حضرت حق«جلّجلاله» به خودی خود عین وجود و عین حضور است و به همین جهت به او «حقّ» میگویند. حَقَّقّ یعنی واقعیت محض که معادل آن در فارسی واژهی «هست» است و در انگلیسی همان «is» است و در لاتین «ایست». حضرت حق، یعنی حقیقتی که حاضر است(174) و در «حضورش» به مخلوقی وابسته نیست، ولی اگر حضرت حق در موطن عالم ماده ظاهر بشود، «ظهورش» به مخلوقات مادی است و اگر در عالم ملکوت ظاهربشود، ظهورش به ملائکه است. اگر در عالم «الوهیت» ظاهر بشود، «ظهورش» به اسماء الهی است که تجلیات ذات است به اسماء رحمن و رحیم و سمیع و بصیر و ... که همهی آنها حقاند در موطنِ رحمان بودن یا رحیم و سمیع و بصیر بودن. حضرت حق رحمان است در عین آن که رحیم و سمیع و بصیر نیز هست، ظهور اسماء الهی نیز به ظرفیتِ موطنی بستگی دارد که آن اسم میتواند در آن موطن ظهور کند، مثل قوهی بینایی که در موطنی ظهور میکند که امکان دیدن دارد یعنی چشم. پس طبق مباحث گذشته میتوان متوجه بود حضرت حق در صفت «رحمانیت» خودش است، اما در جلوهی «رحمانی» و شما از طریق نور اسم رحمان میتوانید با ذات حق مرتبط شوید، چون ظهور حق به صفتی خاص مانع حضور حق به خودش نیست. در همین رابطه و با دقت به این موضوع عرفا در تعریف «اسم» برای خداوند میفرمایند: «اسم، همان ذات است به صفت خاص» یعنی «اسم رحمان» یا «اسم رحیم» همان ذات حضرت حق است به صفت رحمت و شما میتوانید از طریق این اسم با ذات مرتبط شوید. حضرت علی(ع) چون این راه را به عالیترین شکل پیمودهاند و در اوج ارتباط با حقند میفرمایند: « ما رَأیْتُ شَیْئاً إلّا وَ رَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه»(175) ندیدم چیزی را مگر آنکه قبل از آن چیز و با آن چیز و بعد از آن چیز، «الله» را دیدم.
با وجود اینکه بحث پیرامون اسماء الهی به موقعیت دیگری نیاز دارد ولی چگونگی ظهور اسماء الهی در عین حضور حضرت الله را تا حدودی از طریق معرفت نفس میتوان درک کرد.(176) اینکه قرآن میگوید: «حضرت حق، اسماء حسنی دارد.»(177) شبیه آن است که میگوئید: نفس ناطقه دارای قوایی مثل سامعه و باصره است. در مباحث معرفت نفس بابهایی از معارف الهی گشوده میشود که اگر بخواهید از طریق فلسفه و عرفان به آنها برسید باید راهی طولانی را طی کنید. همین موضوعِ حضورِ کامل و تمامِ حضرت حق که از موضوعات مهم الهیات است، ماهها ما را به خود مشغول میکند تا از جهت نظری برایمان حل شود. البته عرایض بنده به این معنا نیست که با ورود به مباحث معرفت نفس از فلسفه و عرفانِ نظری مستغنی میشویم بلکه تاکید بنده بر روی برکات معرفت نفس است وگرنه آن علوم در جای خود برکات مخصوص به خود را دارند و نباید از آنها غافل شد.
یکی از مسائل بسیار ارزشمند در معارف الهی این است که بفهمیم «حضرت حق به طور مطلق همهاش همهجا هست، و هر جا هم که جلوه کند، خودش است اما به صفت خاص.» به این معنا که اگر حضرت رحمان یا حضرت رحیم و یا حضرت سمیع و یا حضرت بصیر ویا حضرت حیّ برای شما جلوه کرد، خودِ خدا در جلوهی آن صفات برای شما ظهور میکند که اصطلاحاً میگویند: شما با اسم رحمان یا رحیم و یا محیی مرتبط شده اید. یک عارف وقتی که با اسم «محیی» روبهرو است، با حق روبهروست اما با جلوهی نور «حیّ».
برای فهم این حقیقت ابتدا موضوع را از طریق معرفت نفس در خود بیابید که چگونه ذات یا نفس ناطقهی شما در هنگامی که شما میگوئید: من میبینم، در صحنه است به نور قوهی بیناییاش. یعنی اولاً: ذات شما به صورت قوهی بینایی در آن موطن ظهور کرد. ثانیاً: چون ذات شما همهاش همهجا هست، در همان حالت که به قوهی بینایی ظهور کرده، خودش نیز به ذات خود در صحنه حاضر است و به همین جهت میگوئید: من میبینم. یعنی به این معنا نیست که وقتی نفس ناطقه به جلوهی نور بینایی ظهور کرد به خودش در صحنه نباشد. در همین رابطه است که وقتی عارفی نظر به اسمی از اسماء الهی میکند در متن همان اسم به حضرت «الله» رجوع مینماید و با توجه به آن اسم، نظر به ذات دارد و میگوید: اسم عبارت است از ذات به صفت خاص. چون آن اسم را آینهای میبیند که ذات احدی در آن حاضر است و او حاضرترینِ حاضرها است. بر این اساس قرآن هر اسمی را که بیان میکند با نسبت آن اسم یا صفت به «الله» بیان میکند و میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ»(178) یعنی حضرت «الله» است که رزّاق است. در این آیه شما به حضرت رزاق نظر دارید ولی اسم رزّاق را ظهور حضرت الله در موطنی که باید رزاق باشد مییابید. همینطور که میفرماید: «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى»(179) یعنی او که «الله» است، خالق و بارئ و مصوِّر است و همهی اسماء حسنا به او رجوع دارد. این یعنی حضور مطلق خدا در همهی هستی، در عین ظهور او به اسماء حسنی.