تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

موانع ارتباط با خود

صِرف رؤیا، به هر شکلی که باشد حاکی از آن است که ما همواره خودمان با خودمان هستیم و بدونِ بدن، خود را احساس‌می‌كنیم و چیزی جز آن کسی که خود را احساس می‌کند نیستیم و این نکته‌ی بسیار حساسی است، چون بعضی مواقع به جای این‌که احساسِ خودمان از خودمان را، خودمان بدانیم به دنبال تصوری از خودمان هستیم، در حالی‌که همان احساسِ خودمان از خودمان، خودمان هستیم، مثل کسی نباشیم که گفت: «رفتیم جنگل، از بس درخت بود، جنگل را ندیدیم»! در حالی‌که همان درخت‌ها جنگل بود، اما او تصوری از جنگل برای خود ساخته ‌بود که مانع می‌شد تا جنگلی که روبه‌رویش بود ببیند. گفت:
از شیشه‌ی بی‌می، میِ بی‌شیشه طلب كن

حق را ز دلِ خالی از اندیشه طلب ‌كن

همین‌طور که اندیشه‌هایی هست كه نمی‌گذارد ما با خدا مرتبط شویم، تصوراتی از خود داریم که مانع می‌شود خودمان را درست احساس کنیم. باید تلاش کرد خود را از اندیشه‌هایی که نسبت به خود داریم پاک کنیم تا بتوانیم خود را احساس کنیم. به همین جهت ما سعی می‌کنیم اطلاعاتی از خودتان به شما ندهیم بلکه توجه خودتان را به خودتان بیندازیم. ما می‌خواهیم شما به خودتان نگاه‌كنید، آنچه دیدید، همان خودتان هستید. به دنبال چیز دیگری نباشید که از آن طریق خودتان را بیابید، با خودتان خودتان را احساس کنید، همین‌طور که در رابطه با دیدن جنگل همین درختانِ انبوهی که می‌بینید، جنگل است، چرا در ذهنتان از جنگل چیزی ساخته‌اید كه نگذارد جنگل را در روبه‌روی خود ببینید؟ مثل این‌که ماهیان به دنبال دریا باشند در حالی‌که در دریا زندگی می‌کنند. گفت:
ماهیان ندیده غیر از آب

پرس، پرسان زهم که آب کجا است

یا مثل آن‌که مروارید در وسط دریا بگوید: دریا کو؟ همان خیالی که از دریا ساخته و به دنبال آن است که آن را پیدا کند، مانع دیدن دریا است. به قول مولوی:
چون گهر در بحر گوید بحر کو

وآن خیال چون صدف دیوار او

گفتن آن کو، حجابش می‌شود

ابرِ تابِ آفتابش می‌شود

بند چشم اوست هم چشم بدش

عین رفع سدّ او گشته سدش

بند گوش او شده هم هوش او

هوش با حق دار، ای مدهوش او

شما همان هستید که در خواب و بیداری خودتان می‌باشید، چگونه در خواب از خودتان این احساس را دارید که خودتان، خودتان هستید. پس همواره با خودتان هستید، چه با بدن و چه بدون بدن.
وقتی هرکس بدون بدن خودش، خودش است و از طرفی زن و مردبودن مربوط به بدن است، پس حقیقت هر انسانی نه زن است و نه مرد، همچنان که اصفهانی یا تهرانی‌بودن نسبتی است مربوط به تن، حتی باسوادبودن و بی‌سوادبودن اطلاعات و اعتباراتی است در رابطه با زندگی دنیایی که با تن همراه است، برعکسِ مؤمن و كافر بودن که عقیده است و مربوط به قلب یا نفس ناطقه است.