بحث در نكتهی نهم بود و این که مقام مجردات، مقام «کثرت» نیست و صفات متکثر در آن مقام به «جامعیت» موجودند و نه به «مجموعیت» و با توجه به این که مجردات از نظر تجرد دارای شدت و ضعف هستند، هرقدر تجرد آنها شدیدتر باشد و به حضرت اَحد نزدیکتر باشند جامعیت آنها شدیدتر است، مثل تفاوت جامعیت نفسِ ناطقه با جامعیت حضرت اَحدی که هر دو وحدت ذاتی دارند ولی نفس ناطقهی انسان در عین اینکه واحد است و خود را یک انسان احساس میکند، مراتب مختلف عاقله و متخیله را به خود نسبت میدهد و از طرفی دارای خیالی است که صورتهای مختلف به صورت بالفعل در آن موجودند، هر چند این موارد، یگانگی نفس ناطقهی انسانی را از او سلب نمیکند ولی هیچ کدام از موارد فوق - مثل عاقله و متخیله- در ذات احدی فرض ندارد و صفات او عین ذات اوست و آن صفات با ذات خداوند در نهایتِ وحدت قرار دارند. از طرفی وحدت و جامعیت موجب میشوند که موجودِ مجرد نافذ باشد و مانعی در رابطه با حضور او در عالم نباشد. مثل آنکه نفس ناطقه در بدنِ انسان نافذ است و بدنِ انسان مانع حضور آن نیست در حالی که دست بنده نافذ نیست و نمیتواند مانند نفس ناطقه در دست دیگرم قرار گیرد و چون علت نفوذ مجردات در دیگر عوالم، وحدت و جامعیت است، پس هر اندازه موجود مجردتر باشد، نافذتر است و بر این اساس حضرت حق دارای مطلق نفوذ است.
ملاک نافذبودن هر چیز «وحدت» آن است و هر اندازه انسان بتواند نفس ناطقهی خود را از کثرات آزاد کند، نافذتر خواهد بود و بیشتر میتواند ارادهی خود را در سایر امور نفوذ دهد، حتی اگر از طریق غیر شرعی به نحوهای از وحدت برسد باز تأثیر خود را خواهد گذاشت هرچند در نهایت، زحمات انسان در آن صورت بیثمر خواهد شد. نمونهی ایجاد وحدت ونفوذ کاری است که در ورزشهایی مثل کاراته انجام میشود و طرف با تمرکزی شدید تحت عنوان «ذِن» ارادهی خود را بر اشیاء نافذ میگرداند. کسی که بهواقع ذِن میگیرد و با تمرکزِ وجودی بر روی یک چیز خیره میشود، اینطور نیست که وقتی دستش را میزند و ده قالب یخ را میشکند، با قدرت ماهیچههای دستش آن کار را بکند، بلکه با وحدتی که در نفس خود پدید میآورد و با تمرکزی که با استمرار جنبهی حضوری به خود میگیرد این کار را می کند، به گفتهی خودشان «ذِن موعظه نمیکند، صبر پیشه میکند»(227) آن تمرکز و صبر با تمرکزهای حصولی که ما مثلاً برای کتاب خواندن فراهم میکنیم فرق دارد. در «ذِن» برای زدودن هرگونه اندیشهی کثرتگرا باید سیری درونی داشت، حتی حرکاتی که برای شکستن قالبهای یخ با دست خود انجام میدهند برای تمرکزِ بهتر است وگرنه حرکات آنها نقش اصلی را در شکستن یخها ندارد. عین تمرکزی که در «هیپنوتیزم» انجام میشود و کسی که میخواهد طرف مقابل را هیپنوتیزم کند ارادهی خود را در ارادهی او نافذ میگرداند. در هیپنوتیزم هم نیاز نیست که طرف دستش را حرکت دهد تا طرف را خوابکند، چون نمیتواند بدون حرکت دست تمرکز کند از حرکت دستش کمک میگیرد. ما هم هنگام دعا دستمان را بالامیبریم برای اینکه روحیهی فقر خودمان را بیشتر در ذهن خودمان به وجود آوریم. به همین جهت توصیه میکنند مانند فقراء دستتان را بالا ببرید و مایحتاج خود را از خداوند تقاضا کنید تا حقیقت شما -که «عین فقر» است- در ظاهر شما نیز نمایان شود.
اگر وحدت انسان، وحدت ضعیفی باشد و منجر به وحدتی که به حق وصل است نشود، ارادهی آن موجودی که وحدت شدیدتری دارد در او نافذ خواهد شد. شیطان وحدت خاص خود را دارد که همان وحدتی است که شما در حدّ خیال دارید و صورتهای خیالی را در شخصیت خود به صورتی جامع نگه میدارید، در حالیکه وحدت عقلی بسیار شدیدتر است و در عقل، صورتها فانی شدهاند و در حدّ معنا صعود کردهاند. اگر انسان با تعلق به عالم ماده، وحدت ذاتی خود را از دست بدهد و از وحدت خیالی هم پائینتر بیاید، وحدت شیطان از وحدت چنین انسانی شدیدتر میشود و ارادهی شیطان میتواند در او نافذ باشد و او را تحت تأثیر قرار دهد.
شیطان چون متوجه قاعدهی وحدانیت مخلَصین و عدم نفوذ در آنها هست به خدا میگوید: «لَاُغْوِینَّهُمْ اَجْمَعِینَ إلا عِبَادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ»(228) همهی انسانها را اغواء میکنم مگر بندگان مخلَص را. «مخلَص» کسی است که خود را نمیبیند، مقامی است که کثرات بر او حاکم نیست، حقیقت توحید بر او حاکم است و ذات خود را با اُنسِ با حضرت اَحد در اوج وحدت نگه داشته، معلوم است که شیطان نمیتواند در مخلَصین هیچ نفوذی داشته باشد.
مباحث معرفت نفس به شما قواعدی را نشان میدهد که میتوانید در سیر و سلوک خود و دیگران از آن بهرهمند شوید و به عبارتی خودتان استاد سلوکی خودتان شوید. استاد سلوکی میداند این شاگرد در چه مرحلهای از کثرت است، توصیههایی به او میکند تا آرامآرام جنبهی کثرتش ضعیف و وحدتش قوی شود و از خیالات باطل آزاد گردد و بتواند جنبههای عقلی خود را بر جنبههای خیالیاش حاکم کند و از تیررس شیطان فاصله بگیرد. وقتی کسی متوجه این قاعده شد که هر اندازه وحدت موجوداتِ عالم شدیدتر باشد به همان اندازه نافذترند و معنی شدتیافتن در وحدت را شناخت، میتواند برای وحدتبخشیدن به شخصیتِ خود و دیگران برنامهریزی کند و راههای انصراف از عالم کثرات و رجوع به حضرت اَحدی را پیشه سازد، چون میفهمد هر اندازه قلب خود را متوجه عالم کثرات کرد به همان اندازه درجهی وجودی نفس ناطقهی خود را کاهش داده و از وحدت دور کرده و تحت تأثیر موجوداتی قرار داده که وحدت آنها از وحدت او بیشتر است.
میپرسند اگر شیطان وحدت دارد و ما وحدت داریم پس هر دو ارادههای نافذ خواهیم داشت پس چرا ارادهی شیطان میتواند بر ارادهی بعضی از انسانها غلبه کند؟ جواب این سؤال را در مطالب فوق میتوانید بیابید زیرا عدهای از انسانها نفس ناطقهی خود را از وحدت ذاتیشان پائینتر آوردهاند و با آرزوهای دنیایی و کثرتِ کلام و تعلق به کثرات در دنیا، آن را پراکنده کردهاند، در نتیجه زمینهی نفوذ شیطان در خیال آنها فراهم شده و شیطان خیالات آنها را در اختیار گرفته است، براساس همین قاعده به ما دستور دادهاند خود را از کثرت غذاها و سفرههای رنگین و حرفهای زیادی و نگاههای افراطی به دنیا و خودنمایی - که یک نوع جلب نظر انسانهای کثیر است- دور کنیم تا در وحدت ذاتی خود پایدار بمانیم و راه نفوذ شیطان را سدّ کنیم و او را مأیوس نمائیم. خداوند به مردها توصیه میکند: «به نامحرم نگاه نکنند» و به زنها میفرماید: با حفظ حجاب نگاه های کثیر را از خود دور کنند، کاری نکنید که ذهنها به شما جلب شود، همهی این دستورات جهت حفظ وحدت ذاتی انسان است که با اُنسِ با وحدت حضرت اَحدی ایجاد و پایدار میماند.