تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

ربط «عالمِ خلق» با «عالَمِ امر»

آنچه پیوستگی و ربط تصورات خیالی و الفاظ طبیعی را با معنای عقلی به‌خوبی روشن می‌كند، این حقیقت است كه اگر شما در ضمن صحبت، ملكه‌ی عقلی خود را به یكباره از دست بدهید همه‌ی تصورات و الفاظ شما از نظم و روال عقلیِ خود خارج می‌شود و از بیان ادامه‌ی مطلب باز می‌مانید.
از طرفی این الفاظ كه از خزینه‌ی عقلی شما صادر می‌شود، مثل صادر شدن قطرات باران از ابر نیست كه پس از مدتی خزینه‌ی آن یعنی ابر، از بین برود - چون ریزش باران به‌طور تجافی است و نه تجلّی- خزینه‌ی عقلی كه معانی خیالی و لفظی از آن صادر می‌شود، هرگز كاستی نمی‌پذیرد و شما پس از بیان یك معنای علمی، فاقد آن معنا نمی‌شوید، حتی اگر هزار بار آن مطلب علمی را بیان كنید هیچ اندازه از منبع آن كاسته نمی‌گردد، چون صدور آن به صورت تجلّی است و نه تجافی.
از طرفی آن ملكه‌ی علمی با مظاهر گوناگونِ خود که به صورت خیالی و لفظی در آمده، دارای یك وحدت حقیقی است و چون رابطه‌ی بین آن معنی و لفظِ مربوط به آن معنی، یك رابطه‌ی حقیقی است و واقعاً بین آنها وحدت جاری است، وقتی هم كسی آن الفاظ را شنید، همان معنا را كه مورد نظر شماست می‌فهمد، درحالی‌كه اگر به صورت تجافی از مبدء خود صادر شده باشد دیگر چنین وحدتی بین شیء و مبدء آن نیست.
حالتی که بین نفس ناطقه و صورت ذهنی و صورت الفاظِ آن هست شبیه نسبت صدوری و ایجادیِ نَفَس رحمانی با اجزاء عالم است و شاهد گویایی برای اظهار كیفیت وحدتی است كه در مراتب مختلفِ فیضِ منبسط و نَفَس رحمانی وجود دارد.(237) كیفیت صدور كثرت از وحدت، ما را متوجه این نكته می‌نماید كه فیضِ منبسط با كیفیتِ وحدتی كه دارد، واحد حقیقی بودن جهان را تضمین می‌كند، چون در تمام مراتب ظهور، وحدت حقیقی حاضر است و این ظهورات از آن‌جایی که معلول نَفَس رحمانی‌اند، هرگز مانع حضور نَفَس رحمانی در سرتاسر عالم نمی‌باشند.
بنده هم‌اکنون از عالم عقل، صورتی را به عالم خیال می‌آورم و بعد در عالم ماده به صورت الفاظ ظاهر می‌کنم در حالی که شما از این الفاظِ به ظاهر پراکنده معنای خاصی را دریافت می‌کنید زیرا الفاظی که گوش شما را مرتعش می‌کند از مرتبه‌‌ی مجرد خود منقطع نیست و شما همین که این الفاظِ ماد‌ی را می‌شنوید به جنبه‌ی مجرد آن‌ها که حامل معناست، متصل می‌شوید به همین جهت با این‌که گوش شما صوت می‌شنود ولی متوجه معنایی می‌شوید که بنده اراده کرده‌ام زیرا الفاظ با نظم خاصی ظاهر می‌شود که آن نظم حامل معنایی است که شما می‌شنوید. شما در دل این صوت و الفاظ نظمی می‌یابید که حاصل اتحاد با عالم معنا است و بین این الفاظ و آن معنا به جهت نظم کلمات، ارتباط خاصی برقرار است و این همان ربط عالم «خلق» به عالم «امر» است و حضور خاص عالم «امر» در عالم «خلق» به این معناست که ملاحظه فرمودید.
شما در هنگام تفهیم مطلبِ علمی خود با حفظ نظم خاصی که در عالم معنا هست الفاظ مناسبی را اظهار می‌كنید، ابتدا مقدمات عقلیِ برهان را در عقل خود در نظر گرفته و آن الفاظِ ذهنی را كه بیان‌كننده‌ی آن مقدمات علمی هستند در ذهن و خیال خود ترسیم می‌كنید و پس از آن، الفاظی مادی و طبیعیِ مطابق آن معانی پدیدمی‌آورید. و آن معنای عقلی -كه در نفس شما از قبل به صورت اجمال وجود داشت- پس از ملاحظه‌ی تفصیلی، علت پیدایش تصورات خیالی گشته و تصورات خیالی نیز موجب ایجاد الفاظ طبیعی شده‌اند. پس رابطه‌ی «مَلَكه‌ی علمی» با «تصورات ذهنی» و «نظم الفاظ طبیعیِ مربوط به آن»، یك رابطه‌ی علمیِ«صدوری» و «ایجادی» است؛ به این معنا كه هستی و وجود نظمِ موجود در الفاظ، متّكی به هستیِ آن معنای عقلی بوده و از ناحیه‌ی آن معنا، افاضه و صادر شده و نزول یافته‌اند. این نمونه‌ای است از ربط «عالم خلق» به «عالم امر».
«عالم امر»، عالم مجردی است که زمان‌مندی و مکان‌مندی برایش معنی ندارد، قرآن می‌فرماید: «اِنَّما اَمْرُهُ إذا اَرَادَ شَیْئاً أنْ‌یقُولَ لَهُ کُنْ، فَیکُونَ»(238) «امر» او آن است که چون چیزی را اراده کند تا پدید آید، مثل آن است که به آن شئ بگوید، بشو و آن شئ بدون هیچ وقفه‌ای می‌شود. در حالی که وقتی بحث خلق به میان می‌آید می‌فرماید: «إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(239) پروردگار شما خدایی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز خلق کرد. ملاحظه می‌کنید که خلق‌کردن، «زمان» برمی‌دارد. از طرفی قرآن می‌فرماید: «اَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الاَمْرُ»(240) بدانید که برای خدا هم خلق هست و هم اَمر . یعنی خدا، هم ایجادِ با«زمان» دارد هم ایجاد بی«زمان» و چون ایجاد «روح» بی«زمان» است می‌فرماید: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی»(241) بگو روح از امر خدا است و انتظار نداشته باشید مثل سایر مخلوقات قابل مشاهده باشد.
عقل و خیال شما در عالم «امر» است ولی الفاظ‌تان در عالم «خلق» است. و از این‌که این الفاظ نمایاننده‌ی آن معانی است که در عالم عقل و خیال است می‌توانید ربط عالم خلق به عالم امر را در خود تجربه کنید و همواره به همین شکل اصلِ آنچه در عالم خلق هست در عالم امر قرار دارد. قرآن می‌فرماید: «یُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»(242) خداوند ملائکه را به کمک روح که از امر او هست، نازل فرمود. در این آیه تأکید می‌فرماید: آن روح که نور ملائکه از آن نازل می‌شوند از اَمر پروردگار است و نه از خلق او، تا ذهن‌ها متوجه حقیقت آسمانی و معنوی آن مقام باشد و متوجه باشند آن مقام محدودیت‌های عالم ماده را ندارد. هنگامی كه «شوآرد ناتزه» جواب نامه‌ی امام خمینی(رض) به گورباچف را آورد و در آن جواب بحث از ارتباط سیاسی و اقتصادی دو کشور را به میان آورده بود، وسط صحبت‌های «شوآرد ناتزه» که جواب نامه را می‌خواند، امام بلند شدند بروند! و همان‌طور ایستاده گفتند: «ما می‌خواستیم ایشان را به یك عالم وسیع‌تری وارد كنیم، كه او نخواست.»، به تعبیری امام می‌خواستند گورباچف را به عالم «امر» ببرند تا در وسعتی بیکرانه وارد شود. گفت:
گرچه در خشکی هزاران رنگ‌هاست

ماهیان را با یبوست جنگ‌هاست

این جهان خود حبس جان‌های شماست

هین روید آن‌سو که صحرای شماست

این جهان محدود و آن خود بی حد است

نقش و صورت پیش آن معنی سد است

باید طوری دینداری كرد كه نظرها به «عالم امر» باشد و از محدوده‌ی زمان و مکان بالاتر بیاییم و قرآن و ائمه(ع) را در آن افق بنگریم. این خوب نیست كه قرآن و ائمه(ع) را پایین بیاوریم، امام‌حسین(ع) را نباید در حدّ فهم سطحی و دنیازده‌ی خودمان پایین بیاوریم، چرا خودمان را در آن حدّی که قرآن و ائمه(ع) در آن حدّ قرار دارند بالا نبریم؟ به قول آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» ما به جای این كه دست‌مان را به دامن دین بدهیم بالابرویم، پای دین را می‌گیریم پایین می‌کشیم. این‌طور از عالم «امر» محروم می‌شویم و از ارتباط و اُنس با باطن این عالم که فوق زمان و مکان است خود را محروم می‌کنیم.
دائماً «عالم خلق» از «عالم امر»نازل می‌شود، حضرت ربّ به حکم «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ» دائماً ایجاد می‌كنند و این ایجاد تا عالم خلق ادامه می‌یابد، بدون آن‌که از منبع فیض عالم چیزی کاسته شود، همین‌طور که وقتی شما معانی را از عقل‌تان به خیال تجلّی دادید و از خیال به الفاظ نازل کردید، چیزی از عقل‌تان کاسته نشد. ایجاد و خلق الهی مثل ریزش باران از ابر نیست كه وقتی قطرات باران فرود آمد به همان مقدار از ابر کاسته شود. خلق و ایجاد خدا از جنس تجلی است و نه تجافی. همان‌طور که ملاحظه کردید ما یك «تجافی» داریم و یك «تجلّی»، «تجافی» مثل ریزش باران از ابر است، هر اندازه‌ که باران از ابر ریزش کرد به همان اندازه از آب‌های ابر کاسته می‌شود. در «تجافی» آن‌چیزی که فرود آمد و از منبع خود جدا شد دیگر در منبع خود نیست. اما در «تجلّی» این‌طور نیست و آن‌چیزی که تجلی می‌کند پرتوی از منبع خود است، بدون آن‌که رابطه‌اش با منبع اصلی قطع گردد و خزینه‌ی آن تمام ‌شود. هر چه از حضرت پروردگار ایجاد شود از آن عالم چیزی کاسته نمی‌شود چون خداوند به صورت «تجلّی» ایجاد می‌کند. نمونه‌ی تجلی همان است كه شما در خود تجربه می‌کنید، آن معانی که از طریق «اندیشه»تان به صورت «لفظ» در بیاید از اندیشه‌ی شما کاسته نمی‌شود، این‌طور نیست که پس از بیان یك معنای علمی، فاقد آن معنا ‌شوید. حتی اگر هزار بار آن مطلب علمی را بیان‌كنید، هیچ اندازه از منبع آن كاسته نمی‌شود؛ چون صدور آن، به صورت «تجلّی» است و نه «تجافی» و آنچه صادر می‌شود از جنس معانی است و در«الفاظ» آنچه مربوط به اندیشه است، آن نظمی است که در بین الفاظ جاری است.(243)
وقتی الفاظی از شما صادر ‌شود که حامل معانی باشد نشان از آن دارد که وحدتی بین این الفاظ با تفکر شما برقرار است و اگر وحدتِ بین الفاظ و تعقل شما به هم خورد الفاظی را اداء می‌کنید که پراکنده و نامفهوم است. نتیجه‌ی مهمی که می‌گیریم و بر آن تأکید داریم آن است که بین ملكه‌ی علمی با مظاهر گوناگون خود در صورت‌های خیالی و لفظی، یك وحدت حقیقی برقرار است و رابطه‌ی بین آن «معنی» و الفاظِ مربوط به آن معنی یك رابطه‌ی حقیقی است و واقعاً بین آن‌ها «وحدت» جاری است، وقتی هم كسی آن الفاظ را شنید، همان معنا را كه مورد نظر گوینده است می‌فهمد. در حالی‌كه وقتی به صورت تجافی از مبدأ خود صادر شده‌ باشد، دیگر چنین وحدتی بین شیء و مبدأ آن حاكم نخواهد بود.
مهم‌ترین مطلبی كه بنده در این بحث می‌خواهم تأكید كنم همین رابطه‌ی بین الفاظ با علم ما است؛ كه به کمک آن می‌توان نتیجه گرفت همین رابطه‌ بین عالم ماده با عالم معنا هست و یک نوع «یگانگی» بین آن‌ها برقرار می‌باشد. همین‌طور که وقتی در حال سخن گفتن هستید اگر حواس‌تان به جای دیگری برود، نظم سخنانتان به هم می‌خورد و این نشان می‌دهد نظم الفاظِ مادی ریشه در صورت علمی آن دارد، اگر ارتباط عالم ماده با عالم ملکوت قطع شود به کلی عالم به هم می‌ریزد. اگر آدم در حین حرف‌زدن یك‌دفعه عقلش از دست برود، انسجامی که در سخنان او بود به کلی از بین می‌رود، چون الفاظ او حقیقتاً حامل معنایی بود كه از اندیشه‌اش صادر شده بود و آن معنا در الفاظ جاری بود، در همین رابطه می‌توان گفت: اگر رابطه‌ی عالم ملکوت و عالم ماده به هم بخورد همه‌ی عالم ویران می‌شود. با فهم این نکته نه‌تنها می‌توانیم چگونگی صدور کثرت از وحدت را تجربه کنیم حتی می‌توانیم معنی تجلی را احساس نمائیم که چگونه یگانگی بین عالم بالا با عالم پائین هست و تمام عالمِ وجود به همدیگر ربط دارند، چون همه‌ی آن‌ها ریشه در یک حقیقت وحدانی دارند و همان‌طور که معنای جاری در الفاظ ریشه در علمی دارد که شما براساس آن سخن گفتید و همان معنا بود که الفاظ را به همدیگر مربوط می‌کرد و دارای معنا می‌نمود، چنین وحدتی در عالم ماده نیز جریان دارد و با بودن آن حقیقتِ وحدانی در عالم ماده است که جزءجزء این عالم، معنا پیدا می‌کنند و پوچ و بی‌معنا نخواهد بود.(244)
ملاحظه فرمودید که تمام عالم ماده از عالم امر که مقامی است وحدانی صادر شده و خداوند نیز فرمود: «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ»(245) امر ما چیزی جز یک حقیقت واحد نیست. پس تمام عالم ماده در قبضه‌ی وحدت جاری در آن عالم است، مثل نظمی که در الفاظ هست و آن‌ها را معنادار کرده است. آن‌هایی‌ كه در دنیا، پدیده‌های عالم ماده را كثرت‌های منهای وحدت می‌بینند با واقعیت عالم ماده ارتباط ندارند، زیرا این کثرت‌ها در یک حقیقت وحدانی مستغرق‌اند. به همین جهت پیامبران متذکر می‌شوند: آن‌هایی كه فكر می‌كنند می‌شود در این عالم هر كاری انجام داد و بقیه‌ی عوالم عكس‌العمل نشان‌ ندهند، اشتباه ‌می‌كنند. فرهنگ غربی كه بنای تجاوز به طبیعت را گذاشته و درواقع بنای درافتادن با جنبه‌ی نازله‌ی عالم امر را گذاشته حتماً خود را دچار بحران‌های متوالی می‌کند زیرا می‌خواهد با عالم کثرت، بدون توجه به جنبه‌ی وحدانی آن ارتباط برقرار کند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»