگویی بود و دیگری تماماً دروغ میگفت و سومی گاهی راست میگفت و گاهی دروغ، به اوّلی دعا میكرد و برای دومی هم از خدا طلب هدایت مینمود، ولی به سومی نفرین میكرد، چون معلوم نبود چه موقع راست میگوید و چه موقع دروغ. حالا قصّه بعضی از مسلمانان و انقلابیون از دسته سوم است، گاهی با دشمناند و به راحتی دشمن از آنها نردبان صعود برای خودش میسازد و گاهی هم انقلابی هستند. فاطمه(س) از دشمنان انتظار نداشت، ولی از اینهایی كه سوابق انقلابی داشتند نگران و گلهمند است، چون كسیكه ضدّ انقلاب است، از ابتدا جایگاهش مشخص است، ولی كسانی كه مدّعی طرفداری از اسلام و انقلاب هستند، چرا با مواضعی كه میگیرند وسیلة امیدواری و حاكمیت دشمن میشوند.
فردای روزی كه با آن وضع فجیع حضرت علی(ع) را به مسجد بردند و از او بیعت گرفتند، گروهی از مهاجر و انصار به سوی امام آمدند و گفتند: به خدا سوگند تو امیر مؤمنانی و برای خلافت از همه شایستهتری، ما آمادة جانفشانی برای تو هستیم. امام فرمودند: فردا صبح همگان با سرهای تراشیده در بیرون مدینه حاضر شوید. آنها پذیرفتند و متفرق شدند و فردا كه امام به میعاد رفت، جز سلمان و ابوذر و مقداد كه با سرهای تراشیده آمده بودند، كسی را نیافت. آن سه نفر پس از بدرقة امام بازگشتند.(192) از این حادثه به این نكته پی میبریم كه طرفدارانی كه فقط ادعا میكردند و در وقت عمل به میدان نمیآمدند، زیاد بودهاند.
و فاطمه(س) ادامه دادند: «وَ اللَّعْبَ بَعْدَ الْجِدَّ»؛ یعنی چه زشت است سستی مردان شما پس از تلاش و كوششی كه داشتند.
ابتدا به میدان آمدند و مبارزه را شروع كردند و اسلام را به جاهایی رساندند ولی یك مرتبه در چنین بحران بزرگی، پشت اسلام را خالی كرده و رهبر اصلی اسلام را در میدان حوادث رها نموده و نظارهگر توطئه سقیفهسازان شدهاند و در نتیجه به خانهنشینی علی(ع) راضی گشتهاند، آری؛ چه زشت است كندی شمشیرها و سستیها بعد از تلاشهای اوّلیه، چون موجب بیپناهشدن اسلام توسط كسانی میشود كه زمانی پناه اسلام بودند و اسلام روی آنها حساب كرده بود. در ادامه میفرمایند:
«وَ قَرْعِ الصَفاةِ وَ صَدْعِ القَناةِ» یعنی؛ چه زشت است سر بر سنگ خارا زدن و چه زشت است شكاف برداشتن نیزهها.
میفرماید شما با این سستیها سر خود را بر سنگ كوبیدید و تمام هویت خود را خرد كردید، چون مجاهد راه خدا بودن خصوصیات مخصوص به خود را دارد و باید در عهدی كه در این راه با خدا بسته است تا آخر پایدار بماند. چرا كه آنچه كار را نتیجهبخش میكند، صبر و پایداری در مبارزه است، وگرنه هر آدم احساساتی ممكن است بر اساس تحریك احساساتش چند روزی به میدان بیاید، ولی كسی را مجاهد فیسبیلالله میگویند كه خود را تا غلطیدن در خون خود برای دفاع از اسلام، آماده كرده است و چنین شخصی تمام ابعاد این راه را میشناسد و سختیها و فشارهای این راه را، قبل از روبهرو شدن با آنها، بر جان خود خریده است. بهاصطلاحِ فیلسوفان «علت مُحدِثه، همان علت مُبقیه است»؛ یعنی همان انگیزهای كه اسلام را به میدان آورد، میتواند آن را پایدار و باقی بگرداند و با نیزههای شكافبرداشته نمیتوان اسلام را ادامه داد و با سرهای به سنگ خورده و پشیمان از مبارزه نمیتوان سابقة درخشان دفاع از اسلام و انقلاب را برای خود حفظ كرد، آنچنان سستی میكنند كه در اثر آن، شرایطی فراهم میآید تا دشمنان كاندیداهای خود را بر جامعه تحمیل كنند.