عرض شد نه تنها انسان نمیمیرد بلکه میبیند كه میمیرد، وقتی دستتان قطع میشود، میبینید كه دستتان قطع شد، بدون آنکه نفس شما احساس نماید از حقیقتش چیزی کاسته شده، ولی میبینید كه دستتان قطع شد، اگر دست دیگرتان هم قطع شود همین احساس را دارید. زیرا در مباحث قبل روشن شد بدن تماماً ابزار است پس اگر همهی ابزارِ نفس هم از آن جدا شود چیزی از آن کاسته نمیشود. پس اگر كُلِّ تنمان از ما جدا شود میبینیم که از این جهت مردیم و دیگر عاملی برای حضور در این دنیا نداریم، آری میبینیم که مُردیم و چون میبینیم که مردیم پس نمردهایم بلکه مُردن به معنی از دستدادن تن برای نفس واقع شد، و با همان چشمی که خود را به علم حضوری نظاره میکنیم - نه تن را- میبینیم که مُردیم.
اصطلاح «توفّی» به معنی تمام و کمال گرفتن، همانطور که عرض شد «توفّی» برای نشاندادن حقیقت مرگ و خواب واژهی رسایی است و با «فوت» به معنی تلفشدن و از بینرفتن فرق میکند. بر همین مبنا خداوند میفرماید: «وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِیبٍ»(106) کاش میدیدید آنگاه که کافران در قبضِ روح خود فزع میکنند در حالیکه فوتی برای آنها نیست و از دست نمیروند بلکه از مکانی نزدیک گرفته میشوند. میفرماید: فوتی صورت نمیگیرد تا کسی نابود شود بلکه «وَ اُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِیبٍ» و از مکانی نزدیک گرفته میشوند. نزدیک است چون فاصلهای بین حضرت عزرائیل(ع) و نفس ناطقهی انسانها نیست. بهترین تعبیر برای «مرگ» توفّی و رحلت یا سیر است، وقتی میگوییم آن فرد «مُرد» باید متوجه باشیم این به معنی توفّی یا رحلت است و نه به معنی نابودی و فوت. زیرا همانطور که عرضشد، انسان نه میمیرد، نه میخوابد و نه چرت میزند بلکه فقط از عالَمی به عالَم دیگر سیر میکند. «مرگ» به این معنا است که دیگر ابزار بدن در اختیار نفس ناطقهی انسان نیست. دقّت در تعبیری که قرآن میفرماید: «از مکان نزدیکی گرفته میشوند» ما را به معارف ارزشمندی راهنمایی میکند تا نسبت به رابطهی نفس ناطقهی انسان و ملائکةالله تأمل کنیم.
عرض شد به جایی میرسیم كه بدن مزاحم ادراك ما خواهد بود و تا بدن داریم نمیتوانیم بعضی از حقایقی را که در عالم هست بیابیم، سادهترین حجابها که فعلاً گرفتار آن هستیم، حجاب زمان یا حجاب گذشته و آینده است که فعلاً ما گرفتار آن هستیم و با این که نفس ناطقهی ما مجرد است و میتواند مافوق گذشته و آینده، در «حال» قرار گیرد، به جهت تعلقی که نفس به بدن دارد، از حضور در «حال» محروم است و نمیتواند ماوراء زمان، از آنچه در آینده واقع میشود آگاه گردد و در آینده و گذشته حاضر گردد، این به جهت آن است که «بدن» مانع است تا ما حقیقت خود را درست ادراک کنیم. حال اگر از بدن فاصله بگیریم ولو در حدّی که در خواب از بدن فاصله میگیریم، خود را در حوادث آینده حاضر مییابیم. در قیامت خطاب به انسانهای دنیازده میگویند: «لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»(107) تو از این عالم - موقعی که در دنیا بودی- در غفلت بهسر میبردی، پس ما پردهها را از چشم تو كنار زدیم و چشمات تیز و بینا شد. اهل دنیا چون از دنیا و بدنِ دنیایی آزاد شدند با چیزهایی روبهرو میشوند که از آنها غافل بودند. عنایت بفرمائید که قرآن میفرماید تو از این عالم غافل بودی، یعنی اینها واقعیت داشت ولی چون مشغول دنیا و بدن خود بودی، نمیتوانستی آنها را بیابی. این آیه شاهد خوبی است جهت آنکه در خود تجربه کنید: چگونه اگر حجاب بدن را تقلیل دهید به حقیقت خود که منشأ حیات بدن نیز هست، نزدیکتر میشوید و به این معنی بدون بدن زندهتر خواهید بود. این حیات را خودتان در نزد خود احساس میکنید، بدون آنکه بخواهید با فکر بهدست آورید، چون انسان خودش را با خودش احساس میکند و قبل از درک هر چیز خودتان را احساس میکنید. همینطور که وقتی بدن مرا میبینید قبل از دیدن من، نور را میبینید و به کمک نور مرا میبینید، ولی نور را به کمک چیز دیگری نمیبینید، نور را با خودش میبینید. به همین شکل خود را متذکر میشوید ولی به همان صورت که متوجه نور نیستید، متوجه نیستید که خودتان را با خودتان درک میکنید. از بس نور روشن است متوجه آن نمیشوید ولی اگر به شما تذکر دهند که متوجه باش به جهت وجود نور میتوانی این دیوار را ببینی! متذکر میشوید و تصدیق میکنید. روش معرفت نفس هم به همین صورت است که به ما متذکر میشود تا خود را تصدیق کنیم. وقتی قرآن میفرماید: در قیامت پرده از جلو چشمت برداشته میشود و چشمِ تو تیز و بینا میگردد، تذکر میدهد تا به خود بیاییم و تصدیق کنیم که علت غفلت از حقایقِ آخرتی، حجابی است که بین خود و آن حقایق ایجاد کردهایم. رسول خدا(ص) چون به نور الهی از آن حجاب آزاد شدند در سفر معراجی خود با بهشت و جهنّم روبهرو گشتند.
نهتنها آیهی فوق تذکر است و موجب میشود انسان به خود آید و آن را تصدیق کند، بلکه کُلّ قرآن تذکر است و انسان را دعوت میکند تا آن حقایق را در درون خود بیابد. میفرماید قیامت چیزی نیست كه بعداً بیاید، کافی است حاکمیت حجابِ بدن را ضعیف کنید تا با آن روبهرو شوید و به همان اندازه نفس ناطقهی خود را در عوالم غیب بیابید. وقتی آیه میفرماید پرده و غطاء را که برطرف کنیم قیامت را مییابی، معلوم میشود هماکنون واقعیتهایی در عالم هست که ما نمیبینیم در حالیکه میتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم، در ابتدای امر میتوان با روزه، حاکمیت حجابِ بدن را رقیق کرده و با حاکمیت احکام شریعت و رعایت حرام و حلال الهی به جنبهی معنوی خود رجوع کنیم که در عوالم غیب حاضر است، وقتی شما به رکوع و سجده میروید عملاً حکم خدا را بر جان و تن خود حاکم میکنید، این یعنی انصراف از حجابهایی که مانع حضور شما در عالم غیب است و هر چقدر این عبادات با حضورِ بیشتر انجام گیرد از یک طرف حاکمیت بدن را ضعیف میکنید و از طرف دیگر حضور نفس ناطقه را در عالمِ غیب و قیامت شدت میبخشید. نتیجه آن میشود که نفس ناطقه به همان اندازه خود را در عالم غیب احساس میکند و متذکر حقایقی میشود که هرگز به فکر او نمیرسید، چون باید قلب به صحنه میآمد تا آن حقایق جلوه کنند و با حضور نفس در آن عوالم، نفس آمادهی قبول آن تجلیات میشود. وقتی حجاب بدن کنار رفت و انسان مرد و در عالم غیب حاضر شد- چه در عالم برزخ، چه در عالم قیامت- دیگر حجابی بین انسان و حقایق غیبی نیست. هر چند ممکن است مدتها طول بکشد تا انسان در مقامات عالم قیامت مستقر شود ولی در هر حال در آن عالم حقایق را در منظر خود دارد، به همین جهت همه در ابتدای قبض روح، مقام رسول خدا(ص) و ائمه(ع) را میبینند.(108) به ما فرمودهاند: «مُوتُوا قَبْلَ أنْتَمُوتُوا»(109) قبل از آنکه بدنهایتان بمیرد، خودتان بمیرید، و خود را از حاکمیت امیال جسمانی آزاد کنید و در ذیل حاکمیتِ اوامر الهی قرار گیرید تا همین حالا آخرت خود را ببینید، مثل حارثةبن مالک که راز رسیدنش به حقایق را به رسول خدا(ص) چنین عرض کرد: «عَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا فَأَسْهَرَتْ لَیْلِی وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِی وَ كَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ وَ كَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَزَاوَرُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ كَأَنِّی أَسْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِی النَّار»(110) خود را از دنیا كنار كشیدهام، و شبها را بیدار هستم، و روزها را روزه مىگیرم و گویا مىنگرم مردم در كنار عرش خدا براى حساب حاضر شدهاند و مشاهده مىكنم اهل بهشت با هم رفت و آمد مىكنند فریاد و نالههاى دوزخیان را با گوش خود مىشنوم. گفت:
عارفان در یك دَم دو عید كنند
عنكبوتان مگس قَدید كنند
میگوید عارفان همین حالا دو عید دارند؛ هم عید رؤیت حق، هم عید رؤیت بهشت، چون نسبت به آزادشدن از حاکمیت امیالِ بدنی و قبول احکام الهی مجاهده میکنند.
دقت بفرمایید؛ وقتی میفرماید: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ» خطاب به شخص میکند و میگوید پرده را از جلو تو برداشتم. نمیگوید: «جهان را عوض میكنیم»، میگوید: «تو را عوض میكنیم». پرده را از جلوی چشم تو كنارمیزنیم؛ پس اگر آن حجاب همین حالا هم كنار رود، همین حالا حقایقِ قیامت برای ما ظاهر می شود. وجود مقدس پیامبر(ص) در همین رابطه میفرمایند: «الآنَ قیامتی قائم»(111) همین حالا قیامت من برپا است. معلوم است که حضرت ناظر بر قیامت خود هستند و همین حالا با رفع حجاب تا آنجاها رفتهاند، همچنان که امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا»(112) اگر پرده از پیش چشم من برداشته شود بر یقینم افزوده نخواهد شد. پس اینطور نیست که واقعیتِ غیب و قیامت بعداً واقع شود. در روایت داریم كه راوی از حضرت امام رضا(ع) میپرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهید، آیا هم اكنون آنها خلق شدهاند؟ حضرت فرمودند: بلی، و رسولالله(ص) وقتی به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را دیدند. راوی میگوید: عدهای از مسلمانان میگویند بهشت و جهنم مقدر شدهاند ولی خلق نشدهاند. حضرت فرمودند: آنها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم: «مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِیُّ(ص) وَ كَذَّبْنا وَ لا مِنْ وِلایَتِنا علی شَیْئٍ وَ یَخْلُدُ فی نارِ جَهَنَّم. قالالله(: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ انٍ»(113) پس كسی كه منكر خلقت فعلی بهشت و جهنم شود، پیامبر و ما را تكذیب كرده است و در ذیل ولایت ما نیست و برای همیشه در آتش است. خداوند در آیهی 44 سورهی الرّحمن میفرماید: این است جهنمی كه گناهكاران انكار میكردند و هم اكنون گناهكاران بین آن جهنم و آبجوشان در حال طوافاند.
اینکه حضرت میفرمایند کسی که منکر باشد هماکنون بهشت و جهنم خلق شدهاند، از ما نیست یعنی از معارفی که آنها دارند غافل است. چون تأکید دارند همهی حقایق هماکنون هست، شما به جهت حجابی که دارید نمیبینید.
یك قاعدهای در مباحث فلسفی داریم که هر موجودی وجودش شدیدتر است، حضورش در عالم مقدَّم است، همینطور که خداوند از نظر وجود مقدم بر سایر مخلوقات است به تقدُّم بالشّرافه، در مخلوقات هم آن مخلوقی که در درجهی وجودی شدیدتری است نسبت به مخلوقی که درجهی وجودیاش ضعیفتر است، مقدم است و چون درجهی وجودی قیامت از درجهی وجودی دنیا شدیدتر است، قیامت نسبت به دنیا تقدُّم وجودی دارد.