ارزش مباحث معرفت نفس آن است که جایگاه ذات و قوا را به نحوی بسیار عمیقتر از آنچه در فلسفه تحت عنوان «علت و معلول» بحث میشود، در مییابیم، چون تصوری که از علت و معلول به دست میآید نه تنها یک نحوه دوگانگی را به ذهن میرساند حتی انسان نمیتواند تصور کند آنجا که معلول هست، علت نیز به ذات خودش حضور دارد. در مباحث معرفت نفس میتوان احساس کرد علاوه بر حضور نفس، قوایِ مربوط به نفس، تجلّی نفساند به صفتی خاص و متناسب با موطنی که امکان ظهور آن قوا هست. همینجا باید معنی «تجلی» را احساس کنیم تا وقتی قرآن میفرماید: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً»(184) چون پروردگار موسی برای کوه تجلی کرد، آن تجلی، کوه را متلاشی کرد و موسی مدهوش به زمین افتاد، فکر کنیم حضرت رب چگونه با جلوهی ربوبیت خود نفی انانیت از کوه و موسی(ع) نمود. وقتی میفرماید: پروردگارش «تجلی» نمود یعنی نور اسم رب به ظهور آمد، در عین آنکه حضرت ذات در جای خود مستقر است و به خودش همهاش همهجا هست. همینطور که وقتی شما دارید میبینید، در عین استقرار در مقام خودتان، به قوهی بینایی در صحنهاید و ظهور قوهی بینایی مانع حضور شما در آن صحنه نیست.
در رابطه با حضور و ظهور ملائکه باید عنایت داشته باشید که آنها به عنوان حقایق عالمِ وجود هر کدام در مقام و مرتبهی خود مستقرند و اینطور نیست که بشود جابجا شوند، چون در نظام طولی جایگاه هر موجودی را مرتبهی وجودی آن موجود تعیین میکند و در همین رابطه ملائکه در قرآن در وصف خود میگویند: «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ»(185) و نیست از ما مگر مقامی معلوم و محدود. مثلاً حضرت عزرائیل(ع) در مقام معلوم خود حضورشان به خودشان است، و در عین حال ظهورشان مطابق ظرفیت موطنی است که امکان تجلی نور عزرائیلی را دارد، و این «ظهور» همراه با آن «حضوری» است که تمام عالم را پر کرده و لذا هر قبض و نزعی که در عالم صورت بگیرد آثار تجلی نور حضرت عزرائیل(ع) است، حتی نزع و قبضی که در معدهی انسانها هست و موجب میشود تا غذاها جذب خون شود. و از آن مهمتر آن دل کندنهایی که برای مؤمنین پیش میآید و دل خود را از غیر خدا میکنند و به سوی خدا سوق میدهند، همه و همه به نور حضرت عزرائیل(ع) و به تجلیات مختلف آن حضرت محقق میشود در همین رابطه است که اولیاء و عرفا به مدد تجلیات نور حضرت عزرائیل(ع) از غیر حق منصرف و به حق متمایل میشوند و نهایتِ انصراف از دنیا با مرگ و به نور حضرت عزرائیل(ع) واقع میشود که جانها به سوی خداوند رجوع میکند.
آری در جذب غذا در معده، نفس ناطقه که نسبت به حضرت عزرائیل(ع) در تجرد کمتری است به نور حضرت عزرائیل(ع) عمل میکند ولی در عین حال ذات حضرت عزرائیل(ع) خودش حاضر است، همچنان که وقتی حضرت عزرائیل(ع) به عنوان نور اسم قابضِ خداوند در میان است، حضرت حق به ذات خود حاضر است.(186)
از آنجایی که ذات حضرت عزرائیل(ع) همهاش همهجا هست پس هر کَندن و نزع و قبضی که در عالم واقع شود به حضور حضرت عزرائیل و به ظهور خاصی از نزع و قبضِ آن حضرت انجام میگیرد. وقتی شما میخواهید دلتان را از محبوبهای دروغین بکنید، همینکه دل آماده شد، در آن دل قوای عزرائیلیه تجلی میکنند و در نتیجه شما میبینید چقدر خوب نتیجه گرفتید و از آن به بعد دلتان به آن محبوبهای دروغین مشغول نیست. بر این اساس به ما تذکر دادهاند:
هر عنایت که داری ای درویش
هدیهی حق بدان نه کردهی خویش
گمان نکنید بدون قوای باطنی عالم میتوانستید به چنین توفیقاتی برسید و از آن طرف هم مأیوس نباشید که اگر زمینه فراهم باشد مددهای الهی شما را تنها نمیگذارند. حضرت عزرائیل(ع) همهجا هستند، شما هم در ذات خود همهجا هستید، پس در هر شرایطی میتوانید خودتان را در معرض نور حضرت عزرائیل(ع) قرار بدهید. به شرطی که زمینهی تجلی نور خاص آن حضرت را فراهم کنیم تا ما را از حیات حیوانی بمیراند و به حیات طیب زنده کند، همانطور که از حیات دنیایی میمیراند و به حیات برزخی زنده میکند. وقتی روزه میگیرید خودتان را در معرض تجلی نور حضرت عزرائیل(ع) قرارمیدهید، آرامآرام احساس میکنید تعلقِ افراطی به بدنتان کم شد و نحوهای از مرگ به سراغتان آمد تا به حیاتی برتر نایل شوید. این که توصیه میشود برای حضرت عزرائیل(ع) نماز بخوانید، و اسم مقدس ایشان را با احترام یاد کنید برای این است که زمینهی بهترین تجلی نور او را در جان خود فراهم نمایید و برای همیشه از دست خود راحت شوید و اینکه در وصف بعضی فرمودهاند: «مردهای که روی زمین راه میرود» به این معنی است.