تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 3
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

باب: واگذاردن امر بخدا و توكل بر او

بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّوَكُّلِ عَلَیْهِ
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع مَا اعْتَصَمَ بِى عَبْدٌ مِنْ عِبَادِى دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِى عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِیَّتِهِ ثُمَّ تَكِیدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِى بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِى عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِیَّتِهِ إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ یَدَیْهِ وَ أَسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَیِّ وَادٍ هَلَكَ
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 103 روایة: 1 @*@
ترجمه :
امام صادق (ع) فرمود: خداى عزّوجلّ بداود (ع) وحى فرستاد كه: هیچیك از بندگانم بدون توجه به احدى از مخلوقم بمن پناهنده نشود كه من بدانم نیت و قصد او همین است، سپس آسمانها و زمین و هر كه در آنهاست با او نیرنگ بازند، جز آنكه راه چاره از میان آنها را برایش فراهم آورم و هیچیك از بندگانم بیكى از مخلوقم پناه نبرد كه بدانم قصدش همانست، جز آنكه اسباب و وسائل آسمانها و زمین را از دستش ببرم زیر پایش را فرو برم و بهر وادى هلاكتى افتد باك ندارم.
أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَفْصٍ الْأَعْشَى عَنْ عَمْرِو [عُمَرَ ]بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ خَرَجْتُ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى هَذَا الْحَائِطِ فَاتَّكَأْتُ عَلَیْهِ فَإِذَا رَجُلٌ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَبْیَضَانِ یَنْظُرُ فِى تُجَاهِ وَجْهِى ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَا لِی أَرَاكَ كَئِیباً حَزِیناً أَ عَلَى الدُّنْیَا فَرِزْقُ اللَّهِ حَاضِرٌ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ قُلْتُ مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَكَمَا تَقُولُ قَالَ فَعَلَى الْ‏آخِرَةِ فَوَعْدٌ صَادِقٌ یَحْكُمُ فِیهِ مَلِكٌ قَاهِرٌ أَوْ قَالَ قَادِرٌ قُلْتُ مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَكَمَا تَقُولُ فَقَالَ مِمَّ حُزْنُكَ قُلْتُ مِمَّا نَتَخَوَّفُ مِنْ فِتْنَةِ ابْنِ الزُّبَیْرِ وَ مَا فِیهِ النَّاسُ قَالَ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ هَلْ رَأَیْتَ أَحَداً دَعَا اللَّهَ فَلَمْ یُجِبْهُ قُلْتُ لَا قَالَ فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ یَكْفِهِ قُلْتُ لَا قَالَ فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً سَأَلَ اللَّهَ فَلَمْ یُعْطِهِ قُلْتُ لَا ثُمَّ غَابَ عَنِّى عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 104 روایة: 2 @*@
ترجمه :
على بن الحسین صلوات الله علیهما فرمود: روزى بیرون شدم تا باین دیوار رسیدم و بر آن تكیه دادم، ناگاه مردى كه جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست، سپس گفت: اى على بن الحسین! چه شده كه ترا اندوهگین و محزون مى‏بینم؟ آیا اندهت براى دنیاست كه روزى خدا براى نیكوكار و بدكردار آماده است.
گفتم: براى دنیا اندوهیگن نیستم، زیرا چنانست كه تو گویى، گفت: پس براى آخرتست؟ كه وعده ایست درست و سلطانى قاهر قادرنسبت بآن حكم مى‏فرماید.
گفتم: براى آنهم اندوه ندارم، زیرا چنانست كه مى‏گویى.
گفت: اندوهت براى چیست؟
گفتم: از فتنه ابن زبیر و وضعى كه مردم دارند مى‏ترسم.
او خندید و گفت: اى على بن الحسین! آیا دیده‏ئى كسى بدرگاه خدا دعا كند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه.
گفت: آیا دیده كسى بر خدا توكل كند و خدا كارگزاریش نكند؟ گفتم نه.
گفت آیا كسى را دیده‏ئى كه چیزى از خدا بخواهد و باو ندهند؟ گفتم نه. سپس از نظرم غایب شد.
شرح : ابن زبیر همان عبدالله بن زبیر است كه دشمن‏ترین مردم بود نسبت به خاندان پیغمبر و گویند علت دشمنى پدرش با امیرالمؤمنین‏و همدستى او با طلحه و بپا كردن جنگ جمل هم او بود، و روایت است كه امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ما زال‏الزبیر معنا حتى ادرك فرخه «زبیر همیشه با ما بود تا آنكه جوجه‏اش بزرگ شد» (و او را از ما منحرف كرد) و چون‏پدرش در جنگ جمل كشته شده بود، میخواست از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) انتقام گیرد تا عاقبت حجاج بن یوسف‏بدستور عبدالملك بن مروان او را در مكه بكشت و سرش را وارونه بدار آویخت و سپس فرود آورد و در گورستان یهودیان‏بخاك سپرد، چنانكه داستانش در تواریخ مذكور است، و ظاهراً شخصى كه با امام سخن گفته فرشته‏ئى بوده كه‏بصورت انسان مجسم گشته و یا از جنس بشر بوده مانند خضر و الیاس، و گفته‏اند كه آنحضرت مى‏خواست بر ابن‏زبیر نفرین كند، ولى نمى‏كرد، چون این شخص را دید و سخنان او را كه عنوان تذكر از جانب خدا داشت شنید بر اونفرین كرد.
و فرق میان دعا و سؤال از خدا اینست كه: دعا براى دفع زیان است، چنانكه در كتاب دعا در جلد چهارم انشاءالله بیان مى‏شود، ولى‏سؤالى براى جلب منفعت و سود است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْغِنَى وَ الْعِزَّ یَجُولَانِ فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنَا
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ مِثْلَهُ
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 105 روایة: 3 @*@
ترجمه :
امام صادق (ع) فرمود: بى‏نیازى و عزت بهر طرف در گردشند تا چون بمحل توكل برسند وطن گیرند.
شرح : استعاره تمثیله بسیار جالبى است، براى مجسم ساختن بى‏نیازى و عزتیكه همواره براى شخص متوكل حاصل است، كه گویابى‏نیازى و عزت را مانند هماى سعادت و شرف در جستجوى هدف و مقصودى در گردنش دانسته. و هدف و مقصودآنها را توكل معرفى فرموده و فرودگاهى جز توكل براى آنها مناسب نداسته است، پس هرگاه شخص متوكلى را جستند،بر سر او مقام گیرند و همواره همراه او باشند از اینرو شخص متوكل همواره بى‏نیاز و عزیز است، اگر چه ثروتمند ومالدار نباشد، اما مناعت طبع و علو همتش هرگز اجازه نمى‏دهد كه در برابر مخلوق براى ثروت و مقام تملق و چاپلوسى‏كند یا خواهش و تقاضا نماید.
و توكل را محقق طوسى در كتاب «اوصاف الاشراف» چنین تعریف كرده است: مقصود از توكل اینست كه بنده هر كاریكه مى‏كند وبراى او پیش مى‏آید بخدایتعالى واگذارد، زیرا كه مى‏داند خدا از خود او تواناتر و قویتر است و بنحو احسن انجام‏مى‏دهد، و سپس بقضاء خدا راضى باشد، و با وجود این در امورى كه خدا باو واگذار فرموده است كوشش و جدیت كند وخود را با كوشش و قدرت و اراده خویش از اسباب و شروطى بداند كه موجب تعلق اراده و قدرت خدا بامر اومى‏شود، و معنى لاجبر و لا تفویض بل امر بین امرین هم از این بیان ظاهر مى‏گردد.
مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى هم قریب باین مضمون گفته است:
توكل ان تدع الامر الى - مقدر الامور جل و علا
و لیس هذا ان تكف عن عمل - اذ رب امر بوسائط حصل
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَیُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا یُحِبُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَ مَا یُحِبُّ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ یُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ أَوْ كَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِیَّةٌ كَانَ فِى حِزْبِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ كُلِّ بَلِیَّةٍ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِى مَقامٍ أَمِینٍ
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 106 روایة: 4 @*@
ترجمه :
امام صادق (ع) فرمود: هر بنده‏اى كه به آنچه خداى عزّوجلّ دوست دارد، روى آورد، خدا بآنچه او دوست دارد روى آورد، و هر كه در پناه خدا رود، خدایش پناه دهد. و كسیكه خدا باو روآورده و او را پناه داده است، باك ندارد، و اگر آسمان بر زمین افتد یا بلائى بر اهل زمین نازل شود و همه را فراگیرد، او بسبب تقوایش در زمره حزب خداست (كه فرماید: الا ان حزب الله هم الغالبون «یعنى حزب خدا پیروزند» ) و از هر بلا محفوظ است، مگر نه اینست كه خداى عزّوجلّ مى‏فرماید: «مردم با تقوى در جایگاه امنى هستند. 51 سوره 44» (كه حوادث و آفات بآنها نرسد).
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ فَقَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فِى أُمُورِكَ كُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَأْلُوكَ خَیْراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فِى ذَلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِیضِ ذَلِكَ إِلَیْهِ وَ ثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِى غَیْرِهَا
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 106 روایة: 5 @*@
ترجمه :
على بن سوید گوید: از موسى بن جعفر (ع)، قول خداى عزّوجلّ را پرسیدم: «هر كه بر خدا توكل كند، خدا او را بس است، 3 سوره 65» فرمود: توكل بر خدا درجاتى دارد: بعضى از آن درجات اینستكه: در همه امورت بر خدا توكل كنى و هر چه درباره تو كند راضى باشى و بدانى كه او از هیچ خیر و فضلى درباره تو كوتاهى نكند و بدانى كه حكم و فرمان در این جهت با اوست، پس با واگذارى امورت بخدا بر او توكل نما و باو اعتماد داشته باش، در امور خودت و غیر آن (امور فامیل و پیروان و دوستانت كه بتو ارتباط دارد).
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ أُعْطِیَ ثَلَاثاً لَمْ یُمْنَعْ ثَلَاثاً مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ أُعْطِیَ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّكْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ التَّوَكُّلَ أُعْطِیَ الْكِفَایَةَ ثُمَّ قَالَ أَ تَلَوْتَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ وَ قَالَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ قَالَ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 107 روایة: 6 @*@
ترجمه :
امام صادق (ع) فرمود: بهر كه سه چیز دادند، از سه چیزش باز نگرفتند: بهر كه دعا دادند، اجابت دادند، افزونى بخشیدند بهر كه توكل دادند، كارگزارى دادند، سپس فرمود: آیا كتاب خداى عزّوجلّ را خوانده‏ئى: «هر كه بر خدا توكل كند، او را بس است «3 سوره 65» و فرماید: «اگر سپاسگزارید، شما را افزونى دهم، 7 سوره 14» و فرماید «مرا بخوانید تا براى شما مستجاب كنم، 60 سوره 40».
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ كُنَّا فِى مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِیهِ الْعِلْمَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِى فِى بَعْضِ الْأَسْفَارِ فَقَالَ لِى‏بَعْضُ أَصْحَابِنَا مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ فَقُلْتُ فُلَاناً فَقَالَ إِذاً وَ اللَّهِ لَا تُسْعَفُ حَاجَتُكَ وَ لَا یَبْلُغُكَ أَمَلُكَ وَ لَا تُنْجَحُ طَلِبَتُكَ قُلْتُ وَ مَا عَلَّمَكَ رَحِمَكَ اللَّهُ قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّثَنِى أَنَّهُ قَرَأَ فِى بَعْضِ الْكُتُبِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ عِزَّتِى وَ جَلَالِى وَ مَجْدِى وَ ارْتِفَاعِى عَلَى عَرْشِى لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ ]غَیْرِى بِالْیَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِى وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِى أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِى فِى الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِى وَ یَرْجُو غَیْرِى وَ یَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَیْرِى وَ بِیَدِى‏مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنْ ذَا الَّذِى رَجَانِى لِعَظِیمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّى جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِى عِنْدِى مَحْفُوظَةً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِى وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِى مِمَّنْ لَا یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِى وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا یُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَیْنِى وَ بَیْنَ عِبَادِى‏فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِى أَ لَمْ یَعْلَمْ [أَنَّ ]مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِى أَنَّهُ لَا یَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِى إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِى فَمَا لِى أَرَاهُ لَاهِیاً عَنِّى أَعْطَیْتُهُ بِجُودِى مَا لَمْ یَسْأَلْنِى ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِى رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرِى أَ فَیَرَانِى أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ سَائِلِى أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِى عَبْدِى أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِى أَ وَ لَیْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِیَدِى أَ وَ لَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الْ‏آمَالِ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِى أَ فَلَا یَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِى فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِى وَ أَهْلَ أَرْضِى أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِى مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ وَ كَیْفَ یَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَیِّمُهُ فَیَا بُؤْساً لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِى وَ یَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِى وَ لَمْ یُرَاقِبْنِى
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 107 روایة: 7 @*@
ترجمه :
حسین بن علوان گوید: در مجلسى نشسته بودیم كه دانش مى‏آموختیم و هزینه سفر من تمام شده بود، یكى از رفقا بمن گفت: براى این گرفتاریت بكه امیدوارى؟ گفتم: بفلانى، گفت: پس بخدا كه حاجتت برآورده نشود و به آرزویت نرسى، و مرادت حاصل نشود، گفتم: تو از كجا دانستى خدایت رحمت كناد؟
گفت: امام صادق (ع) بمن حدیث فرمود كه: در یكى از كتابها خوانده است كه خداى تبارك و تعالى مى‏فرماید: بعزت و جلال و بزرگوارى و رفعتم بر عرشم سوگند كه آرزوى هر كس را كه بغیر من امید بندد، بنومیدى قطع مى‏كنم. و نزد مردم بر او جامه خوارى مى‏پوشم، و او را از تقرب خود مى‏رانم و از فضلم دور مى‏كنم، او در گرفتاریها بغیر من آرزو مى‏بندد، در صورتیكه گرفتاریها بدست من است؟ و بغیر من امیدوار مى‏شود و در فكر خود در خانه جز مرا مى‏كوبد؟ با آنكه كلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و در خانه من براى كسیكه مرا بخواند باز است.
كیست كه در گرفتاریهایش بمن امید بسته و من امیدش را قطع كرده باشم؟ كیست كه در كارهاى بزرگش بمن امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم، من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها را بحفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و آسمانهایم را از كسانیكه از تسبیحم خسته نشوند (فرشتگان) پر كردم و بآنها و دستور دادم كه درهاى میان من و بندگانم را نبندند. ولى آنها بقول من اعتماد نكردند، مگر آن بنده نمیداند كه چون حادثه‏اى از حوادث من او ار بكوبد، كسى جز باذن من آنرا از او برندارد، پس چرا از من روى گردانست، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته باو مى‏دهم سپس آنرا از او مى‏گیرم، و او برگشتش را از من نمیخواهد و از غیر من میخواهد؟
او درباره من فكر مى‏كند كه ابتدا و پیش از خواستن او عطا مى‏كنم، ولى چون از من بخواهد بسائل خود جواب نمى‏گویم؟ مگر من بخیلم كه بنده‏ام مرا بخیل مى‏داند؟ مگر هر جود و كرمى از من نیست؟ مگر عفو و رحمت دست من نیست؟
مگر من محل آرزوها نیستم؟ پس كه مى‏تواند آرزوها را پیش از رسیدن به من قطع كند (كه مى‏تواند آرزوها را جز من قطع كند) آیا آنها كه بغیر من امید دارند نمى‏ترسند؟ (از عذایم یا از بریدن آرزویشان یا از مقام قربم یا از قطع نعمتهایم از آنها) اگر همه اهل آسمانها و زمینم بمن امید بندند، و بهر یك از آنها باندازه امیدوارى همه دهم، بقدر عضو مورچه‏اى از ملكم كاسته نشود، چگونه كاسته شود از ملكى كه من سرپرست او هستم؟ پس بدا بحال آنها كه از رحمتم نومیدند، و بدا بحال آنها كه نافرمانیم كنند و از من پروا نكنند.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ كُنْتُ مَعَ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بِیَنْبُعَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِى فِى بَعْضِ الْأَسْفَارِ فَقَالَ لِى بَعْضُ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ فَقُلْتُ مُوسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ إِذاً لَا تُقْضَى حَاجَتُكَ ثُمَّ لَا تُنْجَحُ طَلِبَتُكَ قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ لِأَنِّى قَدْ وَجَدْتُ فِى بَعْضِ كُتُبِ آبَائِى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ ثُمَّ ذَكَرَ مِثْلَهُ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَمْلِ عَلَیَّ فَأَمْلَاهُ عَلَیَّ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا أَسْأَلُهُ حَاجَةً بَعْدَهَا
@@اصول كافى جلد3 صفحه: 109 روایة:8 @*@
ترجمه :
سعید بن عبدالرحمن گوید: با موسى بن عبدالله (بن حسن) در ینبع بودم و هزینه سفرم تمام شده بود، یكى از فرزندان حسین علیه السلام بمن گفت: در این گرفتاریت بلكه امیدوارى؟ گفتم: بموسى بن عبدالله، گفت: بنابراین حاجتت روا نشود و بمقصودت نرسى. گفتم: براى چه؟ گفت: زیرا در یكى از كتابهاى پدرم دیدم كه خداى عزّوجلّ مى‏فرماید: سپس مانند حدیث سابق ذكر نمود من گفتم: پسر پیغمبر! برایم املا كن. برایم املا فرمود. من گفتم: نه به خدا بعد از این از او حاجتى نخواهم.