196 - «وَ قَدْ خَلَفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم» با رها كردن امام معصوم عملاً قرآن را پشت سر انداختید، چرا كه قرآن از شما خواسته بود علاوه بر اطاعت خدا و رسولش، از «اولیالامر» هم اطاعت كنید و مسلّم خدا ما را به اطاعت غیر معصوم امر نمیفرماید. پس اولیالامری كه باید از آن اطاعت میكردید، امام معصومی بود كه خدا برای شما تعیین كرده بود، آیا رها كردن او، پشت سر انداختن قرآن نیست؟
با این همه وضوح و روشنی كه مطالب و احكام و اوامر و نواهی قرآن برایتان دارد، چه شد كه قرآن را پشت سر انداختید و به این مشكلات گرفتار شدید. حالا سؤال این است كه ای فاطمه زهراء! مگر در قرآن چه مطلبی هست كه اگر مردم قرآن را به واقع گرفته بودند به این مشكلات نمیافتادند؟ یكی از دانشجویان اهل سنت در درس معارف اسلامی وقتی به بحث امامت رسیدیم مدعی بود كه همة عقیدهشان را از آیات قرآن گرفتهاند، بنده هم گفتم در بحث امامت فقط ازآیات قرآن برای اثبات امامت استفاده میكنیم. آیه ولایت را مطرح كردم كه قرآن میفرماید: «اِنَّما وَلیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(92)، كلمه «اِنَّما» نشانه حصر است یعنی ولیّ شما فقط خدا و پیامبر و كسانیاند كه ایمان میآورند و اقامه نماز میكنند و درحال ركوع زكات میدهند. خدا و رسول خدا كه مشخص است، این جاست كه میبینیم مفسرین اهل سنت میگویند شخصی كه در عین ایمان و اقامة نماز در حال ركوع زكات داده، غیر از علی بن ابیطالب(ع) كسی نیست و این حضرت علی(ع) بود كه درحال ركوع انگشترش را به شخص فقیر زكات داد. حتی فقهای اهل سنت به استناد همین قضیه، حركات قلیل را در نماز جایز میدانند و میگویند: «عَلی فِعْلِ عَلیّ» معنای كلمة « ولیّ» در این جا بر اساس سیاق آیه مشخص است، می فرماید از همان جهت كه خدا و رسولش «ولیّ» شما هستند حضرت علی(ع) هم ولیّ شماست. خدا و رسول از چه جهت ولیّ ما هستند؟ آیا به معنی رفاقت و دوستی ولیّ ما هستند یا از جهت حاكمیت بر امور ما؟ از خود آیه روشن است كه بحث حكم و فرمان است. باز به عنوان نمونه میتوان به آیه مباهله اشاره نمود. مباهله حادثة تاریخی خیلی عجیب و جالبی است. خداوند به پیامبر اكرم(ص) میفرماید: حالا كه مسیحیان نجران حاضر نشدند مسلمان شوند، بگو برای مباهله، زنان و فرزندان و اَنْفُس خود را بیاورند. میفرماید: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ»(93) یعنی؛ حالا كه موضوع پسر خدا نبودن حضرتعیسی(ع) روشن شد، پس هركس هنوز زیر بار نمیرود بگو بیایید ما فرزندانمان را بیاوریم، شما نیز فرزندانتان را بیاورید، ما زنانمان را بیاوریم، شما هم زنانتان را بیاورید، ما جانهایمان را بیاوریم، شما نیز جانهایتان را بیاورید، سپس نفرین كنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
ما میبینیم پیامبر اكرم(ص) در اِمتثال فرمان الهی در ازاء زنان فقط حضرت فاطمه(س) و در ازاء اَنفس، فقط حضرت علی(ع) و در ازاء ابناء، فقط، امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» را به میدان مباهله میآورند. یعنی خود حضرت علی(ع) مصداق اَنفس یا جان رسولالله(ص) بودند و امام حسن و امام حسین(ع) مصداق ابناء و فرزندان رسولالله(ص) بودند، و حضرت فاطمه(س) مصداق نساء بودند. و با اینكه خدا میفرماید «زنان» را بیاور و آن را به صیغة جمع میآورد، ولی رسولخدا(ص) برای امتثال فرمان خدا مصداق دیگری را در زنان امت پیدا نكرد كه مقامش، مقام «جعل لعنت الهی» بر دروغگویان باشد، و اگر زن دیگری بود كه دارای چنین مقامی باشد و پیامبرخدا(ص) او را نیاورده بود و امتثال فرمان حق نشده بود و نیز خداوند میگوید «اَنْفس» خود را بیاور، كلمة انفس جمع است ولی پیامبر(ص) فقط حضرت علی(ع) را میآورند، حالا اگر شخص دیگری در حد جان پیامبر(ص) بود و حضرت نبرده بودند گناهی بزرگ مرتكب شده بودند. ایشان در انجام فرمان خدا درصورتی میتوانند یك نفر را ببرند كه در زیر این آسمان كس دیگری به عنوان مصداق اَنْفس و جان رسولالله(ص) نباشد. پس معلوم میشود كه فقط حضرت علی(ع) در حدّ جان پیامبر(ص) است. و معلوم است كه جامعه باید به وسیلة كسی كه در حدّ جان پیامبر(ص) است هدایت و رهبری شود.
وقتی این بحث را برای آن دانشجوی اهل سنت عرض كردم، ساكت شد و بعد از كلاس گفت این بحثها را كسی برای ما نگفته بود. این كه میگویند با اهل سنت اختلاف نكنید برای این است كه شرایط آماده شود و در یك فضای مناسب حرفمان را بزنیم و حقایق برای آنها روشن شود. ما در شرایط آماده، به قدری حرف منطقی و مستدل و قرآنی داریم كه نیازی به جوّسازی و رقابتِ خطی و حزبی نداریم. ما میگوییم با شما دعوایی نداریم، بیایید ببینیم این آیه قرآن چه میگوید، مفسرین خودتان و عقل خودتان را هم قبول داریم. چون شیعه به جهان اسلام فكر میكند و سایر مسلمانان را هم پارة تن اسلام میداند و سنگینی مسؤلیت وحدت جهان اسلام را بر دوش خود حسّ میكند. در جای دیگر اشاره كردهایم كه ما برای اثبات عظمت و حقانیت حضرتفاطمه(س) به یك روایت از شیعه هم نیازی نداریم. همان روایات اهل سنت كافی است. چون مسئله آن قدر بزرگ بوده است كه حالا اگر حاكمانی مثل معاویه، صدها روایت را هم پنهان میكردند بالاخره یكی از آنها آشكار میشده و مورّخی در كتابش یكی از آن روایات را نقل میكرده است. مسلماً فضای حذف اهلالبیت بسیار عجیب بوده است ولی بالاخره تمام مسئله را نتوانستند پنهان و كتمان كنند و خود مردم مسلمان در گوشه و كنار سعی میكردند تا آنجا كه برایشان ممكن است تعدادی از آن روایات را حفظ كنند.
از خودتان سؤال كنید چرا حضرت فاطمه(س) میفرمایند:
197 - «اَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُون؟» آیا بیرغبتی به قرآن را میطلبید.
198 - «اَمْ بِغَیْرِه تَحْكُمُون؟» یا به غیر قرآن حكم میكنید و خط و اندیشه اداره جامعه را میخواهید از غیر قرآن بگیرید؟
میفرمایند آیا شما بنا گذاشتید به قرآن پشت كنید؟ چون اگر به قرآن پشت نكنید نمیتوانید این جریان حاكم را بپذیرید. برای این كه قرآن به شما میگوید: «اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسول وَ اوُلِیالاَمرِ مِنْكُم».(94) یعنی از خدا اطاعت كنید و از رسول او و از «اولیالامرتان» اطاعت كنید. حالا خدا و رسول كه مشخصاند، اُولِی الْاَمْر چه كسانی هستند و خصوصیاتشان چیست؟ آیا امكان دارد معصوم نباشند و خداوند به ما دستور پیروی مطلق از آنها را بدهد؟ در این صورت به اندازهای كه معصوم نباشند امكان خطا و اشتباه و انحراف دارند. پس از آن جایی كه خداوند پیروی از خطا و انحراف را به ما دستور نمیدهد و از ما نمیپذیرد باید «اولیالامر» حتماً معصوم باشد تا بتوان از او پیروی مطلق نمود. از طرفی هیچوقت خلیفة اول و دوم و سوم نگفتند ما معصوم هستیم. در كتابهای اهل سنت آمده است كه عمر چندین بار گفت: «لَولا عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَر».(95) پس؛ از یك طرف هیچ كدام از این سه خلیفه نمیگویند ما معصوم هستیم، از طرف دیگر؛ خدا در آیة فوق میفرماید علاوه بر اطاعت از خدا، از رسول و از «اولیالامر» اطاعت كنید و اولیالامر هم كه باید معصوم باشد و مسلّم مصداق اولیالامر، آن سه خلیفه نیستند پس اینكه حضرت فاطمه(س) میفرمایند: چرا به غیر قرآن حكم میكنید معنیاش مشخص است، چون همة افراد جامعه مقام و منزلت علی(ع) را میدانند و مسلّم است اگر جامعه باید از كسی تبعیت كند كه در آیه فوق اطاعتش كنار اطاعت رسولخدا(ص) آمده است آن شخص كسی جز علی نیست، چرا كه خود خلیفة اول بارها به افضلیت علی(ع) اقرار دارد به طوری كه صاحب الصواعقالمحرقه مینویسد؛ روز ششم بعد از وفات پیامبر(ص) چون ابابكر و علی جهت زیارت قبر پیامبر(ص) آمدند «قال علیٌ لِاَبیبكر: تقدّم. یعنی؛ شما بفرمایید. فقال اَبوبَكر: لا اَتَقَدَّمُ رَجُلاً سَمِعْتُ رسولاللهِ یقول فیه، عَلِیٌّ مِنّی كَمَنْزِلَتی مِنْ رَبّی»(96) ابابكر گفت: من هیچگاه جلوتر از مردی قدم نمیگذارم كه از رسولخدا شنیدم كه در بارة او میفرمود: نسبت علی با من مثل منزلت من است نسبت به خدای من. یا داریم كه ابابكر گفت: «هركس دوست دارد كه نزدیكترین مردم و شایستهترین آنها را از لحاظ منزلت و مقام نسبت به رسولخدا، و عظیمترین آنها را در نزد خدا از جهت تحمل زحمات دین خدا ببیند به این مرد نگاه كند، و با دست خود اشاره بهسوی علیبنابیطالب كرد...».(97)
پس ملاحظه میكنید روح جامعة اسلامی سراسر بر نزدیكی علی(ع) به رسولخدا و داشتن كمالات خاصی كه منحصر به آن حضرت است، اقرار دارد، حالا حضرتزهرا(س) بر همین نكته انگشت میگذارند كه اگر میخواستید قرآنی عمل كنید باید در رابطه با حاكمیت جامعة اسلامی به سوی علی(ع) روی میآوردید. سپس میفرمایند:
199- «بِئسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً» ظالمین كه آمدند به جای قرآن، چیز دیگری را قرار دادند، بد چیزی را بَدَل قرآن قرار دادند و این برای آنها بد بَدَلی است.
200- «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرینَ» و هر كس غیر از اسلام دینی را بپذیرد هرگز از او پذیرفته نمیشود و در آخرت از زیانكاران خواهد بود.
حضرت میفرمایند اگر از قرآن و اسلام و فكر قرآنی فاصله بگیرید حتما از خدا دور میشوید و كارتان را خدا از شما نمی پذیرد و لذا بدبخت و زیانكار می گردید. «خاسر» یعنی كسی كه همه چیزش را از دست بدهد، هم سود و هم سرمایه از دستش برود. بعد میفرمایند: چرا چنین كردید؟ چه شد كه چنین كردید؟ چه شد كه كاری اینچنین بزرگ را با این عجله سروته آن را هم آوردید. هنوز پیامبر(ص) دفن نشده بود كه رفتند در سقیفه بنی ساعده نشستند و خلیفه تعیین كردند. مگر تعیین خلیفه چیز سادهای است. خلیفه یعنی كسیكه با بصیرت كامل و با شعور كامل قرآنی، جهت كلی نظام اسلامی را مشخص میكند. حتی مسئلة خلیفه غیر از ولایت فقیه است، ولیّ فقیه یعنی كسی كه تلاش می كند حكم خدا را از قرآن و سنت و سخنان ائمه معصومین(ع) استخراج كند. اما خلیفه پیامبر یعنی امامی كه باید خودش معصوم باشد. پذیرفتن ولایت فقیه یعنی در زمان غیبت امام معصوم به كارشناس كشف حكم معصوم رجوع كردن. ولی بعد از رحلت رسولخدا(ص) موضوع رجوع به انسان معصومی است كه جامعه را در مسیر اسلام جلو ببرد. آری در زمان غیبت امام معصوم، كه سرمایة سخنان امامان در طول تاریخ امامت برای ما مانده است میشود مقداری از راه را به كمك اجتهاد ولی فقیه جلو برد ولی روز اول، جامعة اسلامی شدیداً نیاز به امام معصوم دارد تا ادامة اسلام و تبیین آن به نحوه درستی ممكن گردد، به همین جهت است كه میگوییم جریان ولایت فقیه بعد از گذشت این مدت زیاد، قلب جریحهدار فاطمهزهرا(س) را خنك كرد، چون در راستای حاكمیت حكم امام معصوم است.
پس از اینكه حضرت فرمودند هركس از غیر اسلام تبعیت كند خداوند آن را از او قبول نمیكند و در آخرت از زیانكاران است و تأكید كردند شما از این طریق كه غیر امام معصوم را جهت حاكمیت جامعة اسلامی پذیرفتهاید، عملاً اسلام را حذف كردهاید، میفرمایند:
201- «ثُمَّ لمَ تَلْبَثُوا اِلاّ رَیْثَ اَنْ تَسكُنَ نَفرَتُها» سپس آن قدر درنگ نكردید كه این دل رمیده آرام گیرد، و سوز رحلت رسولخدا، از جانها فرو نشیند و جامعه به تعادل لازم برسد و در بستر اندیشة اسلامی به رشد لازمه دست یابد، آنوقت برای حاكمیت جامعه نقشه میكشیدید.
202- «وَ یَسْلَسَ قِیادُها» و لااقل میگذاشتید تا كشیدن افسار جامعة اسلامی سهل گردد و كارها از طریق امام معصوم در مسیر صحیح خود قرار گیرد.
203- «ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها» پس از آن آتشگیرهها را افروخته میكردید و به آتش دامن میزدید تا آتش را شعلهور كنید، لااقل بعد از آن كه اسلام در جامعه نهادینه میشد این فتنهها را برپا میكردید.
204- «وَتَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیطانِ الْغَوِیِّ» در حذف حاكمیت امام معصوم شرایط شما طوری بود كه برای اجابت كردن بانگ شیطانِگمراه، آماده بودید.
205- «وَاِطفاءِ اَنوارِ الدّینِ الْجَلی» وگویا برای خاموشنمودن انوار دین روشن خدا روزشماری میكردید.
206- «وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبیِ الصَّفِیّ» و در از بین بردن سنن پیامبر برگزیده خدا انتظار میكشیدید.
شما هیچ درنگ نكردید، هنوز قلب ها از غم رحلت پیامبر اكرم(ص) در تلاطم بود كه رفتید به سراغ تعیین خلیفه و حاكمیت را به دست گرفتید، اگر جامعه را متلاطم نكرده بودید، مردم جریان غدیر را فراموش نمیكردند. نه تنها جریان خلافت را به دست گرفتید بلكه دائماً جوسازی كردید و آتش روشن نمودید، و شیطان هم شما را تحریك كرد و لذا نور سنت پیامبر(ص) را خاموش كردید. گویا اصلاً پیامبر(ص) سخنی در رابطه با رهبری آیندة اسلام به زبان نیاوردهاند.