اینکه انسان متوجه باشد نفسِ انسان دو اراده دارد یکی ارادهی تکوینی و دیگری ارادهی تشریعی یک قدم در علم و اندیشه جلوتر از کسی است که نتوانسته متوجه این تقسیمبندی شود. «یحیبناكثم» برای این كه به مأمون و درباریانش نشانبدهد كه علمش از امام جواد(ع) بیشتر است، خواست از امام سؤال سختی بپرسد، لذا دربارهی احكام حج -كه از مشكلترین و پیچدهترین مسائل فقهی و پر از فروعات مختلف است- سؤالكرد؛ از امام پرسید: «دربارهی شخصی كه مُحرم بوده و در آن حال حیوانی را شكاركردهاست، چه میگویید؟»، امام جواد(ع) فرمود: «آیا این شخص، شكار را در حِلّ (خارج از محدودهی حرم) كشته است یا در حرم؟ عالم به حكم حرمت شكار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً كشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا كبیر؟ برای اولین بار چنین كاری كرده یا برای چندمین بار؟ شكار او، از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات كوچك بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین كاری إبا ندارد یا از كردهی خود پشیمان است؟ در شب شكار كرده یا در روز؟ در احرامِ عمره بوده یا احرامِ حج؟». یحیبناكثم از اینهمه فروع كه امام برای این مسأله مطرح نمود، متحیّر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهرهاش آشكار گردید و زبانش به لكنت افتاد به طوری كه حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت بهخوبی دریافتند. آنگاه پس از مذاكراتی كه در مجلس صورتگرفت و مردم پراكنده گشتند و جز نزدیكان خلیفه - از جمله یحیبناكثم- كسی در مجلس نماند، مأمون رو به امام جواد(ع) كرد و گفت: «قربانت گردم! خوب است احكامِ هر یك از فروعی را كه در مورد كشتن صید در حال احرام مطرحكردید، بیان فرمایید تا استفادهكنیم.». و سپس حضرت حكم هر حالت را بیان فرمودند.(123)
ملاحظه کردید که وقتی انسان منور به نور علم حقیقی شد چگونه از یک موضوع، ابعاد و زوایای مختلفی را متوجه میشود، در ابتدا ممکن است انسان تصور کند خواستن و اراده کردن یکی بیشتر نیست ولی وقتی با دقتِ بیشتری موضوع را دنبال کند متوجه ارادهی تکوینی و تشریعی میشود، همانطور که خداوند تکویناً اراده کرده است که ما بتوانیم گناه کنیم ولی تشریعاً به ما دستور داده است از هر گناهی اجتناب کنیم به این معنی که تشریعاً نمیخواهد ما مرتکب گناه شویم.
یک وقت شما دستتان را حرکت میدهید تا کاری بکنید ولی یک وقت نفس ناطقهی شما قلب شما را به تپش و حرکت میآورد، هر دوی این حرکات را میتوان به نفس ناطقه نسبت داد ولی با دو اراده، شما اراده میکنید تا دستتان را حرکت دهید و به راحتی هر طور خواستید حرکت میدهید ولی آیا چنین ارادهای را میتوانید به قلب خود تحمیل کنید و قلبتان را هرطور خواستید حرکت دهید؟ در مورد حرکات قلب میگوئید چون نفس من مایل است كه تن زنده بماند قلب من را به حركت درمیآورد تا اكسیژن لازم را از ریهها بگیرد و گازكربنیكِ مزاحم را از ماهیچهها دفعكند، ولی متوجهاید که این خواستنِ نفس، با خواستنِ اینكه شما میخواهید یك لیوان آب بردارید از یك جنس نیست، هر چند هر دو را میتوان به نفس نسبت داد و هر دو را در خود احساس کرد، شما نه تنها احساس میکنید خودتان اراده کردید و لیوان را برداشتید، به علم حضوری احساس میکنید خودتان در صحنهی حرکات قلب حاضرید، البته چون یک حرکت یکنواخت است در تشخیص آن نیاز دارید مقایسهای صورت گیرد و لذا وقتی به جهت ترس، حرکات قلب شما شدیدتر شد و آن را به علم حضوری احساس کردید متوجه میشوید در تمام مدتی هم که قلب به صورت طبیعی و یکنواخت حرکت داشت نفس ناطقه به علم حضوری متوجه آن بود، این موضوع باید در جای دیگر بحث شود، مثل این که نفس به علم حضوری متوجه سلولهای دست خود میباشد ولی وقتی آسیب دید و سوزشی را در خود یافت ما بهتر متوجه توجه حضوری نفس به سلول ها و به آن آسیب میشویم.
قرآن میفرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ»(124) یعنی هیچ چیزی نیست مگر اینكه تسبیح خدا را میكند. این دست من هم شیء است، پس تسبیح خدا را میکند. ممكن است بفرمایید ولی من اراده نکردهام که دستم تسبیح خدا را بگوید، غافل از اینکه شما یك وجهی دارید كه آن وجه در حوزهی تشریع شما نیست. خود دست مرتبه و مقامی در این عالم دارد که مطابق آن مرتبه تسبیحگو است. وجودی دارید كه ابعاد آن وجود، در حوزهی اختیار شما نیست، هرچند جزء وجود شما هست.
شاید تعجب کنید چرا بنده این اندازه اصرار دارم ارادهی تکوینی نفس با ارادهی تشریعی آن تفکیک شود، تجربهی بنده نشان داده عموماً عزیزان در حین بحث از تفکیک و تفاوت این دو اراده غفلت میکنند و نتیجهی درستی از بحث بهدست نمیآورند. با این مقدمات فکر میکنم از این به بعد متوجه میشوید معنی اینکه گفته میشود: «نفس وقتی بدن خود را نخواست رها میكند» یعنی چه و این نخواستن از چه ساحتی است و نظرتان به ذات و جنبهی وجودی نفس معطوف میشود همان ساحتی که فعلاً نفس میخواهد بدن را تدبیر کند.