تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

آفات غفلت از اسماء الهی

اکثر مشکلاتی که در فِرَق مختلف اسلامی در رابطه با عقاید به‌وجود آمده، به جهت نداشتن تصور صحیح از نحوه‌ی وجود حقایقِ عالم در هستی است که این تصور صحیح در گرو شناخت صحیح نسبت به نفس است. به همین جهت حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «لَا تَجْهَلْ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِكُلِّ شَیْ‏ء»(180) نسبت به نفس خود جاهل مباش زیرا هرکس به شناخت خود جاهل باشد به هر چیز جاهل است و آن را درست نخواهد شناخت، چون از طریق معرفت نفس می‌توان تصور صحیحی نسبت به نحوه‌ی وجود حقایق در عالم به دست آورد. قرآن در بسیاری از موارد از ظهور اسمی از اسماء حق سخن می‌گوید ولی ممکن است عده‌ای آن را حمل بر حضور ذات کنند و خود و بقیه را به زحمت بیندازند. مثلاً می‌فرماید: «وَ جَاء رَبُّکَ وَ المَلَکُ صَفّاً صَفّاً»(181) در صحنه‌ی قیامت پروردگار تو و ملائکه در صف‌های پی در پی می‌آیند. که معلوم است سخن از ظهور ربوبیت است و نه آمدن ذات الهی. ولی در دعوای بین اشعری و معتزلی چه تعداد افراد به جهت نفهمیدن این آیه به قتل رسیدند. اشعری‌ها گفتند: خدا در قیامت می‌آید و با همین چشم هم می‌توان او را دید و به این آیه استناد می‌کردند. معتزله گفتند مگر می‌شود خداوند به عنوان یک حقیقت مطلق که هیچ محدودیتی ندارد بیاید و ما هم با چشم سر او را ببینیم؟ اشاعره آن‌ها را متهم کردند به انکار آیات قرآن و حکم قتل آن‌ها را صادر کردند. در حالی که هیچ‌كدام‌شان مطلب را نمی‌فهمیدند. زیرا قرآن بر روی «حضرت رب» تأکید می‌کند و نه «ذات»خداوند. «رب» یک اسم از اسماء الهی است؛ می‌گوئید: «بِسْمِ رَبِّکَ» یعنی «رب» یک اسم است، یعنی حق به اسم رب ظاهر می‌شود و ربوبیت خود را نمایان می کند، مثل آن که در جریان حادثه‌ی طبس ربوبیت خود را به نور ملائکه به طور خاص ظاهر نمود و هواپیماها و بالگردهای آمریکایی را در هم کوبید. مگر معنا می‌دهد ذات خدا راه بیفتد و مگر آمدن فقط از طریق آمدن با پاها معنا دارد؟ مگر نفس ناطقه‌ی شما در چشم‌تان نیامده ولی به جلوه‌ی قوه‌ی «بینایی»؟ ذات شما یا نفس شما آمده است در چشم شما ولی به نور قوه‌ی بینایی. ذات شما که همواره در مقام خود مستقر است و در عین حال به خودش همه‌جا هست، ولی در مقام قوا است که ظهورات مختلف دارد و در جایی قوه‌ی بینایی است و قوه‌ی شنوایی نیست و برعکس، در جایی قوه‌ی شنوایی است و قوه‌ی بینایی نیست، از این جهت است که می‌شود گفت: خداوند می‌آید وگرنه موجودی که همه‌جا هست، آمدن برایش معنی ندارد. و اگر در جایی بیاید پس در همه‌جا نمی‌تواند باشد تا به همه‌ی عالم فیض بدهد. در حالی که نحوه حضور خداوند در عالم طوری است که به تعبیر امام باقر(ع): «لایَشْغَلُهُ شأنٌ عَنْ شأنٍ»(182) کاری او را از کاری باز نمی‌دارد.
شما همیشه در هر کاری خودتان خودتان‌اید؛ به همین جهت فعلی و کاری شما را از کاری باز نمی‌دارد، وقتی دارید می‌بینید آن دیدن، شما را از «شنیدن» باز نمی‌دارد، زیرا از مقام و جایگاه خود به مقام بینندگی و شنوندگی نزول نکرده‌اید، اگر ذات شما در حدّ شنوندگی نزول کند دیگر در آن حال، بیننده نخواهید بود. اما اگر در مقام و جایگاه ذاتِ خودتان مستقر باشید، در جلوه‌ای از جلوات خود به نور قوه‌ی سامعه، شنونده‌اید، و به جلوه‌ای از جلوات ذات خود، به نور قوه‌ی باصره بیننده‌اید، در عین این‌که در مقام خود مستقرید و در آن مقام خودتان، خودتان هستید.
همه‌ی مجردات در مقام ذات و جایگاه خود مستقرند و به همین جهت کاری آن‌ها را از کاری باز نمی‌دارد، در عین استقرار در مقام خود، براساس ظرفیت مواطنِ مختلف، ظهور مختلف دارند. مثلاً حضرت «عزرائیل»(ع) از مقام قربِ خود هرگز تغییر مرتبه نمی‌دهند بلکه براساس ظرفیت نفوس انسان‌ها به نور جلوات اسم قابض، با جلوه‌ای مناسبِ روح محتضَر می‌آیند و جان او را می‌گیرند. در رابطه با تناسب جلوه‌ی حضرت عزرائیل(ع) با روح افراد، رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْفَاجِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَار»(183) هنگامی که فرشته‌ی مرگ برای قبض روح انسان گناهکار حاضر می‌شود به همراه او پاره‌ آهن آتشین است که با آن پاره‌ی آهن، روح او را می‌گیرد. همین‌طور که به جلوه‌ای رحمانی، مؤمنین را قبض روح می‌کند و در عین حال در مقام و جایگاه خود مستقر است. همه‌ی این مطالب را با این قاعده می‌توان روشن نمود که موجود مجرد همه‌اش از جهت ذات، همه‌جا هست و از جهت ظهور و جلوه در مواطن مختلف، متفاوت ظاهر می‌شود.