این نوع بودن -كه نفس ناطقهی شما همه جا هست ولی جای خاصی ندارد- را اصطلاحاً «حضور كامل» میگویند. وقتی گفته میشود نفس ناطقه در بدن «حضور كامل» دارد، به این معنی است كه همه جای بدن هست و محدود به جای خاصی نمیباشد.
به این جهت حضور نفس در بدن را تحت عنوان «حضور كامل» نام میبریم که مثل حضور هوا در این اطاق نیست که در جای خاصی هست و محدود به مکان است. نفس ناطقه همه جا هست بدون آنکه محدود به جای خاصی باشد و اتفاقاً اگر همهجا بودنِ نفس مثل همهجا بودن هوا باشد، همهجا نیست و در نتیجه حضورش كامل نیست. زیرا این قطعه از هوا که این طرف اطاق هست در آن طرف اطاق نیست. بهترین تعبیر برای حضور کامل نفس آن است که متوجه باشیم مکان برایش معنی ندارد نه اینکه همه جای مکانها حاضر باشد که یک نحوه مکانمندی برایش قائل باشیم. اگر من همهجا هستم و دستم را «من» تكان میدهم و سرم را هم «من» تكان میدهم به این معنی نیست که چیزی هستم كه همه جا هستم و جای من همه جاست بلکه به این معنا است که مکان برای نفسِ «من» معنا ندارد.
اگر کسی بپرسد: این «من»ی كه همه جای بدن من هست، چیست؟ هر جوابی به او بدهید، جواب او را ندادهاید، چون اگر سؤالکننده نحوهی حضور «من» را درست درک کرده بود متوجه میشد نفس ناطقهی او چیز خاصی نیست که چگونگی داشته باشد و بتوان از چگونگی آن سؤال کرد، آن فقط هست، جوابش آن است که بگویی: همانی است كه میپرسد: «این «من»ی كه همه جای بدن من هست، چیست؟» تو همان هستی. دنبال چه كسی میگردی؟ تو خودت همان هستی که دنبال خودت میگردی در حالی که خودت به آن نظر نداری و به دنبال یک مَنِ ساختگی ذهنی هستی که واقعیت بیرونی ندارد.
ملاحظه میکنید که در رابطه با نظر به نفس ناطقه - که خارج است از نسبتهایی که بدن ما با زمان و مکان دارد- تأكید بنده برای آن است که به این مسئله برسید که انسان فقط «هست»، تا دیگر این سؤال در ذهن عزیزان ظهور نکند که من چی هستم؟ بنا است از این سؤال آزاد شویم نه اینکه این سؤال را جواب دهیم. وقتی از این سؤال آزاد شدیم و توانستیم به جای نظر به چیستی خود - که جنبهی حقیقیمان نیست- به هستی خود نظر کنیم، راه رجوع به حقیقت از طریق معرفت نفس گشوده میشود و میفهیمم چرا از طریق ارتباط با هستی، به حقایق عالم، یقین پیدا میکنیم.
نظر به حضور نفسِ ناطقه در بدن و اینکه در خود احساس میکنیم محدود به جای خاصی از بدن نیستیم - در عین اینکه همه جای بدن حضور داریم- موجب میشود مجرد و غیر مادیبودن خود را درست احساس کنیم و از این طریق معنی مجرد و غیر مادیبودن عوالم غیب و قیامت برایمان روشن میگردد که چگونه آن عالمها سراسر نورند با جلوات مختلف. همانطور که نفس ناطقهی شما چنین است و نمیتوانید در مقام ذات برای آن شکل خاصی در نظر بگیرید، هر چند در هر عضوی که ظهور کند به صورت آن عضو و در محدودهی حرکات و فعالیت آن عضو خود را مینمایاند ولی بودن آن به جهت حضورش در آن عضو نیست، بودن نفس، بودن خاصی است که مربوط به خودش است، بدون آن که محدود به جا و مکانی باشد.