رؤیای صادقه از جمله تجربههایی است كه انسان در خود مییابد، به طوری که در خواب با حادثهای روبهرو شده و بعداً در بیداری آن حادثه را میبیند و چون این تجربه مکرراً برای انسان پیش میآید نمیتواند موضوع را اتفاقی بداند، بهخصوص که بعضاً حادثهای را زمانی در خواب میبیند که آن حادثه هنوز در عالم خارج واقع نشده، بنابراین نمیشود گفت تحت تأثیر خیالات گذشته آن حادثه را در خواب دیده است.
انسان کاملاً تصدیق میکند خودِ حادثهای را كه فعلاً با آن روبهروست قبلاً در خواب دیده است! بعضاً این طور است که در بیداری احساس میکنید «خدایا! من این لحظه را قبلاً دیدهام!» و در عین اینکه صحنه برایتان آشنا است نمیدانید با این صحنه در خواب روبهرو شدهاید ولی اگر دقت بفرمایید و موضوعِ رؤیای صادقه را بشناسید، متوجه میشوید قبلاً در خواب با آن صحنه روبهرو شدهاید. هر اندازه در این موارد حساسیت بیشتری به خرج دهید راحتتر میتوانید حالات خود را تفسیر کنید و وقتی با صحنهای که احساس میکنید با آن صحنه آشنائید روبهرو میشوید زودتر متوجه میگردید آن صحنه را قبلاً در خواب دیدهاید.
در هر صورت اینكه انسان با صحنههایی روبهرو میشود که قبلاً خارج از زمان و مكانِ خاص، با آنها روبهرو شده، نشان میدهد که نفس ناطقهی انسان فوق این مكان و این زمان در آن صحنه حاضر بوده است. این تجربه از طریق رؤیای صادقه برای ما پیش میآید که ما میتوانیم فوق این مكان و این زمانِ خاص در صحنههایی حاضر شویم و این خبر از آن میدهد که جنس ما چیزی است غیر از جنس زمان و مکان و بر آن اساس میتوانیم خود را احساس کنیم، بدون آن که متوقف به زمان و مکانِ خاص باشیم. چون آزاد از این زمان و مکانی که فعلاً با این صحنه روبهروئیم خودمان را احساس کردهایم، حتی در صحنههایی حاضر بودهایم که در آن زمان که خواب دیدهایم آن صحنه هنوز تحقق خارجی نداشته است. برای بنده پیش آمد كه سال 1360 در خواب دیدم به ادارهی کل آموزش و پرورش استان اصفهان رفتهام و در سال 1364 آن صحنه را در بیداری دیدم، وقتی در همان سال60 از خواب بیدار شدم در فکر بودم خوابی که دیشب دیدم چگونه تحقق مییابد در حالی که آن اداره کل آموزش و پرورش که بنده در خواب دیدم با آن اداره کلی که میشناختم فرق میکرد. ولی وقتی در سال 1364 بنده به ادارهی کل آموزش و پرورش استان رفتم، مسئول دفتر طوری شرایط را تغییر داد که شبیه آن صحنهای شد که در سال 1360 در خواب دیده بودم و همینکه با آن صحنه روبهرو شدم به یاد خواب چهار سال قبل افتادم. در حالیکه اگر خواب عبارت باشد از تصوراتی كه قبلاً با آن آشنا بودهایم، باید بنده در سال 60 اتاق مدیركل را آنطور در خواب میدیدم که از قبل میشناختم ولی این طور نبود.
نمونهی فوق را عرض کردم تا روشن شود رؤیای صادقه عبارت است از حضور در صحنههای واقعی که در آینده واقع میشود و آن غیر از خوابهایی است که تحت تأثیر تكرار خیالات گذشته است. مشکل اینجاست که بعضی از روانشناسان همهی خوابها را رژهی خاطرات گذشته میدانند در حالیکه رؤیاهای صادقه نشان میدهد كه همهی خوابها از این نوع نیستند و همانطور که در نکتهی شماره یک روشن شد، انسان حقیقتی است فوق بدن و به همین جهت میتواند در صحنههایی حاضر بشود که محدودیتهای مكانمندی و زمانمندی که مخصوص تن است را نداشته باشد.
در نكتهی شمارهی یك روشن شد بدنِ انسان در حقیقتِ انسان نقشی ندارد، ولی آنچه در رابطه با رؤیای صادقه روشن میشود این است كه نفس انسان بدون این «بدن»، در صحنههایی واقعی حاضر میشود، صحنههایی که نه تنها هنوز با چشمِ سرِ خود آنها را ندیده بلکه هنوز در عالَم خارج هم واقع نشده و معلوم میشود نفس وقتی از بدن خارج شد دیگر محدودیتهای زمانی و مكانی ندارد و پیام بزرگ رؤیای صادقه این است كه نفس، بدون بدن میتواند در صحنههایی حاضر شود كه آن صحنهها «واقعی» است و به همین جهت هم به آن رؤیای صادقه میگویند.
هر چند ممکن است انسان آنچه را در خواب دیده فراموش کند، همانطور كه همهی آنچه در بیداری در طول روز میبیند به خاطرش نمیماند. ولی به این معنی نیست که نفس انسان در هنگام خواب بیکار باشد و در هیچستان بهسر ببرد.
نتیجهی مهمی که از بحث رؤیای صادقه بهدست میآید این است که متوجه میشویم بدن ما ادراكات ما را محدود كرده است. مولوی در رابطه با غفلت از اصالتدادن به نفسِ ناطقه و مشغولشدن به بدن میگوید:
مـرغ بر بالا پَران و سایـهاش
میدَوَد بر خاك پـَرّان مرغوَش
اصلِ انسان در عالم معنا در فعالیت است و بدن او تحت تأثیر نفس او در زمین و در عالم ماده به فعالیت مشغول است.
ابلهـی صیـاد آن سایه شــود
مـیدود چندان كه بیمایه شـود
اگر کسی بخواهد برای رسیدن به حقیقتِ انسان، بدن را مقصد و مقصود خود قرار دهد یک کار ابلهانهای کرده و ناکام میماند و به هیچ چیز نمیرسد.
بیخبر كین سایهی مرغ هواست
بیخبر كه اصل این سایه كجاست؟!
چون نمیداند بدن انسان صورت و سایهای از نفس ناطقهای است که در عالم غیب و معنا مستقر است.
تركِش عمرش تهیشد عمر رفت
از دویـدن در شكار سایـه تَفت
اگر کسی خود را همین بدن بپندارد، همهی فرصتهایی را كه برای باروركردن جان است از دست میدهد و بدون سرمایهی واقعی از این جهان رخت برخواهد بست چون با همهی تلاش به دنبال سایه بوده است.
همچو صیادی كه گیرد سایهای
سایه او را كی بود سرمایهای
سایهی مرغی گرفته مـرد سخت
مرغ حیران گشته بالای درخت!
بدن، سایهی مرغ روح است و اگر تمام توجه انسان به بدنش باشد، علاوه بر این كه هیچ سرمایهای برای او نمیماند، به روح خود نیز جفاكرده و رشد لازم را برایش فراهم ننمودهاست.