سؤال: چطور میفرمائید انسان بعد از مدتی میفهمد که کلیهی جدید از خودش نیست و آن را پس میزند در حالی که هر کس از ابتدا میداند آن کلیه از خودش نمیباشد و چگونه با تزریق کورتون نفس را فریب میدهند تا نفهمد این کلیه، کلیهی قبلی نیست؟
جواب: بحث ما در اراده و فهم تکوینی نفس ناطقه است و نه اراده و فهم تشریعی آن که شما مطرح میکنید. فهم و ارادهی تکوینی نفس ناطقه خاصیت خاص خود را دارد و به جنبهی «وجودی» آن مربوط است که یک امر کلی است، آری اگر نفس ناطقه توانست ارتباط «وجودی» و تکوینی با عضو جدید پیدا کند آن را تدبیر مینماید، چون باید رابطهی نفس با کلیهی جدید خارج از آنکه این کلیه از نظر جزیی کلیهای جدید است، مثل رابطهای باشد که با کلیهی طبیعی خود داشت و خودش آن را ساخته بود و رابطهی وجودی بین نفس ناطقه و اعضاء بدن مثل همان رابطهای است که نفس با زخمی که بر بدنش وارد شد و مزمن گشت، برقرار میکرد و مدتی طول میکشید که نفس از ترمیم سریع زخم دست بردارد. در ابتدا نفس ناطقه براساس ملکات قبلیاش کلیه جدید را تدبیر میکند ولی اگر نتواند آن ارتباط طبیعی که باید با آن داشته باشدرا ادامه دهد آرامآرام ارادهای جهت انصراف از آن کلیه در او ایجاد میشود و از تدبیر خود میکاهد تا آنجا که دیگر آن کلیه در بدن، موجود غریبهای بهحساب میآید و باید آن را از بدن خارج کنند و عنایت داشته باشید این نوع برخورد که نفس ناطقه با اعضاء خود دارد، غیر از برخورد جزئی است که در ارادهی تشریعی من و شما انجام میگیرد و سریعاً نسبت به انجام کاری اقدام میکنیم.
در راستای یگانگی بین نفس و بدن است كه اندیشمندان «تناسخ» را محال میدانند و ثابت میكنند هرگز نمیشود انسانی كه مرده و بدن خود را رها كرده است، باز به بدن خود برگردد و یا در بدن دیگری حلول کند و ادامهی حیات بدهد؛ زیرا نفس انسان فقط با بدن خود -که آن را پدید آورده- میتواند وحدت ایجادكند.(231) و بعد از آنکه با بهکارگیری بدن، بالقوههایش فعلیت یافت آن را رها مینماید و چون امکان ندارد آنچه بالفعل شده دوباره بالقوه گردد، امکان ندارد نفس انسان دوباره به بدنی که رها کرده برگشت نماید زیرا آنچه را از بدن خود میخواست بهدست آورده است.(232)